اجازه ویرایش برای همه اعضا

رب

نویسه گردانی: RB
ربّ یکی از واژگانی است که در قرآن کریم بسیار به کار رفته است. در قرآن «رب» به معنای خدا هیچ گاه با «ال» یعنی «الرب» استعمال نشده؛ اما آن در معنای «یهوه» در کتب مقدس رایج بوده است (صموئیل حبیب و دیگران، 1996م، 4: 47).
ربّ در دوره جاهلی درباره پادشاه و برده دار و خداوند استعمال گسترده¬ای داشت. استعمال ربّ در قرآن نیز مبتنی بر همین معانی شناخته شده برای عرب جاهلی است؛ زیرا آنان مخاطب قرآن بودند و خداوند با زبان آنان و با توجه به فرهنگ آنان با ایشان سخن گفته است.
در قرآن «رب» به معنای پادشاه جهان است و صفاتی که در قرآن برای رب بیان شده، همان صفات شاهانه ای است که مردم جاهلی برای یک پادشاه متصور بودند؛ یعنی کسی که دارای کرسی، عرش، جنود، خزائن، ملک و دیگر خصوصیات یک پادشاه است.
نظر به این که مردم جاهلی خداوند را موجودی مادی نظیر بتانشان نمی دانستند و لذا به ازای او بتی قرار نداده بودند، به طور طبیعی وقتی صفات مادی و بشری را درباره او به کار می بردند، هرگز معنای مادی و بشری از آنها اراده نمی کردند. اما از اواخر قرن اول هجری با پیدایش مذاهب کلامی اهل حدیث و معتزله و اشاعره برخی به تجسیم و تشبیه گراییدند و آیات صفات را بر معانی حسی و مادی حمل کردند.
تأکید ما در این مقاله این است که ما باید برای پرهیز از تجسیم و تشبیه و دریافت مراد واقعی آیات قرآن به همان تلقی و تصوری که عرب جاهلی از خداوند داشتند، اقبال کنیم.

3. اوصاف پادشاهان نزد عرب عصر نزول
چنان که گفته شد، در قرآن طبق معهودات عرب عصر نزول سخن گفته شده و توصیف خداوند با همان صفاتی که پادشاهان در عصر نزول داشتند، به همین جهت است. گفتنی است، اعراب پادشاهی و آداب آن را به خوبی می شناختند و از پادشاهی های عربی که در جزیرة العرب شکل گرفته بودند، آگاه بودند؛ همچنین آداب پادشاهی امپراتوری های روم و ایران را که در اطراف سرزمین های عربی بودند، از طریق ارتباطات تجاری با کشورهای آنها و نیز حکومت های عربی تحت الحمایه آنها می شناختند. منبع اطلاعاتی دیگر اعراب برای آشنایی با فرهنگ و خصوصیات پادشاهان، اهل کتابی بودند که در این سرزمین در کنار اعراب سکونت داشتند و ناقل داستان هایی از پادشاهان یهود در میان مردم بودند.
بنابر این مناسب می نماید، برای درک تصوری که اعراب جاهلی از پادشاه و خصوصیات او داشتند، ابتدا حکومت های عربی، سپس امپراتوری های اطراف آن و پادشاهان تورات را بررسی کنیم.
الف. حکومت های عربی: این حکومت ها در سرزمین یمن و حد فاصل عراق و شام ایجاد شدند. حکومت های یمن از 1300ق¬م تا 525م به ترتیب از سه حکومت معینیان، سبائیان و حمیریان متشکل بود. در یمن قلعه ها و قصرهای زیادی وجود داشت که از جمله معروف ترین آنها قصر غمدان، سلین و بینون است که شاعری در باره آنها می گوید:
هل بَعد غُمدان أو سُلحِین من أثرٍ و بعد بینون یَبنی الناسُ بُنیاناً
آیا پس از غمدان و سلحین هیچ قصر باشکوهی وجود دارد و آیا بعد از قصر بینون مردم کاخی همانند آن خواهند ساخت (یاقوت حموی، 1399ق، 4: 210).
شایان ذکر است که قصر غمدان تا زمان پیامبر(ص) پابرجا بود و در این دوره به آتش کشیده شد؛ چنان که شاعری سروده است:
فَأضحی بَعد جِدَّتِهِ رَماداً و غَیَّرَ حُسنَه لَهَبُ الحَریقِ
اکنون بعد از چنان استحکامی به تلی از خاکستر تبدیل شد و شعله های آتش زیبایی آن را در کام خود فرو بردند (همان).
از کتیبه هایی که درباره قدیمی ترین حکومت یمنی، معینیان به دست آمده است، استنباط می شود که شهرهای آن دارای مجالسی بود که به «مسود» معروف بودند و به شیوه دار الندوه مکه در عصر جاهلی اداره امور شهر را در جنگ و صلح برعهده داشتند (علی، 1950-1959م، 1: 387). همچنین در این دوره شاه دارای خزانه ای بود که با گرفتن نوعی مالیات از مردم تأمین می شد (همان، 406).
سبائیان بعد از معینیان حاکم یمن شدند و در تورات اشاره شده است که ملکه آن در اورشلیم با سلیمان دیدار کرد و سنگ های قیمتی و طلا و عطر به او هدیه داد (عهد قدیم، 1ملوک، 10: 1-2). او دارای تخت پادشاهی با عظمتی بود (النمل، 22) و همچنین قصرهای آن با دروازه ها و طاق هایی زینت یافته از طلا بود و در داخل آن قصرها، ظروفی از طلا و سریرهایی از فلزات قدیمی [قیمتی] موجود بود (گوستاو لوبون، 1380ش، 97 و 98). سقف ها و دیوارهای کاخ های سلطنتی از طلا و عاج و سنگ های قیمتی تزیین یافته و اثاثیه آن به بهترین شکل ساخته شده و در نهایت زیبایی بود. این عمارت و صنایع چوبی آن با عمارت های مصریان شباهت داشت (همان).
