ابو حامد غزالی
نویسه گردانی:
ʼBW ḤAMD ḠZʼLY
امام محمد غزالی فرزند محمد (۴۵۰ — ۵۰۵ ه ق) فیلسوف، متکلم و فقیه ایرانی و یکی از بزرگترین مردان تصوف سدهٔ پنجم هجری است. نام کامل وی : ابی حامد محمد بن محمد الغزالی الشافعی ، ملقب به حجتالاسلام زین الدین الطوسی ، است. او در غرب بیشتر با نامهای Al-Ghazali و Algazel شناخته میشود.
محتویات [نهفتن]
۱ زندگی
۲ امام محمد غزالی در آستانهٔ شیخالحرمین
۳ در بارگاه وزیر اعظم نظامالملک
۴ سفر امام غزالی به شامات
۵ بازگشت به نیشابور
۶ درگذشت
۷ فلسفه غزالی
۸ تألیفات محمد غزالی
۹ منابع
۱۰ پیوند به بیرون
زندگی [ویرایش]
محمد غزالی به سال ۴۵۰ هجری قمری در توس از اعمال خراسان دیده به جهان گشود. در دوران کودکی در زادگاهش تعلیمات خود را فرا گرفت. پدرش از رشتن پشم، گذران زندگی میکرد. آنچه میرشت در دکانی در بازار پشم فروشان میفروخت و بدین سبب او را غزالی میگفتند. پدر محمد غزالی اهل ورع و تقوی بود و غالباً در مجالس فقیهان حضور مییافت. دو پسر داشت: محمد و احمد. این دو هنوز خردسال بودند که او مرد. طبق وصیت وی، پسرانش را به یکی از دوستانش که ابوحامد احمد بن محمد الراذکانی نام داشت و صوفی مسلک بود سپردند. آن مرد نیز به وصیت عمل کرد تا آنگاه که میراث پدر به پایان رسید. روزی به آنها گفت: «هر چه از پدر برای شما مانده در وجه شما بکار بردم. من مردی فقیر هستم و از دارایی بی نصیب، اکنون باید برای تحصیل فقه به مدرسهای بروید تا با آنچه به عنوان ماهیانه میگیرید، نانی بدست آورید که مرا سخت کیسه تهی است». محمد و برادرش احمد ناگزیر به یکی از مدارس طلاب در نیشابور رفتند و به تحصیل ادامه دادند. ابوحامد محمد غزالی بی اندازه باهوش و تند ذهن بود. علوم دینی و ادبی را نزد احمد الراذکانی فراگرفت و سپس مدتی در یکی از مدارس طوس به تحصیل پرداخت. آنگاه به گرگان نزد ابونصر اسماعیل رفت. بعد از مدتی دوباره به زادگاه خود، طوس برگشت و مدت سه سال در طوس به مطالعه و تکرار دروس پرداخت.
امام محمد غزالی در آستانهٔ شیخالحرمین [ویرایش]
غزالی در سال ۴۷۰ هجری قمری به نیشابور رفت و در آنجا با امامالحرمین_جوینی آشنا شد وتا وفاتش که در سال ۴۷۸ هجری قمری بود، ملازمش بود. تحصیلات غزالی تنها فقه نبود، او در علم اختلاف مذاهب، جدل، منطق و فلسفه هم دانش اندوخت تا آنجا که بر همه اقران خود تفوق یافت. در میان چند تن شاگردان ابوالمعالی جوینی که همگی از علماء و فضلای آن دوره بودند بر همه تقدم یافت و امامالحرمین بداشتن چنین شاگردی بخود میبالید.
