اجازه ویرایش برای همه اعضا

رگ

نویسه گردانی: RG
رگ.("ر" با آوای زیر)، (زبان مازنی)، آماده و مسلح کردن تله را گویند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
سست رگ . [ س ُ رَ ] (ص مرکب ) ناتوان و کاهل و غافل وبی درد. (ناظم الاطباء). || مهربان . باعاطفه . نرم خوی : و اگر این امیر یا والی سست رگ ...
لال رگ . [ رَ ] (اِ مرکب ) سرخ رگ جهنده . شریان .
موی رگ . [ رَ ](اِ مرکب ) ۞ رگ باریک با قطر حدود یک دهم میلیمتر که رابط بین شریانها و وریدهاست . (از دائرةالمعارف کیه ). مویین رگ . عِرق ِ شَع...
نبض، ضربان رگ
چاررگ . [ رَ ] (اِ مرکب ) رجوع به چهار رگ شود.
خوش رگ . [ خوَش ْ / خُش ْ رَ ] (ص مرکب ) به کنایه بدرگ و بداصل . بدجنس . (یادداشت مؤلف ).
رگ آور. [ رَ وَ ] (ص مرکب ) پررگ . قوی : سرخ است و سطبر است و رگ آورگردن آری چو چنین است چه شاید کردن .سوزنی .
رگ بند. [ رَ ب َ ] (اِ مرکب )به عربی جبیره و بهندی پطی نامند و آن خون را بازدارد. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). تسمه ای است فصادان را که روی ...
رگ و پی. (عبارت فارسی). رگ و ریشه، اصالت، اعصاب. فرهنگ گنجواژه
رگ زدن . [ رَ زَ دَ ] (مص مرکب ) خون گرفتن . (آنندراج ).فصد. (تاج المصادر) (دهار) (منتهی الارب ). فصد کردن .رگ گشادن . (آنندراج ). رجوع به فصد...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.