اجازه ویرایش برای همه اعضا

کوت

نویسه گردانی: KWT
کپه، توده، انباشته بر هم، جمع شده، این واژه هم اکنون در خراسان در میان توده مردم به کار میرود
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
کوت . (اِخ ) سردار رومی ، پسر هزاره . (از فهرست ولف ) (فرهنگ شاهنامه ). ازسرداران رومی در سپاه خسرو پرویز که در جنگ با بهرام چوبینه به دست ب...
کوت کوتی . (اِ) در شهسوار و رامسر به ولیک گویند. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به زال زالک و ولیک شود.
کوت کش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کناس . (فرهنگ فارسی معین ذیل کودکش ). آنکه کار او کشیدن کوت باشد. آنکه به مزارع و باغها کوت یا کود حمل ...
کوت کشی . [ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب )عمل و کار کوت کش . رجوع به کوت کش و کوت کشیدن شود.
کوت پاش . (نف مرکب ) آنکه یا آنچه کوت یا کود پاشد. و رجوع به کودپاش شود. || (اِ مرکب ) آلتی که بدان کوت یا کود در مزارع پاشند.
کالی کوت . (اِخ ) ۞ شهر و بندری است در مدرس ۞ هند که در خلیج اومان ۞ واقع است ، امروزه کوزیکود گویند و 126000 تن سکنه دارد. نام این شه...
کوت شیخ . [ ش َ / ش ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان رویسی است که در بخش مرکزی شهرستان خرمشهر واقع است و 1500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ...
کوت آباد. (اِخ ) دهی از دهستان بزچلو است که در بخش وفس شهرستان اراک واقع است و 243 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
کوت عبدا. [ ع َ دُل ْ لا ه ](اِخ ) قصبه ای از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز و در 12 هزارگزی جنوب اهواز واقع است و دارای 2500 تن سکن...
کوت کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) توده کردن . روی هم انباشتن . (فرهنگ فارسی معین ). بر هم نهادن چون خرمنی خرد یابزرگ . تل کردن . کپه کردن ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.