در بارگاه وزیر اعظم نظامالملک [ویرایش]
بعد از وفات استادش الجوینی، اما محمد غزالی به قصد دیدار خواجه نظامالملک طوسی، وزیر سلطان ملکشاه سلجوقی پسر آلب ارسلان از نیشابور بیرون آمد. وی وزیر، نظام الملک را در لشکرگاهش ملاقات نمود. نظامالملک را از غزالی که هم شهریش نیز بود خوش آمد، اکرامش کرد و بر دیگرانش مقدم داشت و غزالی مدت شش ماه در کنف حمایت او زیست. سپس او را به تدریس در نظامیه بغداد و توجه به امور آن مأمور کرد. غزالی در سال ۴۸۳ هجری وارد بغداد شد و با موفقیت زیاد به کار پرداخت و سخت مورد توجه و اقبال دانش پژوهان گردید. حلقه درس او هر روز گسترش بیشتر یافت و فتواهای شرعی او مشهورتر شد. تا آنجا که صیت اشتهارش دور و نزدیک را بگرفت. محمد غزالی در بغداد در ضمن تدریس به تفکر و تألیف در فقه و کلام و رد بر فرقههای گوناگون چون باطنیه، اسماعیلیه و فلاسفه نیز مشغول بود. در این مرحله از نخستین مرحلههای حیاتش بود که در معتقدات دینی و همه معارف حسی و عقلی خود به شک افتاد. ولی این شک بیش از دوماه بطول نینجامید و پس از آن به تحقیق در فرقههای گوناگون پرداخت و در علم کلام استادی یافت و در آن علم صاحب تألیف و تصنیف شد. آنگاه به تحصیل فلسفه همت گماشت، ولی بدون آنکه از استادی استعانت جوید، خود به مطالعه کتابها فلسفی پرداخت. غزالی وقتهای فراغت از تصنیف و تدریس علوم شرعی را به مطالعه کتابهای فلسفی اختصاص داده بود و این کار سه سال مدت گرفت. چون از فلسفه فراغت یافت به مطالعه کتابهای تعلیمیه و اطلاع از دقایق مذهب ایشان اشتغال جست. در این مرحله از عمر بود که به تألیف مقاصد الفلاسفه و تهافت الفلاسفه و المستهظرین که همان کتاب «فضایح الباطنیه و فضائل المستظهریه» باشد و برخی کتابهای فقهی و کلامی دیگر توفیق یافت.
سفر امام غزالی به شامات [ویرایش]
امام ابی حامد محمد الغزالی در سال ۴۸۸ هجری از خراسان راهی شام شد و در آنجا نزدیک به دو سال بماند، که هیچ کار جز عزلت و خلوت و ریاضت و مجاهدت نداشت. مدتی در مسجد دمشق اعتکاف نمود. سپس از شام به بیت المقدس رفت و هر روز به مسجد قبه الصخره میرفت و خویش را در آنجا محبوس میداشت و گاه به آب و جارو کردن مسجد و خدمتگذاری زائران میپرداخت. تا اینکه داعیه حج در او پدید آمد و به حجاز رفت. بر سر راه حجاز در الخلیل، چنانکه خود در زندگینامهٔ خودنوشتش «المنقذ من الضلال» آوردهاست، بر سر تربت ابراهیم خلیل با خدا عهد کرد که دو کار را دیگر هرگز نکند، از پادشاهان صله نگیرد و وارد مجادلات کلامی با دیگر متکلمان نگردد. سپس شوق دیدار و درخواستهای کودکان به وطن کشیدش و با آنکه نمیخواست بدانجا بازگردد عزم توس (طوس) کرد. ولی در طوس نیز خلوت گزید و تا دل را تصفیه کند به ذکر پرداخت. حادثههای زمان و مهمهای عیال و ضررهای معاش از مقصد بازش میداشت و آرامش خاطر او رابرهم میزد. این حال ده سال بطول انجامید، و غزالی در این مدت مشهورترین کتابهای خود و به ویژه احیاء علوم الدین را تألیف کرد.