حکومت حمیریان که تا چندی قبل از اسلام ادامه داشت، آخرین حکومت یمنی عربی است که دارای جنود و سپاهیان قدرتمندی بودند و سپاهیان روم را شکست دادند و پادشاه فاخر آنها دستور داد تا برای سپاهیانش زره هایی بسازند که بازو و کف دست ها را نیز بپوشاند (همدانی، الاکلیل، 1940م، 8 : 211).
دولت های کوچکی نیز حد فاصل شام و عراق بود که متشکل از نبطیان و تدمریان از یک سو و غسانیان و منذریان از سوی دیگر بود.
نبطیان روابط خوبی با حکومت روم داشتند و با آنان هم پیمان شده و با سپاه قدرتمندی که داشتند، در جنگ ها با رومیان مشارکت می کردند. از این دوره آثاری مانند سکه های برنزی و نقره ای باقی مانده که تصویر شاه و همسرش برآنان نقش بسته است (سالم،1380ش، 133).
حکومت دیگر عربی در حد فاصل دمشق و فرات، تدمری نامیده می شد. حکومت تدمری مستعمره روم شد و تأثیرات بسیاری از روم پذیرفت؛ به طوری که لقب های رومی در میان آنان شیوع یافت. قدرت اجرایی در این دوره تحت مجلس شیوخ و مردم بود و مجالس محلی ده عضو داشت (همان، 139 و 140).
در وصف یکی از پادشاهان آن آمده است که او بسیار زیرک و دانا و در اداره امور کشور توانا بود و سپاهی نیرومند داشت که فرمانده کل لشکرش به «رب حیلا ربا» و فرمانده سپاهش به «رب حیلادی تدمور» ملقب بودند (علی، 3: 102).
پادشاهی دیگر عربی غسانیان بودند که تحت نفوذ رومیان قرار داشتند و به عنوان سپر دفاعی برای پادشاهان ایران مانند خسرو قباد و انوشیروان بودند. این حکومت نیز متأثر از فرهنگ روم و وضعیت شاهان آن بود؛ به طوری که یکی از پادشاهان برای دیدار امپراطور به قصر او در بیزانس رفت و تاجی بر سرش نهاده شد (همان، 4: 126). آنها در فرهنگ از حکومت ساسانی ایران نیز متأثر بودند و قصرهای آنان نشان دهنده معماری ساسانی است (سالم، 171 و 172). پادشاه آنان بر تخت جلوس می کرد و بر زیر تختش گیاهان معطر می¬ریختند و همراهان مخصوصی داشت که با نوع لباسشان از دیگران متمایز می شدند (اصفهانی، 1415ق، 26).
دیگر پادشاهی عربی دولت منذریان حیره بود که تحت حمایت ساسانیان قرار داشت. این دولت دوران بسیار درخشانی داشت. بر کتیبه ای بر قبر پادشاه آن نوشته شده است: این آرامگاه امرؤ القیس بن عمرو پادشاه همه قبایل عرب است که تاج بر سر نهاد و قبیله های اسد و نزار و پادشاهان آنها را به اطاعت خود درآورد (علی، 1: 189؛ زیدان، 227 و228). آنها دارای سپاه قدرتمند بودند که «شهبا» و «دوسر» نامیده می شدند (طبری، تاریخ، 1983م، 1 :854).
پادشاه منذری دارای اطرافیانی خاص بود که از خاندان بنی قیس و بنی تمیم بودند و همواره ملازم پادشاه بودند و از او دور نمی شدند (همان). ارتباط نزدیک پادشاهان منذری حیره با ایرانیان باعث شد تا فرزند پادشاه ایرانی مدتی را در نزد آنان بگذراند (طبری، تاریخ، 1: 851) و فرزندان پادشاه منذری در بارگاه خسرو پرویز به سمت مترجمی مشغول شوند (همان، 2: 1017و 1018).
پادشاه حیره را خسرو پرویز انتخاب می کرد و لباس مخصوص پادشاه و تاجی که 60 هزار درهم بهای آن بود را به پادشاه حیره می داد (سالم، 203). قصرهای آن که برگرفته از معماری ایران بود و محل جلوس پادشاه این چنین توصیف شده است: رواق که مجلس و محل نشستن پادشاه بود در صدر قرار داشت و در دو اتاقی که کمین محسوب می شد، نزدیکان و خواص پادشاه سکونت داشتند (مسعودی، 1958م، 4 :87).
آنچه در کتب تاریخ درباره پادشاهی ها و تاریخ جاهلیت وجود دارد، بسیار محدود است و از حکومت های آنان نیز جز اطلاعات محدودی از سپاهیان، ثروت کشور و قصرها وجود ندارد؛ اما از همین مقدار می توان فهمید که پادشاهی و حکومت در میان اعراب مفهومی شناخته شده بود. پادشاهان انسان های قدرتمند با لباس و پوششی خاص و جلوسی شاهانه بر تخت و کرسی و صاحب ثروت و خزائن بودند. قدرت نظامی و لشکر و جنود آنان یکی از مهمترین شاخصه های قدرت پادشاه بود. گروهی از خواص اطراف پادشاه بودند که در تصمیم گیری های مهم مورد مشورت پادشاه قرار می¬گرفتند.
همچنین در گذری بر تاریخ اعراب وابستگی آنان به حکومت های بزرگ ایران و روم و تأثر آنان خصوصاً از ایرانیان در آداب پادشاهی غیر قابل انکار است؛ به طوری که قصرها و حتی لباس پادشاه مانند پادشاهان ایرانی بود. بنابر این می توان با بررسی احوال پادشاهان ساسانی ایران و آدابشان که تاریخ دقیق تری از آنان باقی مانده است، به تصویری دقیق تر از پادشاه و صفات او در جاهلیت دست یافت.
ب. پادشاهان ساسانی: یکی از حکومت های باشکوه و تأثیرگذار باستانی، حکومت ساسانیان بود که قلمرو حکمرانی آنان قبل از نزول اسلام تا عربستان کشیده شده بود. توصیفات بسیاری از جلال و شکوه دربار ایرانیان و پادشاهی ساسانی در تاریخ به جا مانده است.
