اجازه ویرایش برای همه اعضا

آسو

نویسه گردانی: ʼASW
(اوستایی) 1ـ سرعت، شتاب، تندی 2ـ چابک، فعال، کوشا، کاری، زرنگ
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
آسو. (اِ) راسو. || کفش و نعلین . || سوی و جانب . (بادّعای بعض فرهنگهای نو. و این کلمه در برهان و جهانگیری نیست ).
آسو. (اِ) نام شرابی مسکر که بهند کنند از قند سیاه و پوست مغیلان . (مخزن الادویه ).
آسو. (اِخ ) نام محلی در راه لار به لنگه میان کوخرد و کررضائی .
آسو اَسپَ (اوستایی) اسب تیزرو.
آسو اَسپی (اوستایی) تیزی اسبان
عسو. [ع َس ْوْ ] (ع مص ) کلانسال گردیدن . (از منتهی الارب ). مسن شدن . (از اقرب الموارد). عُسوّ. عُسی ّ. عَساء. عَسْوه . رجوع به عسوّ و عُسی ّ ...
عسو. [ ع َس ْوْ ] (ع اِ) شمع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شمع مومی . || موم . (ناظم الاطباء).
عسو. [ ع ُ س ُوو ] (ع مص ) کلانسال گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کلانسال گردیدن و پیر شدن و سست و ناتوان گردیدن از بسیاری ِ عمر...
اسو. [ اَ ] (اِ) طرف . (برهان ) (انجمن آرا). سو. (برهان ). سوی . (جهانگیری ) (انجمن آرا). جانب . (جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ) : خری که کاه و جو ...
اسو. [ اُ ] (اِمص ) مخفف اوسو باشدکه بمعنی ربودن و ربایندگی و ربایش است . (برهان ).
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.