بازگشت به نیشابور [ویرایش]
ابی حامد الغزالی در سال ۴۹۹ هجری قمری از عزلت بیرون آمد و قصد نیشابور کرد. در نظامیه این شهر به تدریس مشغول شد. علت بازگشت او به نیشابور و تدریس در نظامیه، با آنکه در بغداد از تدریس اعراض کرده بود و از این ماجرا ده سال میگذشت، فرمان پادشاه بود، زیرا این اصرار به قدری شدید شده بود که اگر استنکاف میورزید، بیم جان خویش داشت. اما پادشاهی که غزالی را فرا خوانده بود، محمد برادر برکیارق سلجوقی بود که در سال ۴۹۸ هجری به پادشاهی رسیده بود و شاید از عوامل بازگشت به نظامیه نیشابور، فخرالملک وزیر، پسر نظام الملک طوسی بود که در بغداد غزالی را به تدریس واداشته بود. توقف غزالی در نیشابور بیش از دو سال به طول نینجامید، که بار دیگر تدریس را ترک گفت و در طوس عزلت گزید. در خانهٔ خود را به روی آشنا و بیگانه فروبست و با اینکه سلطان سنجر او را به تدریس خواند، غزالی از رفتن سرباز زد و عذر خواست و همچنان در خانهٔ خود منزوی ماند، تا اینکه بعد از دو سال بدرود حیات گفت.
درگذشت [ویرایش]
تابوت احتمالی غزالی
حجتالاسلام امام ابی حامد محمد الغزالی در روز دو شنبه ۳ دی ۴۹۰ شمسی، ۱۴ جمادیالثانی سال ۵۰۵ هجری قمری، و در سن ۵۵ سالگی در شهر توس (طوس) بدرود زندگی گفت و در طابران طوس بخاک سپرده شد.
فلسفه غزالی [ویرایش]
غزالی از جمله افرادی بود که به دوری مسلمین از تعقل و خردگرایی و نفی فلسفه تاثیر زیادی گذاشت. وی علیرغم اینکه ماهیت فلسفه را دچار مشکل نمیدانست، اما پرداخت به آن را مایهٔ ضعف ایمان مسلمانان دانست.
کتاب مشهور تهافت الفلاسفه که شاید مهمترین نقد و رد آرای ارسطویی مشربان در تاریخ فلسفه باشد را غزالی به شیوهای فلسفی و نقادانه نگاشت. اسلوب و شیوه منطقی ای که غزالی در نگارش آن کتاب بکار برد امروز فلسفه نقادی نامیده میشود. ایرادهایی که غزالی بر مشائیان وارد نمودهاست ذاتاً فلسفی هستند و بعدها در فلسفه مغرب زمین همگی از سوی فیلسوفان بزرگی چون دکارت، هیوم و کانت به شرح و تفصیل بسیار طرح شدهاند. نفی علیت، اعتباری بودن اخلاق، حمله به استقراء، عدم اعتماد به یافتههای حسی، حجیت عقل و... که غزالی در این کتاب آنها را به شیوهای منطقی و عقلی طرح نموده، همگی مسائلی فلسفی محسوب میشوند که در قرون جدید خود مایه وانگیزه پدیدآمدن مکتبهای جدید فلسفی شدهاند.