تن پوش های پادشاهان ساسانی خیره کننده و با شکوه بود. پوشش هرمز چهارم هنگام برتخت نشستن چنین توصیف شده است: تیاری پادشاه زرین و آراسته به گوهر های گرانبها بود. یاقوت های نشانده در تیاری درخشندگی خیره کننده ای داشت و پرتو درخشان رشته های مروارید که دور تا دور تیاری را می آراست، با درخشش فریبنده زمردها در می آمیخت؛ چنان که هرگز نمی توانستی چشم از آن بر گیری. شلوار زربفت و بسیار گرانبها بود. در میان شاهان ایران تیاری گونه های مختلف داشت، مروارید نشان، کلاه دارای نوکی گرد که نماد کره خاکی یا خورشید و تاج دندانه دار با گویی در بالا و آراسته به مروارید و جواهر بودند. در روزگار شهریاری نخستین شاهان ساسانی، درباریان دارای یک رئیس تشریفات بودند. مدیریت کاخ شاهی و خدمت گزاران آن در دست پیشکار و سرپرست درباریان بوده است. بزرگانی که سه قشر از اشرافیت به شمار می آمدند، انجمن پادشاه را تشکیل می دادند و حق داشتند برابر با نظام « تقدم » در انجمن سخن بگویند . هریک از بزرگان در تالار انجمن جایگاه ویژه ای داشتند و جایی که می نشستند، به درجه اشرافیت ایشان بستگی داشته است. در دربار اشکانیان ارمنستان که رسوم آنان همانند رسوم دربار ساسانی بود هریک از بزرگان دارای نشان ویژه ای بود که قشری را که بدان تعلق داشت مشخص می ساخت. این نشانه ها عبارت بودند از: گاه (تخت)، بردز (بالش)، پتیو (سربند افتخار) یا دیهیم و نیز هر یک از ایشان حق داشتند در جایگاه ویژه ای که اهمیت آن به دوری یا نزدیکی با تخت پادشاه داشته است بنشینند (یار شاطر و دیگران، 1380ش، 101 و 102).
منابع تصویری فراوان دوره ساسانی نشان می دهد که اشراف در دربارها تیارها و کمربند های گوهرنشانی بر تن داشتند و این تیارها و کمربندها نشانه های القاب و افتخاراتی بود که به ایشان داده شده بود. شاهان فرمان گزار بر تخت های گوهرنشان می نشستند و این تخت ها را شاهنشاه به عنوان نشانه های ویژه تمایز به آنان می داد (همان).
هنگامی که پادشاه شخصاً آهنگ جنگ می کرد، تختی در میانه سپاه می نهادند و چون به تخت می نشست، گروهی ملازم و سربازان جانباز او را دور می گرفتند که اینان خود در حلقه حراست گروه دیگری از پیادگان و تیر اندازان بودند (قدیانی، 1384ش، 167).
پادشاه بزرگترین داور کشور بود و در برخی موارد شاهان ایران سوار بر اسب بر فراز زمینی بلند که از آنجا همه خلق را می دیدند، می ایستادند و دادخواهان را داد می دادند (همان، 157).
ج. سلیمان پادشاه یهود: منبع اطلاعاتی دیگری که برای اعراب جاهلی درباره پادشاهی و عظمت آن وجود داشت، ساکن شدن گروهی از یهود در سرزمین های عربی بود. اعراب با معاشرت با این گروه با داستان های تورات آشنا شدند. برخی از شاعران جاهلی مانند اعشی و امیه بن ابی صلت از داستان های تورات در اشعار خویش بهره می جستند (ایزوتسو، 1368ش، 132؛ فاخوری، 109). در نتیجه اعراب بت پرست نیز از این داستان ها مطلع می شدند.
در میان پادشاهان یهودی پر آوازه ترین پادشاه که دارای شوکتی بی نظیر بود، سلیمان(ع) بود که در میان بنی اسرائیل به پادشاه معروف بود. داستان شوکت سلیمان و قصرهای بی مانندش در میان اعراب به قدری نفوذ کرده بود که هر بنای با شکوهی را که محیر العقول می دیدند، آن را به حکومت سلیمان نسبت می دادند (حموی، 2: 17).
محل استقرار پادشاهان عبرانی دارای شکوه و عظمت بسیاری بود. در میان آنان مرسوم بود که پادشاهان بر کرسی هایی جلوس می کردند (عهد قدیم، 1ملوک، 12 :2و 7: 7) و زمانی که بر کرسی می نشستند، لباس مخصوص پادشاه را می¬پوشیدند (همان، 1ملوک، 22: 1 و عاموس 12: 21).
برخی از آنان مانند سلیمان با تسلط بر جنیان در مدتی کوتاه توانست بنا های عظیم و قصر های عالی بسازد. او چندین قصرداشت؛ مانند قصر مخصوص پادشاه کاخ وعر برای ادارات سیاسی و نگهداری اسلحه، قصر دختر فرعون یا کاخ زنان (همان، استیر 5 :1 و 6 و 9 ؛3 :2 و 14 ؛1 :5 و 2 و 7: 7).
در توصیف یکی از قصر های او آمده است که دیوارهای آن زرکوب شده و سنگ هایی گران قیمت و جواهر الوان و تمثال های فلزی درختان و جانوران زینت بخش آن بود (همان). سلیمان دارای تختی زیبا و باشکوه در آن قصر بود که از عاج ساخته و با طلا پوشانده و با جواهرات مرصع شده بود. این تخت دارای شش طبقه بود که هرکدام دو شیر در اطرافش بودند که تعداد این دوازده شیر مطابق با عدد اسباط بود. تخت او مانند تخت پادشاه مصر تماثیلی سیاه رنگ داشت (همان، 1ملوک 10: 19 و 20). همچنین او کرسی مخصوصی برای قضاوت داشت که آن را در محل مخصوصی که رواق کرسی بود، جای داده بود (همان، 1ملوک، 1: 14 و 31). در اداره امور کشور افرادی معاون و مشاور سلیمان بودند که تعداد آنها دوازده نفر بود (همان، 1ملوک، 4: 2-6).
