اجازه ویرایش برای همه اعضا

مهیا

نویسه گردانی: MHYA
مُهیا (= تهیه؛ در فارسی گاهی این دو واژه به جای یکدیگر به کار برده می شود: مهیا کن؛ تهیه کن) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
پَرَهی (اوستایی)
اَبگار، پَساچ (پهلوی)
اودیوگ udyug (سنسکریت: اودیوگَ)
یوچان (سنسکریت: یوجَنَ)
رَچَنا (سنسکریت)
سَمْس (سنسکریت: سَمسکارَ)
سَمبار (سنسکریت: سَمْبهارَ)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
مهیا. [ م ُ هََ ی ْ یا ] (ع ص ) آماده شده . ساخته شده . کار راست و نیکو کرده شده . شکرده شده . مهیاء [ م ُ هََ ی ی َ ءْ ] . آماده . حاضر و آماده ....
مُهیا (ناما کُنیک = اسم مفعول؛ تهیه شده) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: پَرَهیک، پَرَهیت (پَرهی= تهیه؛ اوستایی + «یک، یت») اَبگاریک، اَبگاریت...
مهیاء. [ م ُ هََ ی ْ ی َءْ ] (ع ص ) مهیا. رجوع به مهیا شود.
مهیع. [ م َهَْ ی َ ] (ع ص ) راه روشن . ج ، مهایع. (منتهی الارب ، ماده ٔ هَ ی ع ). طریق مهیع؛ راه گشاد و فراخ .
زندگی ، حیات
محیا. [ م َح ْ ] (ع اِ) مَحیی ̍. مقابل ممات . حیات : سواء محیاهم و مماتهم ساء مایحکمون .(قرآن 21/45). مقابل مرگ . زندگی . (آنندراج ). محیای و م...
محیا. [ م ُ ح َی ْ یا ] (ع اِ) روی . (مهذب الاسماء). چهره . روی مردم . چهره ٔ انسان و غیر آن . (غیاث ). رخسار. صورت . رخ : اثر نماندز من بی شمای...
دائره ٔ محیا. [ ءِ رَ / رِ ی ِ م ُ ح َی ْ یا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دائره ٔ موضع انفراق گوشت زیر ناصیه . (اقرب الموارد). من الدوائر التی تکون...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.