اجازه ویرایش برای همه اعضا

بیگلربیگی

نویسه گردانی: BYGLRBYGY
یْگْلَرْبِیْگی، عنوانی مرکب از �بیگ�(= امیر)، �لَر�(= نشانۀ جمع) و �ی�(= پسوند اضافۀ ترکی) به معنای امیر امیران، یا امیرالامرا.
واژۀ بیگ یا بگ(ه‍ م) در زبان ترکی پیشینه‌ای کهن دارد و در سنگ نبشتۀ اُرخُن(اُرکون، I/38, 58) و سایر سنگ نبشته‌ها و متون دیگر ترکی(همو، II/74, 112, 114, III/31, 61, 90)به کار رفته است و در آن دوران به معنای رئیس طایفه یا قبایل کوچک، کارگزارنظامی و اداری خاقان بوده، که بر اثر دگرگونی روابط اجتماعی تغییر معنی داده است؛ از جمله به معنای امیر، والی، شاهزاده، سلطان، شوهر، آقا، تازه داماد و نیز ایزد و استاد در متون مانوی(کاشغری، I/22, III/55؛ جعفر اوغلو، 37؛ کلاوسن، 322-323؛ مای تریسیمیت، 11, 13, 51؛ یوادهین، I/104؛ �فرهنگ...1�، 241)نیز آمده است. بیگ از نظر آوایی نیز تغییراتی یافته، گاه �ب�آغاز آن به �پ� و �گ� آخر آن به �ک� و �ی� تبدیل شده است(دورفر، II/389؛ کلاوسن، 322).
دربارۀ اصل این واژه که بی‌گمان غیرترکی و دخیل است، نظرهای گوناگونی ابراز شده است؛ حتیٰ برخی آن را برگرفته از واژۀ �بَغ� ایرانی باستان(= خداوند) دانسته‌اند، اما در واقع، این واژه از کلمۀ چینی �پو�(در چینی باستان: پَک، نک‍: کارلگرن، 212) به معنای فرمانده 100تن اخذ شده است که ترکان از روزگار باستان تحت‌تأثیر فرهنگ آنان بودند(کلاوسن، همانجا؛ دورفر، II/403).
شکلهای گوناگون �بیگ� از دیرباز همچون یک واژه، و گاه همراه نامهای ترکی به زبان فارسی راه یافته است، مانند چغری بیک، طفرل بیک(ناصرخسرو، 165و172)، بگتگین(بیهقی، 80)، بگتغدی(همو، 94)، محمودبیک(همو، 445)، بگتوزون(همو، 865)، جیوش بک(مجمل...، 414)، قراچه‌بیک(نرشخی، 35)، بلکابک(راوندی، 141)، آخربک(همو145)، یغان‌بک(همو، 167) و الغ‌باریک(همو، 390).
به نظر می‌رسد که اصطلاح بیگلربیگی در زبان ترکی و مغولی کاربردی نداشته، و در روزگار فرمانروایی سلسله‌های ترک در ایران، یا در قلمرو فرهنگی ایران ساخته شده است و بیشتر احتمال دارد که ترجمۀ یک اصطلاح فارسی و یا عربی دخیل در فارسی، و شاید ترجمۀ کلمه به کلمۀ �امیرالامرا� باشد که در دستگاه خلافت عباسی نخستین بار در 324ق/936م این عنوان و منصب به ابن‌رائق(ه‍ م)داده شد. از بررسی منابع بازمانده چنین برمی‌آید که نخستین بار عنوان بیگربیگی به جای امیرالامرا یا ملک‌الامرا در دستگاه سلجوقیان آسیای صغیر که دیوانشان به زبان فارسی بود، به کار رفت و در دوران متأخر حکومتشان که مطیع ایلخانیان ایران به‌شمار می‌آمدند، این عنوان تداول یافت و صاحب آن همواره به فرماندهی کل سپاهیان گمارده می‌شد. بنابراین، ترکیباتی چون الغ‌بگلربگ، بگلربگ و بگلربگی را در منابع تاریخی آن دوره و سرزمین می‌توان فراوان یافت(مثلاً نک‍: مولوی، 802؛ ابن‌بی‌بی، 590، 596، 731، جم‍(. برخی امرای بزرگ، مانند شمس‌الدین خاص اُغُز عنوان و لقب ملک‌الامرا و بیگلربیگی را باهم داشته‌اند(همو، 550، 554).
در دوران آغازین ایلخانیان ایران این لقب کاربردی نداشت و در آثار جوینی و رشیدالدین از آن نشانی نیست. ظاهراً تاریخ وصاف قدیم‌ترین منبع تاریخ این دوره است که در آنجا در گزارش دوران کوتاه پادشاهی بایدو این عنوان به صورت بیکلاربیگی دیده می‌شود(ص284، نیز نک‍: 614). گیخاتو(گیغاتو)، سلف بایدو پیش از پادشاهی مدتی در سرزمین سلجوقیان آسیای صغیر مقیم بود و در دوران پادشاهی نیز بیشتر روی بدان سو داشت(رشیدالدین، 2/1190، 1192). احتمالاً در همین دوران، برخی از اصطلاحات و عناوین اداری و لشکری سلاجقه به دستگاه ایلخانیان راه یافته است. ابن‌فضل‌الله عمری جغرافی‌نویس و مورخ برجستۀ عصر مملوکان مصر بر آن است که در عصر ایلخانیان امرای الوس 4تن بودند و �بکلاری بک�(بیگلر بیگی)، یعنی امیرالامرا مهتر و سرور همه بود. وی آن‌گاه قتلو(قتلغ) شاه را بیگلربیگی عند غازان و اولجایتو و امیر چوپان را بیگلربیگی اولجایتو و ابوسعید می‌شناساند(مسالک...، 3/103، التعریف...، 68؛ قلقشندی، 4/424، 7/262).