تألیفات محمد غزالی [ویرایش]
در میان متفکران اسلامی، هیچ یک به اندازه ابی حامد محمد الغزالی تألیف و تصنیف نکردهاست. گویند تألیفهایش را شمار کردند و بر روزهای عمرش تقسیم نمودند، هر روز چهار جزوه شد و تردیدی در آن نیست که بسیاری از این آثار که اسامی بیشتر آنها در تاریخ نهضتهای فکری اسلامی از رودکی تا سهروردی آمدهاست، منسوب به اوست. میگویند تعداد کتابهایی که در طول زمان به وی نسبت دادهاند شش برابر رقمی است که خود وی دو سال پیش از مرگش در نامهای به سنجر یاد آور شدهاست: «بدان که این داعی در علوم دینی هفتاد کتاب کرد...» و همین موضوع کار پژوهش را بر اهل تحقیق تا حدی دشوار نمودهاست. از جمله خاورشناسان و دانشمندانی که در مورد تالیفات غزالی تحقیق کردهاند میتوان گشه، مک دونالد، گلدزیهر، لویی ماسینیون، اسین پلاسیسوس، مونتگمری وات، موریس بوژیر، میشل آلار، و عبدالرحمن بدوی را نام برد. خصوصاً دکتر عبدالرحمن بدوی دانشمند مصری، با یاری گرفتن از مجموعه تالیفات خاورشناسان قبل از خود، کتاب مؤلفات الغزالی را به نگارش در آورده که در سال ۱۹۶۰ چاپ شدهاست. در این کتاب از ۴۵۷ کتاب اصلی و منسوب یاد شده به مؤلف، ۷۲ تای آنها را بی تردید متعلق به غزالی دانسته و در صحت بقیه تردید نمودهاست. این ۷۲ کتاب یا رساله را بدوی به ترتیب تاریخی در پنج مرحله تنظیم نموده که به شرح زیر میباشد:
الف- آثار سالهای دانش اندوزی غزالی، از سال ۴۶۵ تا ۴۸۷ هجری:
التعلیقه فی فروع المذهب
المنخول فی الاصول
ب-آثار نخستین دوران درس و بحث
البسیط فی الفروع
الوسیط
الوجیز
خلاصةالمختصر و نقاوةالمعتصر
المنتحل فی علم الجدل
مآخذ الخلاف
لباب النظر
تحصیل المآخذ فی علم الخلاف
المبادی و الغایات
شفاء الغلیل فی القیاس و التعلیل
فتاوی الغزالی
فتوی (فی شأن یزید)
غایةالغور فی درایةالدور
مقاصد الفلاسفه در (فلسفه)
تهافت الفلاسفه در (کلام)
معیار العلم فی فن المنطق در (منطق)
معیار العقول
محک النظر فی المنطق در (منطق)
میزان العمل در (منطق)
المستظهری فی الرد علی الباطنیه در (کلام)
حجةالحق در (کلام)
قواصد الباطنیه
الاقتصاد فی الاعتقاد در (کلام)
قوائد العقائد در (کلام)
الرسالةالقدسیة فی قواعد العقلیة در (کلام)
المعارف العقلیة و لباب الحکمةالاهیة
ج- آثار دوران خلوت نشینی و مردم گریزی غزالی از سال ۴۸۸ تا ۴۹۹ هجری
احیاء علوم الدین در (تصوف)
کتاب فی مسأله کل مجتهد مصیب
جواب الغزالی عن دعوة مؤید المک له
جواب مفصل الخلاف
جواب المسائل الربع التی سألها الباطنیه بهمدان من ابی حامد الغزالی
المقصد الأسنی فی شرح الأسماءالحسنی
رسالة فی رجوع اسماءالله الی ذات واحدة علی رأی المعتزله و الفلاسفه
بدایةالهدایة در (اخلاق)
کتاب الوجیز فی الفقه
جواهر القرآن
کتاب الاربعین فی اصول الدین در (اخلاق).
کتاب المضنون به علی غیر اهله
المضنون به علی اهله
کتاب الدرج المرقوم بالجداول
القسطاس المستقیم
فیصل التفرقة بین الاسلام و الزندقة
القانون الکلی فی التأویل
کیمیای سعادت در (تصوف) به فارسی.
ایها الولد
اسرار معاملات الدین
زاد آخرت به فارسی
رسالة الی ابی الفتح احمدبن سلامة
الرسالةاللدینیه
رسالة الی بعض اهل عصره
مشکاةالانوار در (تصوف).
