 
        
            سیل
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        SYL
    
							
    
								
        علم همه عالم به علی داد پیمبر        جون ابر بهاری که دهد سیل به گلزار 
 سیل به آن معنای متصور در ذهن ما و مذکور در اکثر لغت نامه ها چه سودی برای گلزار جز تباهی و ویرانی خواهد داشت ؟ در حالی که یکی  از معانی «سیل» ،صفا و طراوت است . این معنا از گنجینه ی زبان بختیاری قابل استخراج است چنانکه شاعرانی نظیر داراب افسر بختیاری با لهجه ی شیرین لری دارد : 
بالکن دِی چِنِه ، سَیل و صفا زیر بُهونِه .
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        سیل  در خرمن  افتادن . [ س َ / س ِ دَ خ َ م َ اُ دَ ] (مص  مرکب ) کنایه  از مضطرب  و بی آرام  و پریشان  شدن . (آنندراج ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ثیل . [ ث َ / ثی  ] (ع  اِ)غلاف  نره ٔ شتر.  ||  نره ٔ شتر. ج ، اَثیال .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ثیل . (ع  ص ، اِ) ج ِ اَثیل .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ثیل .  ۞ [ ث َی ْ ی ِ / ثی  ] (ع  اِ)بیدگیا. فرزد. فریز. چمن . مرغ . گیاهی  است  که  نجم  نیز گویند. در اختیارات  بدیعی  آمده  است : نجیل  و نجیر ونجم...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ثیل . [ ث َی ْ ی ِ ] (ع  اِ) ثیل  باشد که  بید گیا خوانند. رجوع  به  ثیل  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صیل . [ ص َ ] (ع  مص ) حمله  کردن  بر کسی . لغتی  است  در صول .  ||  اندازه  کرده  شدن  برای  کسی . (منتهی  الارب ).