وهریز وهرز
نویسه گردانی:
WHRYZ WHRZ
وهریز یا وهرز یک اسپهبد ساسانی از تبار دیلمیان بود که در سال ۵۷۰ میلادی به فرماندهی سپاهی از ایران در زمان شاهنشاهی خسرو اول، یمن را فتح کرد و آنرا ضمیمه شاهنشاهی ایران نمود[۱] و سیف بن ذی یزن را به تخت پادشاهی یمن نشاند. در تاریخ نام و نیای وی با اختلافاتی ثبت شدهاست. برخی وی را وهرز پسر کامکار از سواران و بزرگان عجم و از خاندانهای بزرگ دانستهاند و برخی دگر وی را خرزاد پسر نرسی نوادهٔ جاماست برادر قباد یکم که چو انوشیروان وی را با سپاه به یمن بفرستاد، مرتبهٔ وهرزی بدو داد. یعنی وهرز نام وی نیست بلکه مقامیست که انوشیروان بدو اعطا کرد. برخی نیز وهرز را نام وی و نیایش را بهآفرید پسر ساسان دانستهاند.[۲]
در سال ۵۷۰ میلادی سپاه حبشه به سرکردگی ابرهه بنای دستاندازی را به سرزمین یمن گذاشتند و مردم یمن سیف بن ذی یزن را که در ادبیات عرب بسیار معروف است و یکی از پادشاهان حمیری یمن بودهاست را به دربار انوشیروان فرستادند و از انوشیروان برای دفع حبشیان یاری خواستند. انوشیروان با بزرگان دربار خود مشورت کرد. آنان گفتند در زندان گروهی از بزهکاران هستند که میتوان آنها را فرستاد، اگر کشته شوند، زیانی نرسد و اگر پیروز شوند، کشوری را بدست آوردهایم. خسرو این رأی را پسندید و تعداد ۸۰۰ محکوم به مرگ را به سرداری وهرز دیلمی با هشت کشتی به یمن فرستاد. وهرز به محض رسیدن به یمن دستور داد تا کشتیهایی که ایشان را آورده بود بسوزانند تا لشکریان وی دیگر امید بازگشت نداشته باشند. فرمانده حبشیان وقتی این گروه اندک را دید، اعتنایی نکرد اما بسیاری از مردم یمن که از بیداد حبشیان به تنگ آمده بودند، با لشکریان ایران توأم شدند و شمارهٔ این گروه را پنجاه هزار تن نوشتهاند. مردم به فرماندهی این گروه توانستند حبشیان را از یمن بیرون کنند و حتی آنها را دنبال کردند و تا حبشه تاخت و تازهایی نمودند و سیف بن ذی یزن را به پادشاهی یمن نشاندند. به این ترتیب از آن پس یمن فرمانبردار ایران شد و سیف بن ذی یزن نیز خراج به دربار ایران می فرستاد ولی چندی نگذشت که چند تن از حبشیان که در خدمت او مانده بودند، او را کشتند. وهرز دوباره از طرف انوشیروان مأمور شد که فتنهٔ یمن را فرو نشاند و خود از طرف دولت ساسانی در آنجا به حکمرانی بپردازد. بدینگونه تا ظهور اسلام مردم یمن تبعیت از حکمرانان ایرانی میکردند و بازماندگان گروهی که انوشیروان به یمن فرستاد را اعراب ابناء (جمع ابن) مینامیدند.
حمزه اصفهانی نام هشت تن از مرزبانان ایرانی را در یمن آوردهاست.
وهرز دیلمی
ولیسجان
حرزادان شهر
نوشجان
مرزوان
خرخسرو
بادان بن ساسان الجرون
دادویه پسر هرمز پسر فیروز که آخرین مرزبان ایرانی نژاد یمن بودهاست.[۳]
پانویس [ویرایش]
↑ کریستینسن، ص۲۶۹
↑ زرینکوب، ص۳۲
↑ تجلی تاریخ ایران، ص ۲۳۸
فهرست گزیدهٔ منابع و مآخذ [ویرایش]
کریستینسن، آرتور امانوئل. ایران در زمان ساسانیان. ترجمهٔ رشید یاسمی. چاپ سوم. تهران: انتشارات ساحل, ۱۳۸۲. ۲۶۲-۳۱۵. ISBN 964-6494-6-4.