جز در کتاب تزوکات تیموری که اصالت آن مورد تردید است و در آن بیگلربیگی جدا از امیرالامرا دانسته شده است(ص270)، از کاربرد بیگلربیگی در منابع عصر تیموریان و ترکمانان سندی در دست نیست. اما در روزگار و قلمرو صفویان و عثمانیان، اصطلاح بیگلربیگی با تغییر در مفهوم، احیاء و رواج دیگرباره یافت. بیگلربیگی در آغاز عصر عثمانیان به همان معنای دوران سلجوقیان یعنی امیرالامرا به کار می‌رفت. خیرالدین‌پاشا چندرلی(نشری، 1/154)، لالا شاهین(همو، 1/198) و قره‌تمرتاش(همو، 1/240، 310، 316)بیگلربیگی بودند و دو تن نخست، وزیر نیز خوانده می‌شدند(همو، 1/154، 240) و این نخستین نشانۀ تعمیم دایرۀ عمل بیگلربیگیان به امور کشوری است.
در زمان سلطان محمدعثمانی دو بیگلربیگی وجود داشت که یکی در آناتولی(بخش آسیایی قلمرو عثمانی)، و دیگری در روم ایلی (بخش اروپایی قلمروعثمانی) مستقر می‌شد(همو، 2/552، 556). با گسترش سرزمین عثمانیان و افزایش ولایات قلمرو آنان، شمار بیگلربیگیان نیز افزایش یافت و بر هریک از ولایات بزرگ امپراتوری یک بیگلربیگی گمارده شد. در سدۀ 11ق/17م شمار بیگلربیگیان عثمانی به 40تن رسید که غیراز ادارۀ امور نظامی توسط سوباشیان، امور اداری قلمرو خویش را نیز به وسیلۀ سَنجَق‌بیگیان که فرودست آنان به شمار می‌آمدند، در دست داشتند و تنها در امور قضایی دخالت نمی‌کردند. بیگلربیگیان از میان وابستگان خاندان سلطنتی، درباریان و سران یِنی‌چِری و از میان سنجق‌بیگیان برگزیده می‌شدند. در دورۀ �تنظیمات� سازمان بیگلربیگی حذف شد و از 1281ق/1864م حاکمان ولایات �والی� نامیده شدند(EI2؛ میدان لاروس؛ اوزون چارشیلی، 1/565).
عنوان بیگلربیگی در ایران کاربرد چندانی نداشت و بی‌گمان از حکومتهای پیشین ایران به صفویان نرسیده بود، بلکه ترکمانان آناتولی که بیشتر هواخواهان و لشکریان و امیران دولت صفوی را تشکیل می‌دادند، این عنوان را از آن دیار به ارمغان آوردند. عنوان و منصب بیگلربیگی ظاهراً از دورۀ فرمانروایی شاه طهماسب، احتمالاً در 950ق/1543م(رهربرن، 29) در ایران کاربرد یافت و بیگلربیگلیان صفوی مانند هم عنوانان خویش در عثمانی، حاکم ودر عین حال، امیرالامرا و فرمانده نظامی بودند(مینورسکی، 78، 139، 186-187).
براساس آنچه که در ‌دستورالملوک میرزا رفیعا(ص70بب‍( و تذکرة الملوک میرزا سمیعا(ص4-5) آمده ، ادارۀ کشور در عصر صفوی برعهدۀ 4والی و 13بیگلربیگی و نیز خوانین و سلاطین فرودست این دو گروه بوده است(نیز نک‍: سانسون، 58؛ مینورسکی، 78). ادعای موروثی بودن عنوان بیگلربیگی(مینورسکی، همانجا) نابجاست، اما گاه فرزندان بیگلربیگیان به وسیلۀ پادشاه به جای آنان گمارده می‌شدند(اسکندربیک، 942، 1088).
عنوان بیگلربیگی با مفهوم دوران صفوی، در عصر افشاریان(نک‍: محمدکاظم، 1/18، 3/1102) و زندیان(نک‍: خوب‌نظر، 60؛ قائم‌مقامی، 104)ادامه یافت، اما در عصر قاجار بیگلربیگی به تدریج اهمیت خود را از دست داد و حتیٰ به رؤسای برخی از ادارات گفته شد و بعدها تنها به عنوان لقب به کار رفت(نک‍: اعتمادالسلطنه، 392، 423؛ نوایی، 272؛ شیبانی، 327).