او لشکری داشت که برای حفظ مرز و بوم امپراطوری خود دوازده هزار سوار آزموده انتخاب کرده و تعداد زیادی اسب در اصطبل ها نگهداری می کرد و در جنگی که پیش آمده بود، نیمی از بنی اسرائیل در لشکر سلیمان بودند (همان، اول صموئیل، 8: 11-20).
سلیمان به لشکر آماده جنگ فرمان رژه می داد تا سربازان از اسب ها سواری گیرند و مهارت و ارزش آنها مشخص شود و به این وسیله آنان را درسمت هایی که برای حفظ جان و مال مردم دارند، ارزیابی کند (سید مرتضى، 1989م، 118).
بنابر این می توان نگرش مردم عصر نزول در باره پادشاه را این گونه دانست: پادشاه در کاخ با شکوه و عظمت بر صندلی مخصوصی جلوس داشت. او اطرافیانی خاص داشت. سپاهیانش مظهر قدرت او بودند و در برابر پادشاه صف کشیده و او توان و کار آنان را می سنجید. پادشاه صاحب قانون و قضاوت بود و در روزهایی خاص در برابرشان ظاهر می شد و به دعاویشان رسیدگی می کرد. ثروت پادشاه در محلی مخصوص که خزینه نامیده می¬شد، نگهداری می¬شد و گستره حکومت، مُلک او به شمار می رفت.

4. اوصاف پادشاهان در قرآن
در قرآن از پادشاهانی چون فرعون، نمرود، جالوت و نیز یوسف، سلیمان داوود و طالوت سخن گفته شده است. این پادشاهان که در قرآن با لفظ «مَلِک» از آنان یاد می¬شود، به اوصافی که در پی می آید، متصف شده اند:
الف. عرش ملک: داشتن عرش و جلوس بر آن از صفاتی است که در قرآن برای «مَلِک» بیان گردیده است؛ چنان که در وصف بلقیس پادشاه سبا آمده است: «لهََا عَرْشٌ عَظِیمٌ؛ برای او تخت بزرگی است» (النمل، 23). همچنین درباره عرش یوسف پادشاه مصر آمده است «وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْش؛ و پدر و مادرش را بر تخت بالا برد» (یوسف، 100).
ب. کرسی ملک: داشتن کرسی و جلوس بر آن نیز خصوصیت دیگری است که در قرآن برای پادشاه بزرگ یهود و پیامبر الهی سلیمان بیان شده است «وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمَانَ وَ أَلْقَیْنَا عَلىَ‏ کُرْسِیِّهِ جَسَدًا؛ و البته سلیمان را آزمودیم و بر تخت وى پیکرى بیجان (کودکى مرده) افکندیم» (ص، 34).
ج. مُلک مَلِک: ملک و پادشاهی جزء جدانشدنی هر پادشاهی است و در قرآن از ملک و پادشاهی افراد بسیاری سخن گفته شده است که عبارت اند از:
ـ یوسف : «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی‏ مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنی‏ مِنْ تَأْویلِ الْأَحادیثِ؛ و پادشاهیش را محکم کردیم و به داود حکمت و فصل خطاب (حکم میان دو خصم) دادیم» (یوسف، 101).
ـ فرعون: «وَ نادى‏ فِرْعَوْنُ فی‏ قَوْمِهِ قالَ یا قَوْمِ أَ لَیْسَ لی‏ مُلْکُ مِصْرَ؛ و فرعون در میان قومش بانگ برآورد گفت: اى گروه من آیا از آن من پادشاهى مصر نیست؟» (الزخرف، 51).
ـ طالوت: «وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً قالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا: و گفت به بنى اسرائیل پیامبرشان که البته خداى تعالى براى شما طالوت را به پادشاهى برانگیخت (بنى اسرائیل) گفتند از کجا طالوت را پادشاهى بر ما سزاوار باشد؟» (البقره، 247).
ـ داوود: «وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ؛ و پادشاهیش را محکم کردیم و به داود حکمت و فصل خطاب دادیم» (ص، 20).
ـ سلیمان: «وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطینُ عَلى‏ مُلْکِ سُلَیْمان؛‏ و یهودان پیروى کردند از آنچه (از سحر و شعبده‏ها و مطالب دروغى) که دیوان در زمان پادشاهى سلیمان مى‏خواندند» (البقره، 102).
ـ نمرود: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذی حَاجَّ إِبْراهیمَ فی‏ رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ؛ آیا ننگریستى بسوى آن کسى (نمرود) که با ابراهیم در باره (وحدانیت) ربش محاجه مى‏کرد براى آن که نمرود را خدا پادشاهى داده بود» (همان، 258).
د. جنود ملک: فرعون دارای سپاهی بود که با قدرت آنها بر بنی اسرائیل حکومت می کرد و بعد از هجرت موسی به تعقیب بنی اسرائیل پرداختند: «فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِیَهُمْ مِنَ الْیَمِّ ما غَشِیَهُمْ؛ و فرعون با سپاهش دنبال بنى اسرائیل کرد و فرعونیان را از دریا فرو گرفت آنچه فرو گرفت» (طه، 78).
درباره طالوت پادشاه برگزیده یهود نیز آمده است که دارای لشکری بود که خداوند آنان را پیش از جنگ مورد آزمایش قرار داد: «فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلیکُمْ بِنَهَرٍ؛ پس آن هنگام که طالوت (از شهر ایلیا) با لشکریان بیرون آمد پیامبرشان گفت البته خدا شما را بجوى آب آزمایش کننده است» (البقره، 249).
