سوک
نویسه گردانی:
SWK
اسم، عربی. آمله، آملج. سرچشمه (مأخذ) ساینو-ایرانیکا، برتولد لوفر، برگردان فارسی: مهرداد وحدتی دانشمند. ص. 551 نوشتار (متن اصلی).
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
سوک . (اِ) مصیبت . (فرهنگ اسدی ). ماتم . تعزیت . مصیبت . (اوبهی ). رجوع به سوگ شود. || گوشه . زاویه . کنج . (یادداشت بخط مؤلف ): سه سوک ؛ مثلث...
سوک . [ س َ ] (ع مص ) مالیدن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مسواک کردن . (آنندراج ). مالیدن دندانهای خود را بمسواک . (ناظم الاطباء...
سوک . (اِخ ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 511 تن سکنه . آب آن از قنات ، محصول آنجا غلات ، لبنیات . شغل اهالی...
سوک /suk/ معنی = سوگ فرهنگ فارسی عمید. مترادف و متضاد ۱. کنج، گوشه، زاویه ۲. نبش ۳. سو، سمت، جانب، طرف دیکشنری انگلیسی ترکی عربی barb, corner, side
بی سوک . (اِخ ) شهرکی است بناحیت پارس از حدود ارگان با نعمت فراخ و هوای خوش . (حدود العالم ).
سه سوک . [ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زز و ماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 256 تن سکنه است . آب آن از چشمه و قنات . محصول آنج...
سوک نامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) تسلیت نامه : به نزد نریمان چو یک هفته بودیکی سوک نامه فرستاد زود.اسدی .
سوک سیاوش . [ ک ِ وَ ] (اِ مرکب ) نام آهنگی است .
صوک . [ ص َ ] (ع اِ) اول هر چیزی . || آب مرد. || ما به صوک و بوک ؛ نیست او را جنبشی . || (مص ) چفسیدن کسی را. || بوی خوش گرفتن جامه ...