مآخذ: ابن‌بی‌بی، حسین، الاوامر العلائیة، به کوشش عدنان صادق ارزی، آنکارا، 1956م؛ ابن‌فضل‌الله عمری، احمد، التعریف بالمصطلح الشریف، به کوشش محمدحسین شمس‌الدین، بیروت، 1408ق/1988م؛ همو، مسالک الابصار، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، 1408ق/1988م؛ اسکندربیک منشی، عالم‌آرای عباسی، تهران، 1350ش؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، المآثر و الآثار، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1363ش؛ اوزون چارشیلی، اسماعیل حقی، تاریخ عثمانی، ترجمۀ ایرج نوبخت، تهران، 1368ش؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش علی‌اکبر فیاض، مشهد، 1350ش؛ تزوکات تیموری، تحریر ابوطالب حسینی تربتی، به کوشش جوزف وایت، آکسفرد، 1783م؛ خوب نظر، حسن، جانشینان کریم‌خان‌زند، شیراز، 1354ش؛ راوندی، محمد، راحةالصدور و آیةالسرور، به کوشش محمداقبال، تهران، 1333ش؛ رشیدالدین فضل‌الله، جامع‌التواریخ، به کوشش محمدروشن و مصطفیٰ موسوی، تهران، 1373ش؛ رهربرن، ک. م.، نظام ایالات در دورۀ صفویه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، 1349ش؛ سانسون، سفرنامه، ترجمۀ تقی تفضلی، تهران، 1346ش؛ شیبانی، ابراهیم، منتخب‌التواریخ، تهران، 1366ش؛ قائم‌مقامی، جهانگیر، یکصدوپنجاه سندتاریخی، تهران، 1348ش؛ قلقشندی، احمد، صبح‌الاعشیٰ، قاهره، 1383ق/1963م؛ مجمل‌التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318ش؛ محمدکاظم، عالم‌آرای نادری، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، 1364ش؛ مولوی، مثنوی، به کوشش توفیق هاشم‌پور سبحانی، تهران، 1378ش؛ میرزا رفیعا، �دستورالملوک�، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه، مجلۀ دانشکده ادبیات، تهران، 1347ش، س16، شم‍ 1-2؛ میرزا سمیعا، تذکرةالملوک، به کوشش محمددبیرسیاقی، تهران، 1332ش؛ مینورسکی، ولادیمیر، سازمان اداری حکومت صفوی، ترجمۀ مسعود رجب‌نیا، تهران، 1334ش؛ ناصرخسرو، سفرنامه، به کوشش محمددبیرسیاقی، تهران، 1356ش؛ نرشخی، محمد، تاریخ بخارا، ترجمۀ احمدبن‌محمدقباوی، تلخیص محمدبن‌زفر، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1351ش؛ نشری، محمد، جهان‌نما، به کوشش فایق رشید اونات و محمد کویمن، آنکارا، 1949، 1957م؛ نوایی، عبدالحسین، ایران و جهان، از مشروطیت تا پایان قاجاریه، تهران، 1375ش؛ وصاف، تاریخ، به کوشش محمدمهدی اصفهانی، تهران، 1338ش؛ نیز:
Azabaijan dilinin izahly lugati, Baku, 1966; Caferoğlu, A., Eski Uygur t�rk�esi s�zl�ğ�, Istanbul, 1968; Clauson, G., An Etymological Dictionary of Pre-Thirteenth-Century Turkish, Oxford, 1972; Doerfer, G., T�rkische und mongolische Element im Neupersischen, Wiesbaden, 1965; EI2; Karlgren, B., Analytic Dictionary of Chinese, Taipei, 1975; Kashghari, M., Divan� L�gat-ti-T�rk, tr. B. Atalay, Ankara, 1986; Maytrısimit, tr. Sinasi Tekin, Erzurum, 1960; Meydan-Larousse, Istanbul, 1980; Orkun, H. N., Eski T�rk yazıtları, Ankara 1986; Yudahin, K. K., Kırgiz s�l�ğ�, tr. A.Taymas, Ankara, 1988.
مصطفیٰ موسوی
قس ویکی پدیا فارسی
بیگلربیگی، یکی از منصب‌های لشکری در ایران از قرن هفتم تا دوازدهم هجری، به معنی حاکم و فرمانده نظامی ایالات بزرگ و سرحدها و گاه فرمانده کل قوا. بیگلربیگی (بیگ بیگها) واژه‌ای ترکی است که گاه با امیرالامرا (امیرامیران یا میرمیران) و گاه با سردار، امیر اُلُوس (=قبیله ) به گونه‌ای مترادف به کار رفته است. برخی یکی از معانیِ بیگ را امیر دانسته و برخی دیگر برآن‌اند که واژه بیگ به کسی اطلاق می شده که قرار بوده در آینده امیر شود. بر پایه شواهدِ موجود، سابقه کاربرد این واژه به دوره سلطنت علاءالدین کیقباد (۶۱۶- ۶۳۴) از سلجوقیان روم بازمی‌گردد.