حقیقت، عبدالرفیع. تجلی تاریخ ایران، مجموعه مقالههای تاریخی و جغرافیایی. تهران: انتشارات کومش، ۱۳۷۰
زرینکوب، عبدالحسین. دو قرن سکوت. چاپ دوم. تهران, ۱۳۳۶.
این یک نوشتار خُرد پیرامون دودمان ساسانیان است. با گسترش آن به ویکیپدیا کمک کنید.
این یک نوشتار خُرد پیرامون افراد است. با گسترش آن به ویکیپدیا کمک کنید.
رده: ساسانیانتاریخ یمن دیلمیان فرماندهان تاریخی ایران فرماندهان سپاه ساسانی
قس عربی
وهرز قائد ساسانی أرسله ملک کسرى أنوشِروان لنجدة ملک سیف بن ذی یزن فی حربه مع الأحباش لتحریر بلاده من قبضتهم.
لما وفد « سیف بن ذی یزن » على کسرى لطلب النجدة، قال « کسرى » أن أرض الیمن إنما هی أرض شاة و بعیر ، ولا حاجة لنا بها، وأعطى سیفاً بعض الدنانیر فنثرها سیف، وقال: إنما جبال بلادی ذهب و فضة.
فشاور « کسرى » رجاله فی الأمر، فأشاروا علیه بإرسال السجناء الذی سجنوا لاتهامهم بالقتل للقتال مع « سیف بن ذی یزن » ، فإن هلکوا، کان ذلک ما یریده «کسرى » وإن ظفروا باالیمن من الأحباش انضمت ولایة جدیدة إلى أعمال فارس ، فعمل « کسرى » بالمشورة، وأرسل مع سیف جیشاً من المحکومین بالقتل.
فأمر بمن فی السجون فأحضروا فکانوا ثمانمائة فرداً، فعین علیهم قائدًا من أساورته یقال له " وهرز " وقیل: بل کان من أهل السجون سخط علیه کسرى لحدث فحبسه وکان یعدله بألف أسوار وأمر بحملهم فی ثمانی سفن فرکبوا البحر فغرق سفینتان وخرجوا بساحل حضرموت ولحق « بابن ذی یزن » بشرٌ کثیر وسار إلیهم مسروق بن أبرهه فی مائة ألف من الحبشة و حمیر و الأعراب وجعل "وهرز" البحر وراء ظهره وأحرق السفن لئلا یطمع أصحابه فی النجاة وأحرق کل ما معهم من زاد وکسوة إلا ما أکلوا وما على أبدانهم وقال لأصحابه: إنما أحرقت ذلک لئلا یأخذه الحبشة إن ظفروا بکم وإن نحن ظفرنا بهم فسنأخذ أضعافه فإن کنتم تقاتلون معی وتصبرونی أعلمتمونی ذلک وإن کنتم لا تفعلون اعتمدت على سیفی حتى یخرج من ظهری فانظروا ما حالکم إذا فعل رئیسکم هذا بنفسه.
قالوا: بل نقاتل معک حتى نموت أو نظفر.
ثم قال « لسیف بن ذی یزن » : ما عندک قال: ما شئت من « رجل عربی » و « سیف عربی » ثم اجعل رجلی مع رجلک حتى نموت جمیعًا أو نظفر جمیعًا.
قال: أنصفت.
[عدل]مسروق بن أبرهة الأشرم
سمع بهم « مسروق بن أبرهة » فجمع إلیه جنده فعبأ "وهرز" أصحابه وأمرهم أن یوتروا قسیهم وقال: إذا أمرتکم بالرمی فارموا رشقًا.