نیز در قرآن درباره جنود سلیمان آمده است: لشکر او از جن و انس و پرندگان تشکیل شده بود: «وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ؛ و براى سلیمان (به هنگام سفر کردن) سپاهیانش از پرى و آدمى و مرغان گرد آورده شد؛ پس آنها (بجایگاه خود) قرار داده شده بودند» (النمل، 17).
هـ. خزائن ملک: در قرآن از خزائن فرعون پادشاه مصر سخن گفته شده است و یوسف از پادشاه خواست تا ریاست خزائن به او سپرده شود: «قالَ اجْعَلْنی‏ عَلى‏ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفیظٌ عَلیمٌ؛ یوسف گفت: مرا بر خزینه‏هاى سرزمین مصر بگمار که البته من نگهبانى دانایم» (یوسف، 55).
و. دین ملک: پادشاه فرد قدرتمندی است که قوانین بر اساس خواست او معین می شود و براساس این قوانین به داوری می¬پردازد. در قرآن درباره قوانین پادشاه مصر آمده است: « مَا کاَنَ لِیَأْخُذَ أَخَاهُ فىِ دِینِ الْمَلِکِ؛ (براى یوسف) سزاوار نبود در کیش پادشاه مصر که برادر خود را بگیرد.» (یوسف، 76).
ز. سجده در برابر ملک: احترام و خضوع و به خاک افتادن در برابر پادشاه رسمی بوده است که در گذشته عمل می شده است. در قرآن آمده است که برادران یوسف در برابر او سجده کردند: «وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلىَ الْعَرْشِ وَ خَرُّواْ لَهُ سُجَّدًاو پدر و مادرش را بر تخت بالا برد و براى (احترام) یوسف سجده کنان‏ بروى درافتادند» (یوسف، 100).
ح. ملأ ملک: پادشاهان ملازمانی داشتند که در مسائل مختلف مورد مشاوره او قرار می گرفتند. در قرآن آمده است که سلیمان آوردن عرش بلقیس به قصرش را با ملأ خود در میان گذاشت: «قَالَ یَأَیهَُّا الْمَلَؤُاْ أَیُّکُمْ یَأْتِینىِ بِعَرْشهَِا؛ سلیمان گفت اى بزرگان کدامیک از شما نزد من تخت وى را مى‏آورد» (النمل، 38) و بلقیس زمانی که نامه سلیمان را دریافت کرد با ملأ خویش به مشورت نشست: «قَالَتْ یَأَیهَُّا الْمَلَؤُاْ أَفْتُونىِ فىِ أَمْرِى؛ گفت اى گروه اشراف مرا در کارم فتوا دهید» (همان، 32). نیز آمده است، فرعون نبوت موسی را با ملأ خود در میان گذاشت: «قَالَ فِرْعَوْنُ یَأَیُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَکُم مِّنْ إِلَاهٍ غَیرِْى؛ و گفت فرعون اى گروه اشراف براى شما هیچ معبودى (که او را بپرستید) جز خودم ندانسته‏ام» (همان، 38) و پادشاه مصر رؤیایش را با ملأ در میان نهاد و تعبیر آن را از ایشان خواست: «یَأَیهَُّا الْمَلَأُ أَفْتُونىِ فىِ رُءْیَاىَ إِن کُنتُمْ لِلرُّءْیَا تَعْبرُُونَ؛ اى گروه بزرگان در تعبیر خوابم جواب گویید اگر خواب را تعبیر مى‏کنید» (یوسف، 43).
ط.حشر ناس در برابر ملک: در گذشته رسم بوده است که مردم در روزهای خاصی به حضور پادشاه می شتافتند. در این زمینه درباره سلیمان آمده است: وَ حُشِرَ لِسُلَیْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنّ‏ِ وَ الْانسِ وَ الطَّیرِْ فَهُمْ یُوزَعُونَ (النمل، 17). همچنین درباره فرعون پادشاه مصر آمده است: «قَالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ وَ أَن یحُْشَرَ النَّاسُ ضُحًى؛ موسى گفت هنگام وعده شما روز آرایش (روز عید قبطیان) است آنروز که مردم را به هنگام چاشت گرد آوردند» (طه، 59).
ی. صف در برابر ملک: در گذشته صف بستن در برابر پادشاه نشان از عظمت پادشاه و نشان دهنده قدرت او و مطیع بودن خدمتگزاران او بود. در قرآن درباره صف بستن کارگزاران فرعون در برابرش آمده است: فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَ قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى؛ پس نقشه (ها) یتان را جمع‏آورى کنید، سپس در صفى (واحد به میدان) آیید، و به یقین امروز کسى که برتر شود، رستگار (و پیروز) شده است» ( طه، 64).

5. اوصاف ربّ در قرآن
ربّ در قرآن، پس از نام الله، پرکاربردترین نام برای خداوند است و به معنای پادشاه جهانیان است؛ چنان که در اولین متن وحیانی به پیامبر اسلام آمده است: الْحَمْدُ لِلَّهِ ربّ الْعَالَمِینَ (الفاتحه، 2).
ربّ در بسیاری از آیات قرآن به همان اوصافی متصف شده است که برای پادشاهان معهود عرب ملاحظه شد. برخی از این شواهد عبارت اند از:
الف. عرش ربّ: تخت بزرگی را که پادشاهان بر آن می نشستند، عرش می گفتند و در قرآن صاحب عرش خوانده شده است (راغب اصفهانى، 1412 ق، ‏558). از قدیم الایام براى حکام و مصادر امور خود نشیمن‏گاهى از قبیل بساط و یا متکا فراهم مى‏کرده‏اند که اختصاص به آنان داشته و از نشیمن‏گاه دیگران متمایز بوده است تا آن که رفته رفته براى سلاطین و حکام کرسى و تخت درست کردند و آن را «عرش» نامیدند که هم اهمیتش از پشتى و متکا بیشتر بود، و هم به سلطان اختصاص داشت (طباطبایی، 8: 148)؛ بنابراین یکی از رسوم و آداب پادشاهی، داشتن تخت پادشاهی و جلوس شاهانه برآن بود.