تفسیر یاقوت التأویل
الکشف و التبیین
تلبیس ابلیس
د- بازگشت به سوی مردم و دومین دوران درس و بحث از سال ۴۹۹ تا ۵۰۳ هجری
المنقذ من الضلال
کتاب فی السحر.الخواص الکیمیاء
غور الدور فی المسألة السریجیة
تهذیب الاصول
کتاب حقیقة القولین
کتاب اساس القیاس
کتاب حقیقة القرآن
المستصفی من علم الاصول در (فقه)
الاملاء علی مشکل الاحیاء
ه- آخرین سالهای زندگی ۵۰۳ تا ۵۰۵ هجری
الاستدراج
الدرةالفاخره فی کشف العلوم الآخرة
سر العالمین و کشف ما فی الدارین
نصیحت الملوک در (تصوف) به فارسی
جواب مسائل سئل عنها فی نصوص اشکلت علی المسائل
رسالة الاقطاب
منهاج العابدین در (تصوف)
الجام العوام من علم الکلام در (تصوف)
سایر کتابها، که یا در صحت انتساب آن تردید وجود دارد و یا با نامهایی متفاوت از کتب فوق خوانده شدهاست.
معراج السالکین در (تصوف).
الادب فی الدین
القواعد العشره
الرسالةالوعظیه
رسالةالطیر
روضةالطالبین در (تصوف)
عجائب المخلوقات و اسرارالکائنات. این کتاب به «الحکمة فی مخلوقات الله» نیز معروف است.
منابع [ویرایش]
الغزالی، ابی حامد، محمد بن محمد الطوسی. (احیاء علوم الدین) جلد یکم، دارالمعرفة للطباعة والنشر، بیروت چاپ سال ۱۹۴۵ میلادی به (عربی).
دکتر:القبانی، الشیخ محمد، رشید، (مکاشفة القلوب، المقرب الی حضرة علام الغیوب) دار احیار العلوم: بیرت، چاب دهم، انتشار سال ۱۹۸۵ میلادی به (عربی).
الأنصاری، محمد، ابن منظور، (لسان العرب) ، جلد هیجدهم، دار احیار التراث العربی للنشر: بیرت، چاب سوم، انتشار سال ۱۹۸۸۷ میلادی به (عربی).
خدیو جم، حسین. مقدمه کتاب کیمیای سعادت، نوشته امام محمد غزالی طوسی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دهم، ۱۳۸۲.
دکتر: زرین کوب، عبدالحسین. «فرار از مدرسه»درباره زندگی و اندیشه امام محمد غزالی، انتشارات امیرکبیر، چاپ سال ۱۳۸۵.
دکتر: سروش، عبدالکریم. «قصه ارباب معرفت». انتشارات صراط، چاپ ۱۳۷۵
میان محمد شریف، نصرالله پورجوادی، «تاریخ فلسفه در اسلام».
پیوند به بیرون [ویرایش]
تارگاه غزالی
مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به ابوحامد محمد غزالی در ویکیگفتاورد موجود است.
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ ابوحامد محمد غزالی موجود است.
