اجازه ویرایش برای همه اعضا

طبیعت

نویسه گردانی: ṬBYʽT
(= منش، خوی) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
مانوش (سنسکریت: مانوشَ)
سَمسان (سنسکریت: سَمستْهانَ)
تَتوا (سنسکریت)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
طبیعت .[ طَ ع َ ] (ع اِ) طبیعة. سرشت که مردم بر آن آفریده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نهاد. آب و گِل . خوی .گوهر. (بحر الجواهر). سلیقه . ف...
ابرهام -طبیعت یک کلمه عربی بوده که وارد زبان پارسی شده است.معادل فارسی آن {ابرهام} میباشد. آنچه که انسان، در پدید آوردن آن، دخالت نداشته باشد را طب...
آپژه ، جُنَم ، آخشیگ
(= ماهیت؛ ویژگی ساختاری چیزی) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: سرشت، آتمَن، نیایا، سَتوا (سنسکریت) تَسات (سنسکریت: تَساتا)
(= آن بخش از جهان که ساخته ی دست مردم نیست؛ مانند رود، کوه...) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: لانوژا (سنسکریت: مانوشَ) پِراکْتی (سنسکریت: پرا...
این واژه تازى (اربى) ست و برابرهاى پارسى آن چنینند: نخست در معناى هستى ، آفرینش و بخش هاى بکر گیتى : اَپرهام Aparham (پهلوى: ١- طبیعت ، ٢- فرشته ى تدب...
این واژه تازى (اربى) ست و برابرهاى پارسى آن چنینند: دوم در معناى ذات و اخلاق و فطرت : جَنَم Janam (پارسى: طبیعت ، سرشت ، توانایى ، شایستگى) ، بْرِه Br...
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین آن دو این است: اِسوام (سنسکریت: سْوامَن)
طبیعت گرا. در دوران افول تفکر مرکانتیلیستی، مکتب فکری فیزیوکرات ها (طبیعت گرایان) در فرانسه با انتشار مقاله ای از دکتر کنه در سال ۱۷۵۶ بنیان نهاده شد...
شوخ طبیعت . [طَ ع َ ] (ص مرکب ) دلشاد و خوش طبع. (ناظم الاطباء).
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.