منبع [ویرایش]

کلاوس میشائل رهربرن، نظام ایالات در دوره صفویه، ترجمه کیکاوس جهانداری، تهران ۱۳۵۷
دانشنامه جهان اسلام







در زمان قاجاریه نیز استانداران هر شهر را بیگلر بیگ آن شهر می نامیدند به همین سبب است که در اکثر شهر های ایران مانند تبریز کرمانشاه اصفهان زنجان اردبیل و غیره طایفه ای با این نام وجود دارد که از لحاظ خویشاوندی با سایر بیگلری ها در شهرهای دیگر بیگانه هستند

رده‌های صفحه: تاریخ ایراندرجات نظامیدولت امپراطوری عثمانی صفویان عنوان‌های رهبری ملی و قومی عنوان‌های نظامی
قس انگلیسی
Beylerbey (from Beylerbeyi, Ottoman Turkish for "Bey of Beys", meaning "Commander of Commanders" or "Lord of Lords"; originally Beglerbeg(i) in older Turkic) is the Ottoman and Safavid title used for the highest rank in the hierarchy of provincial administrators (all military officers at high ranks, generally pashas.) It is in western terms a Governor-general, with authority over the Governors (often styled Wali) of several vilayets, generally (if not yet made) a Pasha (General), second only to the Grand Vizier.
The rank was used (with many different spelling variants) initially for very large parts of the empire – all of Anatolia and Rumelia – but in later centuries the title was devaluated by extending it to the governors of various much smaller Ottoman eyalets.
The title was also used by the Khans of the Indian (later Pakistani) princely state of Kalat.[1]
[edit]See also

Beylerbeylik, a large territorial subdivision of the Ottoman Empire, governed by a Beylerbeyi.
Bey, his jurisdiction Beylik.
Subdivisions of the Ottoman Empire.
[edit]Sources and references

^ [1]
Iranica. Beglerbegī
This list is incomplete; you can help by expanding it.
[hide] v t e
State organisation of the Ottoman Empire
Central System
(Military administration)
House of Osman
Ottoman Dynasty (Ottoman Caliphate) · Imperial Harem · Palace Schools
Government:
Classic Period
Divan (Porte)
Grand Vizier (list) · Viziers · Finance
Constitutional Period
Imperial Government
(Parliament)
Lower house (Meclis-i Mebusan)
... see also: Political parties
Upper house (Heyet-i Ayan)
Provincial System
(Civil administration)
Central
Millets (Muslims (Sheikh ul-Islam) · Christians (Orthodox Patriarch · Armenian Patriarch · Syriac Orthodox) · Jews)
Local
Beylerbey · Bey · Elder (Meclis-i Umumi)
Vassal and tributary states