عرش و تخت سلطنت هر پادشاهى محل ظهور سلطنت او، و استقرار پادشاه بر آن محل، به معناى استقرار ملک او بر آن است (طباطبایی، 1417 ق، ‏10: 151). به همین اعتبار و برای تقریب به ذهن بشر، خداوند نیز صاحب عرش خوانده شده است: « هُوَ ربّ الْعَرْشِ الْکَریمِ؛ او ربّ عرش بزرگوارانه است» (المؤمنون، 116)؛ «ذُو الْعَرْشِ الْمَجیدُ؛ خداوند عرش و بزرگوار است» (البروج، 15). همچنین از استوای خدا بر عرش سخن گفته شده است: إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فىِ سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى‏ عَلىَ الْعَرْشِ؛ البته ربتان خداست که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید؛ سپس بر عرش استیلاء یافت» (الاعراف، 54).
ب. کرسی ربّ: اصل واژه کرسی مأخوذ از آرامی، سریانی و عبری است و کرسی کلمه ای است، منسوب به «کرس»، به معنای مجتمع و قومی که در یک جا جمع شده و منزل گزیده¬اند (مصطفوی،10: 44؛ راغب، 706) که در ابتدا برای اشراف عبرانی که به تقلید ایرانیان برتخت هایی تکیه می¬دادند، استعمال می شد (عهد قدیم، عاموس 6: 4). عبرانیان کرسی ها را برای پادشاهان خود به کار گرفتند (همان، 2 ملوک 4: 10، املوک 2: 12 و 7: 7) و سلیمان در میان پادشاهان آنان بزرگ ترین کرسی را داشت (همان، 1ملوک: 10: 18- 20 و 22: 1 و عاموس، 12: 21).
در قرآن از تخت پادشاهی سلیمان با لفظ کرسی یاد شده است: وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمَانَ وَ أَلْقَیْنَا عَلىَ‏ کُرْسِیِّهِ جَسَدًا؛ و البته سلیمان را آزمودیم و بر تخت وى پیکرى بیجان (کودکى مرده) افکندیم» (ص، 34).
معنای دیگر کلمه عبری کرسی، پادشاهی است که در کتاب مقدس از حکومت داوود به کرسی داوود تعبیر شده است (عهد قدیم، 2 صموئیل، 3: 10).
خدا نیز به عنوان پادشاه جهانیان دارای این تخت پادشاهی است و محدوده ملک و پادشاهی او آسمان ها و زمین است: «وَسِعَ کُرْسِیّهُ السّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِیّ الْعَظیمُ؛ کرسیِ او آسمان‌ها و زمین را به وسعت (بی‌کران) در برگرفته و نگهداری آنها بر او دشوار نیست و اوست والای با عظمت» (البقره، 255).
به نظر می رسد، «کرسی» و «عرش» مترادف باشند و هر دو به نشیمنگاه مرتفعی اطلاق می¬گردند که از بزرگی مقام کسی که برآن جلوس کرده است، حکایت می¬کند. موارد استعمالات آنها در قرآن شاهدی بر ترادف آنها هستند (طبرسی، 2: 638).
ملاحظه آیات قرآن نشان می دهد، «کرسی» و «عرش» در قرآن مخصوص پادشاهان است؛ اما «اریکه» و «سریر» به تخت¬هایی که سایر افراد در باغ¬ها یا خانه¬ها می¬گذاشتند، اطلاق شده است.
ج. مُلک ربّ: مُلک مصدر و به معنای پادشاهی است و مَلِک کسی است که مالک اموال رعیت است و می¬تواند درهمة اموال تصرف کند بدون آن که خواستة دیگران معارض و مزاحم خواستش گردد (طباطبایی، 3: 129؛ طبرسی، 8: 631؛ قریشی، احسن الحدیث، 2: 46). به نظر برخی اصل این واژه سریانی و به معنای قوت و صحت در چیزی بوده و به مفهوم تسلط داشتن در زبان عربی استعمال شده است (مصطفوی، 1360ش، 11: 763).
یکی از خصوصیات دیگر ربّ در قرآن داشتن ملک است. ملک به پادشاهان داده شده و پادشاهان زیادی در قرآن صاحب ملک توصیف شده اند. این خصوصیت پادشاهان در قرآن درباره ربّ نیز به کار رفته است و او کسی که دارای ملک است: «ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ؛ برای شما خدا ربتان است که پادشاهى تنها از آن اوست»(الفاطر، 13).
د. جنود ربّ: در قرآن ربّ دارای جنود دانسته شده است: «وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُو؛ لشکرهاى ربّ تو را مگر او(خودش) نمى‏داند» (المدثر، 31).
هـ. خزائن ربّ: خزائن جمع خزینه و از ماده خزن است. خزانه نام محلی است که برای جمع و در نتیجه حفظ چیزی مورد استفاده قرار می¬گیرد (ازهری، 2001م، ذیل خزن). پادشاهان دارای اندوخته های مالی بودند که پشتوانه حکومت آنان بود و هزینه جنگ ها، اداره حکومت و حتی رزق مردم در آن قرار داشت.
داشتن خزائن در آیات بسیاری از قرآن به ربّ نسبت داده شده است «أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّکَ أَمْ هُمُ الْمُصَیْطِرُونَ؛ آیا نزد ایشانست خزینه‏هاى ربّ تو یا ایشان مسلطند؟»(الطور، 37).
و. دین ربّ: دین به معنای قوانین است؛ چنان که در این آیه آمده است: «لَا تَأْخُذْکمُ بهِِمَا رَأْفَةٌ فىِ دِینِ اللَّهِ؛ شما را نسبت به آن دو هیچ مهربانى در دین خداى نگیرد»(النور، 2).
بنابراین تصور ربّ در قرآن مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ (الفاتحه، 4) نامیده شد؛ زیرا در آن روز تنها قوانین پادشاه جهانیان حاکم است و اوست که براساس این قوانین پاداش داده و عقاب می کند.