[نمایش]
ن • ب • و
بزرگان جهان اسلام در سدههای یکم تا هشتم هجری
الگو:بزرگان خراسان
[نمایش]
ن • ب • و
فلسفه اسلامی
[نمایش]
ن • ب • و
تاریخ فلسفه و حکمت ایران
ردهها: اشعریاهالی توساهالی مشهدخودزندگینامهنویسانخودزندگینامهنویسان اهل ایراندرگذشتگان ۱۱۱۱ (میلادی)درگذشتگان ۵۰۵ (قمری)رهبران مذهبی اهل ایرانزادگان ۱۰۵۸ (میلادی)زادگان ۴۵۰ (قمری)صوفیان اهل ایرانعالمان اهل تسننفیلسوفان اهل ایرانفیلسوفان فارسیزبانفیلسوفان مسلمانمدفونان در مشهد
قس عربی
أبو حامد الغزّالی
رسم تخیّلی لأبی حامد الغزّالی
«حجّة الإسلام، وزین الدین، وشرف الأئمة، ومحجّة الدین، والعالم الأوحد، ومفتی الأمّة، وبرکة الأنام، وإمام أئمة الدین»
تاریخ المیلاد: 450 هـ
1058م
مکان المیلاد: طابران، أحد قسمی طوس، إیران
تاریخ الوفاة: 14 جمادى الآخرة 505 هـ
19 دیسمبر 1111
مکان الوفاة: طابران، أحد قسمی طوس، إیران
الفقه: شافعی
العقیدة: أهل السنة، أشعریة
درجته: مجدّد القرن الخامس الهجری
تأثر بـ: أحمد الراذکانی (أخذ عنه الفقه)
إسماعیل بن سعدة الإسماعیلی
أبو المعالی الجوینی (أخذ عنه الفقه وأصوله وعلم الکلام والمنطق)
الفضل بن محمد الفارمذی (أخذ عنه التصوف)
عمر بن عبد الکریم بن سعدویه (قرأ علیه صحیح البخاری وصحیح مسلم)
أثر بـ: عبد القادر الجیلانی[1][2]
أبو بکر بن العربی[3]
أبو عبد الله الجیلی
البارباباذی
محمد بن یحیى
أبو العباس الأقلیشی
أبو حامد محمد الغزّالی الطوسی النیسابوری الصوفی الشافعی الأشعری، أحد أهم أعلام عصره وأحد أشهر علماء أهل السنة والجماعة فی التاریخ الإسلامی، ومجدّد علوم الدین الإسلامی فی القرن الخامس الهجری،[4] (450 هـ - 505 هـ / 1058م - 1111م). کان فقیهاً وأصولیاً وفیلسوفاً، وکان صوفیّ الطریقةِ، شافعیّ الفقهِ إذ لم یکن للشافعیة فی آخر عصره مثلَه.[5]، وکان سنّیّ المذهب على طریقة الأشاعرة فی العقیدة، وقد عُرف کأحد مؤسسی المدرسة الأشعریة السنّیّة فی علم الکلام، وأحد أصولها الثلاثة بعد أبی الحسن الأشعری، (وکانوا الباقلانی والجوینی والغزّالی).[6] لُقّب الغزالی بألقاب کثیرة فی حیاته، أشهرها لقب "حجّة الإسلام"، وله أیضاً ألقاب مثل: زین الدین، ومحجّة الدین، والعالم الأوحد، ومفتی الأمّة، وبرکة الأنام، وإمام أئمة الدین، وشرف الأئمة.
کان له أثراً کبیراً وبصمةً واضحةً فی عدّة علوم مثل الفلسفة، والفقه الشافعی، وعلم الکلام، والتصوف، والمنطق، وترک عشرات الکتب فی تلک المجالات.[7] ولد وعاش فی طوس، ثم انتقل إلى نیسابور لیلازم أبا المعالی الجوینی (الملقّب بإمام الحرمین)، فأخذ عنه معظم العلوم، ولمّا بلغ عمره 34 سنة، رحل إلى بغداد مدرّساً فی المدرسة النظامیة فی عهد الدولة العباسیة بطلب من الوزیر السلجوقی نظام الملک. فی تلک الفترة اشتُهر شهرةً واسعةً، وصار مقصداً لطلاب العلم الشرعی من جمیع البلدان، حتى بلغ أن کان یجلس فی مجلسه أکثر من 400 من أفاضل الناس وعلمائهم یستمعون له ویکتبون عنه العلم.[8] وبعد 4 سنوات من التدریس قرر اعتزال الناس والتفرغ للعبادة وتربیة نفسه، متأثراً بذلک بالصّوفیة وکتبهم، فخرج من بغداد خفیةً فی رحلة طویلة بلغت 11 سنة، تنقل خلالها بین دمشق والقدس والخلیل والإسکندریة ومکة والمدینة المنورة، کتب خلالها کتابه المشهور إحیاء علوم الدین کخلاصة لتجربته الروحیة، عاد بعدها إلى بلده طوس متخذاً بجوار بیته مدرسةً للفقهاء، وخانقاه (مکان للتعبّد والعزلة) للصوفیة.
