اجازه ویرایش برای همه اعضا

سیاست

نویسه گردانی: SYAST
زیرَکی
- سیاسی = زیرَک گَر
- سیاسیون = زیرَک گَران
- سیاست مدار = زیرَک مَند
- سیاست گذار = زیرکَرت گُذار , ایما(اشاره) به دینکَرت مزدیسناها(زرتشتیان)
- با سیاست = زیرَک مَنِش
- رَجُل سیاسی = زیرَک مَرد
- سیاسی شده = دِژ زیرَک شُده
- جُرمِ سیاسی = تاوانِ زیرک گَری , تاوانِ دِژ زیرَک شُدِگی
- جُرمِش سیاسیِ = تاوانِش زیرَک گَریِ
- کارِ سیاسی = زیرَک کاری
- سیاسی بودن = زیرَک گَر بودن
- بازیِ سیاسی = بازیِ زیرَک گَرانِ
- با سیاست رفتارکردن = زیرَک مَنِشانِ رَفتار کردَن.

واژه ((ایما)) که اینمن ازان بهره بردم واژه ای پارسی و با واژه ((این)) هم ریشه است. واژه ((ایما)) در سنگ نوشته های دارا(داریوش)بزرگ بکار رفته که گواه دیگری بر پارسی بودن واژه ((ایما)) دارد. اینکه چگونه واژه ((ایما)) برابر واژه ((اشاره)) شده و به زبان عربی راه یافته باید گفت که این واژه نخست بگونه ((ایمایی کردن)) برابربا ((اینو اونکردن)) یا ((اشاره به دور و نزدیک کردن)) در امده سپس ((ایمای)) یا ((ایماء)) گشته است. در پایان باید دوباره گوشزد کنم که واژه ((ایما)) یک واژه پارسی است.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۲ ثانیه
سیاست . [ سیا س َ ] (ع اِمص ) پاس داشتن ملک .(غیاث اللغات ) (آنندراج ). نگاه داشتن . (دهار). حفاظت . نگاهداری . حراست . حکم راندن بر رعیت . (غی...
(به‌ کسر سین‌‌‌) تدبیر و اصلاح امور٬ مراقبت و اداره مملکت، رعیت‌ داری٬ مردم‌ داری. قانون نشانه سیاست است و هیچ سیاستی بدون قانون اجرا نمی‌شود. هر ...
پاسول. شهربری.
سیاست = شهرآوری ( شهر = کشور و فرمانروایی + آور = جوینده)
این واژه در سنسکریت صاستره śâstra و به معنی دستور، روش، ساماندهی، تدبیر، مجازات، پیاده سازی قانون می باشد؛ ریشه ی آن صاس می باشد که صرف سوم شخص مفرد آ...
فردوسی در این باره گوید: چـو بـا تـخت، مـنبـر بـرابــر شود، همه نــــام، بـوبکر و عـمَر شـود تــبــه گـــردد آن رنــج‌هــای دراز ...
سیاست مداری. عمل نمودن براساس مصلحت، تدبیر و دوراندیشی. رجوع شود به سیاست و مدار که در اینجا بمعنی نظم و نَسق است (مقایسه شود با بی مدار و کج مدار).
سیاست کردن . [ سیا س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حکومت کردن . داوری نمودن . داوری کردن . عقوبت کردن بطور رسوایی و افتضاح . (ناظم الاطباء) : پادشاه...
سیاست راندن . [ سیا س َ دَ ] (مص مرکب ) مجازات و عقوبت کردن : پس از آن به سیاست راندن حاجت نیاید و ارسلان نیز بازگشت . (تاریخ بیهقی ). و...
سیاست فرمودن . [ سیا س َ ف َ دَ ] (مص مرکب ) مجازات کردن . کشتن : و بعد از آن سلطان سعدالملک را با چند تن دیگر از خواجگان معروف سیاست فرمود...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.