ز. سجده برای ربّ: سجده کردن و خضوع یکی از سنت¬های مردمان گذشته برای بزرگداشت فرد و به احترام و خضوع در برابر او بود (راغب، ذیل سجد).
این سنت که در برابر پادشاهان و در برابر عرش آنان نیز انجام می شد، درباره ربّ نیز در قرآن به کار رفته است: «إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لَا یَسْتَکْبرُِونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَ یُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ یَسْجُدُونَ؛ البته آنان که در پیشگاه ربّ توهستند، از پرستش خدا سرکشى نمى‏کنند و او را به پاکى مى‏ستایند و تنها براى او سجده مى‏کنند» (الاعراف، 206).
ح. ملأ رب: ملأ به معنای جماعتی از افراد خاص است که دارای برتری در شرافت و ثروت هستند (ابن منظور و ابن فارس و مصطفوی و قرشى، قاموس قرآن،‏ ذیل ملأ). این افراد صاحب نظر بوده و به رأی آنها اهمیت داده می شد (راغب، ذیل ربب).
پادشاهان همواره گروهی خاص را در اطراف خود داشتند که معاونان و مشاوران پادشاه نامیده می شدند و همواره ملازم او بودند.
در آیاتی از قرآن «رب» نیز دارای ملأ توصیف شده است: «ما کانَ لی مِنْ عِلْمٍ بِالْمََلإِ اْلأَعْلى‏ إِذْ یَخْتَصِمُونَ؛ مرا هیچ دانشى به گروهى برتر(جمع والاتر) نبود آنگه که گفتگو مى‏کردند» (ص، 69).
ط. حشر ناس نزد رب: معنای حشر را برانگیختن و بیرون آوردن گروه و جماعت از جایگاهشان وروانه کردن آنان برای جنگ و نظائر آن می¬دانند (راغب، ذیل حشر؛ طبرسی، 1372ش، 2: 531 ؛ قرشی، قاموس، 1371 ش، ذیل ملأ).
این ویژگی در باره ربّ نیز در قرآن بیان شده است. در روز بازپسین همه در برابرش محشور خواهند شد: «ثُمَّ إِلىَ‏ رَبهِِّمْ یحُـْشرَُونَ؛ سپس (همگى) فقط به سوى ربشان گردآورى خواهند شد»(الانعام، 38). او پس از حشر به جزای اعمال آنان خواهد پرداخت: «فَوَ رَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَ الشَّیَاطِینَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیًّا؛ و سوگند به ربت که حتماً آنان و شیطان‏ها را گردآورى مى‏کنیم سپس قطعاً آنان را، از پاى در آمده، گرداگرد جهنّم حاضر مى‏سازیم» (مریم، 68).
ی. به صف شدن نزد رب: صف به معنای قرار گرفتن اشیا در یک خط است (ابن فارس و ابن منظور و راغب و مصطفوی، ذیل صف). صف بستن در برابر پادشاه رسمی است که در میان پادشاهان مرسوم بوده است و کارگزاران او درحضورش به صف می ایستادند و به او گزارش های حکومت را ارائه می کردند. این رسم شاهانه درباره سپاهیان نیز صورت می گرفت و جنود پادشاه در برابر او با نظم و یکپارچگی قرار می گرفتند و پادشاه قدرت و صلابت آنان را محک می زد.
این توصیف در قرآن برای ربّ نیز بیان شده است: «وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا؛ سوگند به فرشتگان که صف کشیده‏اند صف کشیدنى» (الصافات، 1)؛ «وَجَاء رَبُّکَ وَالْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا؛ و (فرمان) پروردگارت بیاید و فرشتگان (به عرصه محشر) صفى از پس صفى بیایند» (الفجر، 22)؛ «وَ عُرِضُوا عَلى‏ رَبِّکَ صَفّا؛ و بر پروردگارت عرضه مى‏شوند، در حالى که صف کشیده‏اند» (الکهف، 48)؛ «یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا لا یَتَکَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ؛ روزى که روح و فرشتگان بایستند؛ در حالی که صف کشیده‏اند، مگر کسانی که رحمن به وى اجازه دهد سخن نگویند» (النبأ، 38).


نتیجه
خداوند در قرآن به همان زبان و فرهنگ معهود عرب جاهلی سخن گفته است و لذا «ربّ» در قرآن به معنای پادشاه به همان اوصافی متصف شده است که عرب جاهلی برای پادشاهان معهودشان می شناختند. همان گونه که پادشاه تخت دارد و کارگزاران و سپاهیانش بر گِرد تخت او حلقه می زنند و مدح و ثنایش می گویند و صف اندر صف در پی او می روند و خزاینی دارد و به دیگران مزد و عطاء می دهد و مخالفان و دشمنانش را کیفر می کند، خداوند نیز همین گونه توصیف شده است. البته نظر به این که عرب جاهلی خداوند جهان را بسان بت های خود مادی و جسمانی نمی دانستند، اوصاف مذکور را درباره خدا به نحو مجاز و استعاره به کار می بردند و در قرآن هم به همین شیوه استعمال شده است.

منابع
قرآن کریم.
الکتاب المقدس (العهد القدیم). الکنیسه. دار الکتاب المقدس،1980م.
آلوسی، محمود شکری. بلوغ الارب فی معرفة الاحوال العرب، قاهره:[بی نا]، 1924م.
ابن فارس، احمد. معجم مقاییس اللغه.[بی جا]: اعلام الاسلامی، 1404ق.
ابن منظور، محمد بن مکرم. لسان العرب. قم: نشر ادب حوزه، 1405ق.
ازهری، محمد بن احمد. تهذیب اللغه. بیروت: دار الاحیا التراث العربی، 2001م.
اصفهانی، ابوالفرج. الاغانی. بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1415ق.
ایزوتسو، توشیهیکو. خدا وانسان در قرآن. ترجمه احمد آرام. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1368ش.