محتویات [أخف]
1 نسبته
2 ولادته ونشأته
3 تعلیمه
4 تدریسه ورحلاته
4.1 الغزالی فی بغداد
4.2 رحلة الغزالی
4.3 عودته إلى طوس
5 وفاته
6 الغزالی والفلسفة
7 الغزالی والتصوف
7.1 المراحل الفکریة التی مرّ بها الغزالی
7.2 استقراره على التصوف
7.3 کتاب إحیاء علوم الدین
8 تلامیذ الغزالی
9 من أشهر کتب الغزّالی
10 أقوال العلماء فیه
10.1 المؤیدون
10.2 المعارضون
11 کتب وأبحاث عن الغزّالی
12 أعمال فنیة ومؤسسیة عن الغزّالی
13 المصادر
14 وصلات خارجیة
[عدل]نسبته
هو أبو حامد محمد بن محمد بن محمد بن أحمد الغزّالی الطوسی النیسابوری، یُکنّى بأبی حامد لولد له مات صغیراً،[7] ویُعرَف بـ "الغزّالی" نسبة إلى صناعة الغزل،[9] حیث کان أبوه یعمل فی تلک الصناعة، ویُنسب أیضاً إلى "الغَزَالی" نسبة إلى بلدة غزالة من قرى طوس، وقد قال عن نفسه: «النّاس یقولون لی الغزّالی، ولستُ الغزّالی، وإنّما أنا الغَزَالی منسوبٌ إلى قریة یُقال لها غزالة».[10]، وقد قال ابن خلکان أن نسبته إلى "الغزّالی" (بتشدید الزای) هو المشهور، وهو أصحّ من نسبته إلى "الغَزَالی"،[11] ویؤکّد ذلک ما رواه الرحّالة یاقوت الحموی بأنّه لم یسمع ببلدة الغزالة فی طوس.[12] کما یُعرف بـ "الطوسی" نسبة إلى إلى بلدة طوس الموجودة فی خراسان، والتی تعرف الآن باسم مدینة مشهد موجودة فی إیران.
[عدل]ولادته ونشأته
ولد أبو حامد الغزّالی عام 450 هـ الموافق 1058، فی "الطابران" من قصبة طوس، وهی أحد قسمی طوس، وقیل بأنّه وُلد عام 451 هـ الموافق 1059.[5] وقد کانت أسرته فقیرة الحال، إذ کان أباه یعمل فی غزل الصوف وبیعه فی طوس، ولم یکن له أبناء غیرَ أبی حامد، وأخیه أحمد والذی کان یصغره سنّاً.[13] کان أبوه مائلاً للصوفیة، رجلاً صالحاً لا یأکل إلا من کسب یده، وکان یحضر مجالس الفقهاء ویجالسهم، ویقوم على خدمتهم، وینفق بما أمکنه إنفاقه، وکان کثیراً یدعو الله أن یرزقه ابنا ویجعله فقیهاً، فکان ابنه أبو حامد أفقه علماء زمانه، وکان ابنه أحمد واعظاً مؤثراً فی الناس.[14] ولما قربت وفاة أبیهما، وصّى بهما إلى صدیق له متصوّف، وقال له: «إِن لی لتأسفاً عظیماً على تعلم الخط وأشتهی استدارک ما فاتنی فی وَلَدیّ هذَیْن فعلّمهما ولا علیک أن تنفذ فی ذلک جمیع ما أخلّفه لهما»، فلما مات أقبل الصوفیّ على تعلیمهما حتى نفد ما خلّفهما لهما أبوهما من الأموال، ولم یستطع الصوفیّ الإنفاق علیهما، عند ذلک قال لهما: «اعلما أنّی قد أنفقت علیکما ما کان لکما وأنا رجل من الفقر والتجرید بحیث لا مال لی فأواسیکما به وأصلح ما أرى لَکمَا أن تلجئا إِلَى مدرسة کأنکما من طلبة الْعلم فَیحصل لَکمَا قوت یعینکما على وقتکما»، ففعلا ذلک وکان هو السبب فی علو درجتهما، وکان الغزالیّ یَحکی هذا ویقُول: «طلبنا الْعلم لغیر الله فأبى أن یکون إِلّا لله».[14]
