 
        
            خان
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḴAN
    
							
    
								
        خان (صورت قدیم خاقان) واژهٔ ترکی مغولی به معنای رئیس قوم است که به سران قبائل ترک و مغول و بعدها ایرانی و همچنین برخی ملاکین و اربابان که دارای موقعیت خاص قومی بودند، اطلاق میشدهاست.
عنوانهای مشابه در کشورهای اروپایی [ویرایش]
ایتالیا و اسپانیا: دن
بریتانیا: سر
فرانسه: کنت
خانهای ایران [ویرایش]
خانهای استان گیلان
خوانین لرستان
منابع [ویرایش]
خان در لغتنامه دهخدا
	این یک نوشتار خُرد است. با گسترش آن به ویکیپدیا کمک کنید.
ردههای صفحه: پادشاهیفئودالیسمرئیسهای دولتدرجات نظامیلقبهاوامواژههای ترکیلقبهای پادشاهی
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۶۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۲ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        یوسف خان . [ س ِ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  مزرج  بخش  حومه ٔ شهرستان  قوچان ، واقع در 5000گزی شمال  خاوری  قوچان  و 4000گزی  خاور شوسه ٔ عمومی  قو...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        روستایی کوهستانی و در بخش جنوبی استان مرکزی قرار گرفته است. در 35 کیلومتری غرب شهرستان خمین و در 42 کیلومتری جنوب شرقی شهرستان شازند.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دولت خان . [ دَ ل َ ] (اِخ ) دولت  خان  لودی . یازدهمین  و آخرین  از سلاطین تغلقیه  هند (در سال  815 هَ .ق ). (یادداشت  مؤلف ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خزعل خان . [ خ َ ع َ ] (اِخ ) شیخ  خزعل خان  پسر حاجی  جابرخان  از طایفه  بنی کعب  عرب  خوزستان ملقب  به  معزالسلطان  و سردار اقدس  بسال  1280 هَ . ق ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        رستم خان . [ رُ ت َ ] (اِخ ) یا رستم بن  جهانگیر یا رستم خان بن  جهانگیر. از امرای  لر کوچک ، که  سمت  للگی  یکی  از دختران  شاه  طهماسب  را با حکومت ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        رباط خان . [ رُ طِ ] (اِخ ) دهی  است  از بخش  طبس  شهرستان  فردوس  دارای  160 تن  جمعیت . آب  ده  از قنات  و محصول  عمده ٔ آن  غلات  و چغندر و گاورس  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        رحیم خان . [ رَ ] (اِخ ) دهی  از دهستان  بهی  بخش  بوکان  شهرستان  مهاباد. سکنه ٔ آن  307 تن . آب  آن  از چشمه . محصولات  عمده ٔ آن  غلات  و توتون  و ...