حموی، یاقوت. معجم البلدان. بیروت: دار إحیاء التراث العربی 1399 ق، 1979 م.
راغب اصفهانى، حسین بن محمد. مفردات فی غریب القرآن‏. بیروت: دارالعلم، 1412 ق‏.
زیدان، جرجی. العرب قبل الاسلام. [بی جا] طبعه دار الهلال، [بی تا].
سالم، عبدالعزیز. تاریخ عرب قبل از اسلام. مترجم باقر صدری نیا. تهران: شرکت انتشارات علمی وفرهنگی، 1380ش.
صفوی، کوروش. درآمدی بر معنی شناسی. تهران: حوزه هنری، 1379ش.
صموئیل حبیب و دیگران دایره المعارف کتابیه. قاهره: دار الثقافه، 1996م.
طباطبایى، سید محمد حسین‏. المیزان فى تفسیر القرآن‏. قم‏: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسین حوزه علمیه قم، 1417 ق.
طبرسى، فضل بن حسن. ‏مجمع البیان فى تفسیر القرآن‏. تهران‏: انتشارات ناصر خسرو، 1372ش.
طبری، محمد بن جریر. تاریخ الأمم و الملوک. بیروت: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، 1403ق، 1983م.
علی، جواد. تاریخ العرب قبل الاسلام. 8 جلد. بغداد: مجمع العلمی العراقی، 1950-1959.
فاخوری، حنا. تاریخ ادبیات زبان عربی. ترجمه عبد المحمد آیتی. تهران: نشر توس،[بی تا].
فیومى احمد بن محمد. مصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر. [بیجا] دار الجمهره، [بی تا].
قدیانی، عباس. تاریخ، فرهنگ و تمدن ایران در دوره ساسانیان. تهران: فرهنگ مکتوب، 1384ش.
قرشى، سید على اکبر قاموس قرآن.‏ تهران:‏ دار الکتب الإسلامیه،1371 ش.‏
قرشى، سید على اکبر. تفسیر احسن الحدیث‏. تهران: بنیاد بعثت‏: 1377 ش.‏
لوبون، گوستاو. تاریخ تمدن اسلام و عرب. ترجمه سید محمد تقی فخر داعی گیلانی. [بی جا]: افراسیاب: 1380ش.
مرتضى، علی بن حسین. تنزیه الأنبیاء. بیروت: دار الأضواء، 1409ق، 1989م.
مسعودی، ابو الحسن علی بن حسین. مروج الذهب و معادن الجوهر. قاهره: نشر محیی الدین عبد الحمید، 1958م.
مصطفوى، حسن. ‏التحقیق فی کلمات القرآن الکریم.‏ تهران‏: بنگاه ترجمه و نشر کتاب،‏1360ش.‏
نکونام، جعفر. «در آمدی بر تفسیر تاریخی قرآن» جزوه درس تفسیر دوره دکتری. قم: دانشگاه تربیت مدرس قم، 1387ش.
همدانی، ابو محمد حسن بن احمد. کتاب الاکلیل. تحقیق نبیه فارس. [بی جا]: [ بی نا]،1940م.
یار شاطر، احسان و دیگران. تاریخ ایران از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانیان. ترجمه حسن انوشه. تهران: امیر کبیر،1380ش.






























Abstract
Semantic of Rabb in the Holy Qoran
Ja’far Nekoonäm, PhD
Associate Professor, Qom university
Narges Beheshti
MA in Quran Sciences and Hadith
The present thesis is to analyze the word Rabb in the Holy Quran regarding semantic. Semantic is done in two historical and descriptive ways. This search, by noticing the usage of the history, describes the word in the Holy Qoran.
The word Rabb in the Quran means “God” and “king and slaver”. Considering the description of Rabb as “God” in the Quran, it is clear that its application in the Quran as “God” is equivalent of that of pagan society toward “kings”. That is because Rabb in the Quran has the same characteristics as did the kings of the age. He, as well, owns treasures, army, throne.

Keywords: Semantic, Rabb, Kingdom ,Throne, Chair, Treasures, army.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
رب . [ رَ ] (از ع ، اِ) لغتی است در رَب ّ که گاهی مخفف آید. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از متن اللغة). لغتی است در رب که از نامهای خد...
رب . [ رُ ] (ع حرف ) رُب ّ. ربما. ربما گاهی رُب آمده است . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به ربما شود.
رب . [رُ ب ُ ] (ع حرف ) رُب ّ. ربما. ربما گاهی رُب ُ آمده است . (از متن اللغة) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
رب . [ رَب ب ] (اِخ ) از نامهای خدای تعالی . (ازاقرب الموارد) (از آنندراج ) (دهار) (از مجمل اللغة).پروردگار و خداوند و هو اسم من اسماء اﷲ تعالی ...
رب . [ رَب ْ ب ِ ] (ع منادا، صوت ) مخفف ربی . خدای من : و اذ قال ابراهیم رب ارنی کیف تُحْی ِ الموتی قال او لم تؤمن قال بلی ولکن لیطمئ...
رب . [ رَب ب ] (ع مص ) فراهم آوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (از متن اللغة). جمع کردن . (دهار) (تاج المصادر بی...
رب . [ رُب ب / رُ ] (از ع ، اِ) فشرده و عصاره و آب برخی میوه ها یا گیاهها که اندکی جوشانیده شود تا ستبر و غلیظ گرددچون انار و گوجه و سس و ج...
رب . [رُب ب ] (ع مص ) نیکو گردانیدن مشک را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ).
رب .[ رُب ْ ب َ ] (ع حرف جر) حرف جر، یا اسم . (دهار) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). بسا، و آن حرف جارّ است و درنیاید مگر بر نکره ، یا اسم است...
رب . [ رِب ب ] (ع اِ) رُب ّ. جماعت کثیر یا ده هزار. (منتهی الارب ). رجوع به رباب شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.