وأقبل مسروق فی جمع لا یرى طرفاه وهو على فیل و على رأسه تاج وبین عینیه یاقوتة حمراء مثل البیضة لا یرى دون الظفر شیءًا.
وکان وهرز قل بصره فقال: أرونی عظیمهم.
فقالوا: هذا صاحب الفیل ثم رکب فرسًا فقالوا: رکب فرسًا ثم انتقل إلى بغلة فقالوا: رکب بغلة.
فقال وهرز: ذل و ذل ملکه! وقال وهرز: ارفعوا لی حاجبی وکانا قد سقطا على عینیه من الکبر فرفعوهما له بعصابة ثم جعل نشابة فی کبد قوسه وقال: أشیروا إلى مسروق فأشاروا إلیه فقال لهم: سأرمیه فإن رأیتم أصحابه وقوفًا لم یتحرکوا فاثبتوا حتى أوؤذنکم فإنی قد أخطأت الرجل وإن رأیتموهم قد استداروا ولاثوا به فقد أصبته فاحملوا علیهم.
ثم رماه فأصاب السهم بین عینیه ورمى أصحابه فقتل مسروق وجماعة من اصحابه فاستدارت الحبشة بمسروق وقد سقط عن دابته وحملت الفرس علیهم فلم یکن دون الهزیمة شیء وغنم الفرس من عسکرهم ما لا یعد ولا یحصى.
وقال وهرز: کفوا عن العرب واقتلوا السودان ولا تبقوا منهم أحدًا.
وهرب رجل من الأعراب یومًا ولیلة ثم التفت فرأى فی جعبته نشابة فقال: لأمک الویل! أبعدٌ أم طول مسیر! وسار وهرز حتى دخل صنعاء وغلب على بلاد الیمن وأرسل عماله فی المخالیف.
وکان مدة ملک الحبشة الیمن اثنتین وسبعین سنة توارث ذلک منهم أربعة ملوک: أریاط ثم أبرهة ثم ابنه یکسوم ثم مسروق بن أبرهة وقیل: کان ملکهم نحوًا من مائتی سنة وقیل غیر ذلک والأول أصح.
فلما ملک وهرز الیمن أرسل إلى کسرى یعلمه بذلک وبعث إلیه بأموال وکتب إلیه کسرى یأمره أن یملک سیف بن ذی یزن وبعضهم یقول معدی کرب بن سیف بن ذی یزن على الیمن وأرضها وفرض علیه کسرى جزیة وخراجًا معلومًا فی کل عام فملکه وهرز وانصرف إلى کسرى وأقام سیف على الیمن ملکًا یقتل الحبشة ویبقر بطون الحبال عن الحمل ولم یترک منهم إلا القلیل جعلهم خولًا فاتخذ منهم جمازین یسعون بین یدیه بالحراب فمکث غیر کثیر ثم إنه خرج یومًا والحبشة یسعون بین یدیه بحرابهم فضربوه بالحراب حتى قتلوه فکان ملکه خمس عشرة سنة ووثب بهم رجل من الحبشة فقتل بالیمن وأفسد فلما بلغ ذاک کسرى بعث إلیهم وهرز فی أربعة آلاف فارس وأمره أن لا یترک بالیمن أسود ولا ولد عربیة من أسود إلا قتله صغیرًا أو کبیرًا ولا یدع رجلًا جعدًا قططًا قد شرک فیه السودان إلا قتله وأقبل حتى دخل الیمن ففعل ما أمره وکتب إلى کسرى یخبره فأقره على ملک الیمن فکان یجیبها لکسرى حتى هلک وأمر بعده کسرى ابنه المرزبان بن وهرز حتى هلک ثم أمر بعده کسرى التینجان بن المرزبان ثم أمر بعده خر خسرة بن التینجان بن المرزبان.
