اجازه ویرایش برای همه اعضا

هر انچه از بالای دستار به لام الف ببندند

نویسه گردانی: HR ʼNCH ʼZ BALAY DSTAR BH LAM ʼLF BBNDND
لامی. (ص. نسبی ) منسوب به لام. || (اِ) لامه . لامک . لام الف : پیچیده یکی لامی ۞ میرانه به سر بر بربسته یکی گزلک ترکانه کمر بر. (نسخه ای از سوزنی ). //////////////////////////////////////////////////////////لامه. [ م َ / م ِ ] (اِ) لامک . چهار ذرعی که بر بالای دستار به لام الف بندند. (برهان ). دستاری باشد که بالای دستار بر سر بندند. (صحاح الفرس ). هر چه از بالای دستار به لام الف بندند لامه گویند. (لغت نامه ٔاسدی) : پیراهن لولویی به رنگ کامه وان کفش دریده و بِسَر بَر لامه . مرواریدی . لامه. گرهی که چون لامِ اَلِف بندند. لام الف. لامی. || هر چیزی را گویند که سر تا به پای چیزی پیچند. (برهان). || زره که جامه ای باشد از حلقه های آهن. (برهان ) (و بدین معنی کلمه ٔ عربی است ). || بی غیرت . (برهان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.