This Ottoman Empire-related article is a stub. You can help Wikipedia by expanding it.
This Iranian history-related article is a stub. You can help Wikipedia by expanding it.
View page ratings
Rate this page
What's this?
Trustworthy
Objective
Complete
Well-written
I am highly knowledgeable about this topic (optional)

Submit ratings
Categories: Gubernatorial titlesMilitary ranksTurkish titlesGovernment of the Ottoman EmpireTurkish loanwordsSafavid dynastyHistory of IranTitles of national or ethnic leadershipOttoman Empire stubsIranian history stubs
قس ترکی عثمانی
Beylerbeyi, (Osmanlı Türkçesi): Osmanlı Devleti döneminde bir eyaletin yönetiminden sorumlu olan kişiydi. Fars kültüründen alınan yöneticilik birimi için ve Vali gibi sözcükler de Osmanlı tarihinin çeşitli dönemlerinde beylerbeyi sözcüğüyle eş anlamda kullanılmıştır.
Osmanlı Devleti'nin ilk döneminde sadece 1 beylerbeyi vardı. Padişah Anadolu'dayken Rumeli bölgesini yöneten kişiye "Rumeli Beylerbeyi" denmişti. Sonradan "Anadolu Beylerbeyliği" yaratıldı. Buna ilerki dönemlerde yapılan fetihlerle yeni eyaletler katıldı. Son dönemlerde 40'ı aşkın beylerbeyliği ve bunları yöneten beylerbeyleri bulunmaktaydı.
Osmanlı Beylerbeylikleri [değiştir]

Eyâlet Bugünkü yeri
Adana Eyaleti Anadolu'nun Akdeniz kıyısı
Anadolu Eyaleti Anadolu'nun batı kesimi
Ankara Eyaleti
Aydın Eyaleti
Bağdat Eyaleti Irak'ın orta bölümü
Basra Eyaleti Irak'ın güneyi
Bosna Eyaleti Bosna-Hersek, Sırbistan, Hırvatistan ve Karadağ'ın bölümleri
Budin Eyaleti Macaristan ve Sırbistan, Hırvatistan'ın bazi bölümleri
Cezayir-i Bahr-i Sefid Eyaleti Bugunkü Yunanistan, Gelibolu, Adalar
Cezayir Eyaleti Bugünkü Cezayir
Çıldır Eyaleti Bugünkü Gürcistan
Diyâr-ı Bekr Eyaleti Güneydoğu Anadolu ve kuzey Irak'ın bazı bölümleri
Edirne Eyaleti
Eğri Eyaleti Macaristan'ın bazı bölümleri
Erzurum Eyaleti Erzurum ve çevresi
Girit Eyaleti
Habeş Eyaleti Sudan, Suudi Arabistan, Eritre, Somali
Halep Eyaleti Suriye'nin Halep kenti çevresi
Hersek Eyaleti Bosna-Hersek
Hüdavendigâr Eyaleti
İstanbul Eyaleti
Kanije Eyaleti Macaristan ve Hırvatistan'ın bazı bölümleri
Karaman Eyaleti Konya ve Orta Anadolu civarı
Karesi Eyaleti
Kars Eyaleti Kuzeydoğu Anadolu ve Gürcistan'ın bazı kesimleri
Kastamonu Eyaleti
Kefe Eyaleti Ukrayna ve Rusya'dan bazı bölümler
Kıbrıs Eyaleti Kıbrıs adası
Lahsa Eyaleti Suudi Arabistan
Manastır Eyaleti
Mısır Eyaleti Mısır ve İsrail, Ürdün, Suudi Arabistan'ın bazı kesimleri
Mora Eyaleti Kuzey Irak
Musul Eyaleti Kuzey Irak
Niş Eyaleti
Podolya Eyaleti
Rakka Eyaleti Suriye ve Irak'ın kuzey bölümleri ile Güneydoğu Anadolu
Rum Eyaleti
Rumeli Eyaleti
Sayda Eyaleti
Selanik Eyaleti
Silistre Eyaleti Bulgaristan, Romanya, Moldavya ve Ukrayna
Şam Eyaleti
Şehrizor Eyaleti Irak'ın Kerkük bölgesi
Temeşvar Eyaleti Romanya, Sırbistan, Macaristan
Trablusgarp Eyaleti Libya
Trablusşam Eyaleti
Trabzon Eyaleti Lazistan yöresi
Tunus Eyaleti
Uyvar Eyaleti
Van Eyaleti Van çevresi
Varat Eyaleti
Vidin Eyaleti
Yanya Eyaleti
Yemen Eyaleti Yemen çevresi
Zigetvar Eyaleti
Zûlkâdiriyye Eyaleti
Hidiv : Mısır valileri beylerbeyi ünvanının yanı sıra hidiv olarak da anılmışlardır.
Dayı : 1671 yılından itibaren seçilerek göreve getirilen Cezayir Eyaleti ve Tunus Eyaleti yöneticilerinin ünvanıdır
Kaynakça [değiştir]