ثم إن کسرى أبرویز غضب علیه فأحضره من الیمن فلما قدم تلقاه رجل من عظماء الفرس فألقى علیه سیفًا کان لأبی کسرى فأجاره کسرى بذلک من القتل وعزله عن الیمن وبعث باذان إلى الیمن فلم یزل بها حتى بعث الله نبیه محمدًا صلى الله علیه وسلم.
[عدل]المصادر
الصنعانی، محمد بن یحیی بن عبدالله بن احمد، الیمانی. ، (اَلأنَباءَ عَن دُولةَ بَلقِیسَ وَ سَبأَ) ، منشورات دار الیمنیة للنشر والتوزیع، صنعاء، عام 1984 للمیلاد.
تصنیفان: حکام الیمنأدب عربی
قس انگلیسی
Vahriz or Wahrīz was a Deylamite spahbod (commander) in the service of the Sassanid Empire. He was the head of a small expeditionary force of low ranking Azatan (Azadan) nobility, numbering around 700, sent by Khosrau I to Yemen.
The Yemenites had requested Khosrau's assistance against the Ethiopians of Axum, who had occupied large parts of the country. Sayf ibn Dhi Yazan, the son of Dhu Yazan, went to Khosrau and offered him all of Yemen if his army would defeat the Ethiopians.[1]
Vahriz met Masruq, ruler of Yemen, in battle and killed Masruq with an arrow. Then the Ethiopians fled, Vahriz conquered Sana'a and then went on to conquer the rest of the country. Tabari reports that the main reason behind victory of Vahriz over the Axumites was the use of the panjigan (probably a ballista equipped with heavy darts), a piece of military technology with which the local peoples were utterly unfamiliar.
Vahriz then took up residence as the Persian governor of Yemen, which became a vassal state of the Sassanids until the arrival of Islam.
[edit]See also
Sassanid army
History of Yemen
[edit]References
^ A Guillaume. Summary of Life of Muhammad. pp. 30–34.
This biographical article related to the military of Iran is a stub. You can help Wikipedia by expanding it.
View page ratings
Rate this page
What's this?
Trustworthy
Objective
Complete
Well-written
I am highly knowledgeable about this topic (optional)
Submit ratings
Categories: 6th-century peopleSassanid generalsHistory of YemenMiddle Eastern military personnel stubsIranian people stubsIranian military stubs
قس ایتالیائی
Vahrez, o Vahrēz (farsi ﻭﻫﺮﺯ o ﻭﻫﺮﻳﺰ) fu un comandante (spahbod) daylamita al servizio dell'Impero sasanide. Guidò un piccolo corpo di spedizione - circa 700 uomini - , formato in gran parte da mazdakiti e da nobili sasanidi, inviato da Cosroe I in Yemen.
Gli Yemeniti avevano chiesto aiuto a Cosroe contro gli Etiopi di Aksum, che avevano occupato ampie porzioni del Paese. Sayf ibn Dhi Yazan, figlio di Dhu Yazan, si recò da Cosroe e gli offrì l'intero Yemejn purché un suo esercito si fosse recato in Yemen e avesse sconfitto gli Etiopi.[1]
Vahrez si scontrò in combattimento con Masruq, che governava lo Yemen, e lo uccise con un colpo di freccia, causando lo sbandamento dell'esercito africano. Vahrez occupò quindi Sana'a e proseguì assoggettando l'intero Paese.
Tabari ricorda che la ragione principale per cui Vahrez vinse fu l'uso delle panjigan (probabilmente balliste, equipaggiate con imponenti dardi), un'attrezzatura militare che era del tutto sconosciuta agli Aksumiti e alle truppe yemenite che combattevano al loro fianco.
Vahrez si insediò poi nel Paese conquistato in veste di governatore (marzban) persiano, che in tal modo divenne uno Stato vassallo di Ctesifonte fino al vittorioso irrompere delle forze arabe musulmane
Voci correlate [modifica]
Esercito sasanide
Storia dello Yemen
Note [modifica]
^ Alfred Guillaume, Summary of Life of Muhammad, 30–34.
Categorie: Civiltà sasanideStoria dello Yemen
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.