اجازه ویرایش برای همه اعضا

یاران

نویسه گردانی: YARʼN
یاران. حالت جمع یار مرکب از یار و الف و نون جمع. یار. (اِ) ۞ اعانت کننده . (برهان ) (شرفنامه ). معین . (دهار). مدد. مددکار. (غیاث اللغات ). عون . معاون . ناصر. نصیر. عضد. معاضد. ظهیر. پشت . یاور. مدد. ساعد. دستگیر. طرفدار. دستیار. مساعد. ولی . رِدْء : خرد باد همواره سالار تو مباد از جهان جز خرد یار تو. ابوشکور. و این سه گروه با یکدیگر به حربند و چون دشمنی پدید آید با یکدیگر یار باشند. (حدود العالم ). ترا یار کردارها باد و بس که باشد به هرجات فریاد رس. فردوسی .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
بان یاران . (اِخ ) دهی از بخش گوران شهرستان شاه آباد در 17 هزارگزی شمال باختری گهواره و 2 الی 6 هزارگزی باختر رودخانه ٔ زمکان . سکنه 455 ت...
گویجه یاران . [ گ ُ ج َ / ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نازلو بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه . واقع در 23هزارگزی شمال خاوری ارومیه و 7500 گزی خ...
خواجه سه یاران . [ خوا / خا ج َ / ج ِ س ِ ] (اِخ ) نام سیرگاهی است در دامن کوه کابل و وجه تسمیه اش آن است که خواجه مودود چشتی و خواجه خان...
باصدی حاج یاران . [ ص ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رستم آباد بخش رامهرمز شهرستان اهواز و 5 هزارگزی خاور راه اتومبیل رو رامهرمز به خلف آباد، د...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.