اجازه ویرایش برای همه اعضا

صارع

نویسه گردانی: ṢARʽ
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
سارع . [ رِ ] (ع ص ) مبادرت کننده . (منتهی الارب ). || کوشا. (منتهی الارب )
سارا. (ص ) خالص را گویند. (جهانگیری ) (رشیدی ) (غیاث ) (انجمن آرا) (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه ). خالص و صاف . (شعوری ). خالص و ویژه . (آنندر...
سارا. (اِخ ) نام جائی است در ساحل بحر عمان و گویند در آنجا عنبری بغایت بی نظیر وجود دارد. (شعوری ) ۞ .
سارا. (اِخ ) ۞ نام زن ابراهیم پیغمبر و مادر اسحاق است . (برهان ). ساره : آسیه توفیق و ساراسیرت است ساره را سیاره سیما دیده ام . خاقانی .رجوع ...
سارا در اوستایی sâra و در سنسکریت نیز sâra می باشد که ناریک (مونث) آن سارا sârâ و به واتای (معنی): گرانبها، با ارزش، ارزشمند می باشد. ****فانکو آدینات...
زبده،خالص،بیغش (غالبا با کلمات عنبر و مشک و زر ترکیب می شده)بیشتر در عربی این معانی رو داشته در فارسی قدیم به معنی کمیاب و نادر به کار می رفته
یکی از اسامی مشترک برای زنان در اقوام قدیم در زبانهای سانسکریت، عبری ، و پارسی بوده است. به شکل گونه گون در متون باستانی آمده، مانند: سارا ، ساره ، ز...
عنبر سارا. [ عَم ْ ب َ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عنبر بسیار خوشبوی و خالص . (از ناظم الاطباء) : گر شنیدی گفتمت شایسته قولی من تمام پاک و ب...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.