Halil Inalcık. Osmanlı İmparatorluğu Klâsik Çağ (1300 - 1600), İstanbul 2005
Kategori: Osmanlı eyaletleri
قس ترکی آذری
V.Minorski güman edir ki, bəylərbəyilik I Şah Abbas Səfəvinin hakimiyyəti dövründə meydana gəlmişdir. Halbuki bu termin və institut qabaqkı dövrlərdən mövcud idi.
Azərbaycan bu dövlətin tərkibində Cənubi Azərbaycan (paytaxtı Təbriz), Qarabağ (paytaxtı Gəncə), Şirvan (paytaxtı Şamaxı) və Çuxursəəd (paytaxtı İrəvan). Əyalətlərə mərkəzdən, şah tərəfindən təyin olunan bəylərbəyi başçılıq edirdi. Bəylərbəyilərin əsasən xan titulu olurdu. Əyalətlər vilayətlərə bölünürdü.Azərbaycan əyalətinin tərkibində Qaradağ, Ərdəbil, Urmiya və başqa vilayətlər vardı. Vilayətlərə hakimlər rəhbərlik edirdilər. Hakimlərin xan, bəzən də sultan titulu olurdu. Vilayətlər qəzalara bölünürdü.Qəzalara hakim və qazı başçılıq edirdi.Qəzalar mahallara ayrılırdı. Mahallara naiblər, bəzi hallarda isə məliklər rəhbərlik edirdilər. Mahallar nahiyələrə ayrılırdı. Nayiyələrə bəylər başçılıq edirdilər. Nahiyələr kənd və obalara bölünürdülər.Bu inzibati ərazilərə yerinə görə kədxuda, kovxa, yüzbaşı rəhbərlik edirdi. Əyalətlərdə olan ellərə yerinə görə elxanlar, elbəyilər, minbaşılar başçılıq edirdilər. Oymaqları kələntər adlanan oymaqbəyiləri idarə edirdilər. Bəylərbəyilik çox zaman irsi idarəçilik hüququna malik idi. Azərbaycanı (Cənubi Azərbaycanı) Türkmanlar, Qarabağı Qacarlar, Şirvanı Ustaclılar, Çuxursəədi isə Ustaclılar və Qacarlar idarə edirdilər. Bəylərbəyi əyalətin hakimi, silahlı qüvvələrin baş komandanı olduğuna görə xüsusi qızıl kəmər, zərli çalma, xalat, tuğ və təbil daşıyırdı.
[redaktə]Mənbə

Ənvər Çingizoğlu, Fazil Baxşəliyev, Qarabağın el və obaları, Bakı, "Şuşa", 2007, 224 səh.
[redaktə]Həmçinin bax

Səfəvilər
Səfəvilər dövründə inzibati-ərazi vahidləri
Kateqoriyalar: Azərbaycan tarixiSəfəvilərTitullar
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
بیگلربیگی . [ ب َ / ب ِ ل َ ب َ / ب ِ ] (ترکی ، اِ مرکب ) بکلربگی . بیکلربیکی . در تعلیقات تذکرةالملوک که کتابیست در سازمان حکومت صفویه از مستش...
باغ بیگلربیگی . [ ب َ ل َ ب َ ] (اِخ ) باغی است به شیراز از بناهای میرزا محمدخان بیگلربیگی فرزند حاجی قوام الملک میرزا علی اکبر شیرازی که ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.