وحی
نویسه گردانی:
WḤY
به عقیده ی مسلمانان اتصال و ارتباط غیبی میان پیامبران و خداوند که «وحی» نامیده میشود، به سه صورت امکانپذیر است:
«وَ مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یکَلِّمَهُ اللهُ إِلَّا وَحْیا أَوْ مِن وَرَآء حجَابٍ أَوْ یرْسِلَ رَسُولًا»(شوری/ 51) ؛ بشری را نرسد که خدا با او سخن گوید، جز [از راه] وحی یا از فرا سوی حجابی، یا فرستادهای ارسال کند.
در این آیه کریمه اقسام سخن گفتن خداوند با بشر در سه صورت منحصر شده است.
1- وحی مستقیم:
گفتار الهی که هیچ واسطهای میان خدا و پیامبر نباشد. در حدیثی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) دربارۀ چگونگی نزول وحی چنین آمده است که حارث بن هشام از آن حضرت پرسید: وحی چگونه بر شما نازل میشود؟
فرمود:
«گاهی مانند صدای زنگ میآید و این شدیدترین حالت وحی بر من است که مرا کوفته و خسته مینماید و در عین حال همه گفتهها را حفظ میکنم و گاه فرشتهای به صورت مردی متمثل شده آن چه میگوید حفظ میشوم.»
2- وحی غیرمستقیم:
گفتار الهی که از پشت حجاب شنیده شود؛ مانند سخن گفتن خداوند با حضرت موسی به واسطۀ درخت.
3- وحی غیرمستقیم به واسطه نزول فرشته:
گفتار الهی که ملکی آن را حمل نموده و به بشر برساند.
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۱ ثانیه
وحی . [ وَح ْی ْ ] (ع اِ)آواز که در مردم و غیر آنان باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || اشارت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)...
وحی . [ وَ حا ] (ع اِ) آواز مردم و جز آن که دراز و خفی باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). وحاة. (منتهی الارب ) (اقرب الموار...
وحی . [ وَ حی ی ] (ع ص ) شتاب و تیزرو. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). سریع.- سم وحی ؛ سم الساعة.- شی ٔ وحی ؛ عجل مسرع . (نا...
وحی . [ وُ حی ی ] (ع اِ) ج ِ وَحْی ْ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به وحی شود.
حامل وحی . [ م ِ ل ِ وَح ْی ْ ] (اِخ ) کنایه از جبرئیل است : که ای حامل وحی برتر خرام .سعدی (بوستان ).
خاتم وحی . [ ت َ م ِ وَح ْی ْ ] (اِخ ) حضرت رسالت (ص ). (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به محمد شود.
کاتب وحی . [ ت ِ ب ِ وَح ْی ْ ] (اِخ ) هر یک از نویسندگان رسول (ص ) که آیات قرآنی نازله ٔ به رسول را می نوشتند. در تجارب السلف نام این نوی...
اصحاب وحی . [ اَ ب ِ وَح ْی ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خداوندان وحی . پیامبران . فرستادگان خدا. آنانکه از جانب خدا بر ایشان وحی میشد. و رجوع ...
فرشته ٔ وحی . [ ف ِ رِ ت َ / ت ِ ی ِ وَح ْی ْ ] (اِخ ) جبرئیل . روح القدس . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به جبرئیل شود.
وهی . [ وَهَْی ْ ] (ع مص ) کفیده و شکافته شدن مشک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). دریده شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عا...