[عدل]تعلیمه
موقع مدینة طوس التاریخیة، وهو حالیاً مکان قریب من مدینة مشهد فی إیران. وتظهر مدینة نیسابور حیث ارتحل الغزالی ملازماً أبو المعالی الجوینی
ابتدأ طلبه للعلم فی صباه عام 465 هـ،[15] فأخذ الفقه فی طوس على ید الشیخ أحمد الراذکانی، ثم رحل إلى جرجان وطلب العلم على ید الشیخ الإسماعیلی (وهو أبو النصر الإسماعیلی بحسب تاج الدین السبکی، بینما یرى الباحث فرید جبر أنه إسماعیل بن سعدة الإسماعیلی ولیس أبا النصر لأنه توفی سنة 428 هـ قبل ولادة الغزالی)،[15] وقد علّق علیه التعلیقة (أی دوّن علومه دون حفظ وتسمیع)، وفی طریق عودته من جرجان إلى طوس، واجهه قطّاع طرق، حیث یروی الغزالی قائلاً: «قطعت علینا الطرِیق وأخذ العیّارون جمیع ما معی ومضوا فتبعتهم فالتفت إلیّ مقدّمهم وقال: ارجع ویحک وإِلا هلکت! فقلت له: أسألک بالذی ترجو السلامة منه أن ترد علی تعلیقتی فقط فما هی بشیء تنتفعون به. فقال لی: وما هی تعلیقتک: فقلت: کتبت فی تلک المخلاة هاجرت لسماعها وکتابتها ومعرفة علمها. فضحک وقال: کیف تدّعی أنّک عرفت علمها وقد أخذناها منک فتجردت من معرفتها وبقیت بلا علم؟ ثم أمر بعض أصحابه فسلّم إِلیّ المخلاة».[16] بعد ذلک قرّر الغزالی الاشتغال بهذه التعلیقة، وعکف علیه 3 سنوات من 470 هـ إلى 473 هـ حتى حفظها.
وفی عام 473 هـ رحل الغزّالی إلى نیسابور ولازم إِمام الحرمین أبو المعالی الجوینی (إمام الشافعیة فی وقته، ورئیس المدرسة النظامیة)، فدرس علیه مختلف العلوم، من فقه الشافعیة، وفقه الخلاف، وأصول الفقه، وعلم الکلام، والمنطق، والفلسفة، وجدّ واجتهد حتى برع وأحکم کل تلک العلوم، ووصفه شیخه أبو المعالی الجوینی بأنه: «بحر مغدِق».[16] وکان الجوینی یُظهر اعتزازه بالغزالی، حتى جعله مساعداً له فی التدریس،[17] وعندما ألف الغزالی کتابه "المنخول فی علم الأصول" قال له الجوینی: «دفنتنی وأنا حیّ، هلّا صبرتَ حتى أموت؟».[18]
[عدل]تدریسه ورحلاته
تمثال للوزیر نظام الملک أحد أبرز وزراء الدولة السلجوقیة (408 هـ - 485 هـ)، ومؤسس المدرسة النظامیة والتی تولّى أمرها الغزالی وهو فی الرابعة والثلاثین من العمر
عندما تُوفی أبو المعالی الجوینی سنة 478 هـ الموافق 1085، خرج الغزالی إلى "العسکر" أی "عسکر نیسابور"، قاصداً للوزیر نظام الملک (وزیر الدولة السلجوقیة)، وکان له مجلس یجمع العلماء، فناظر الغزالی کبار العلماء فی مجلسه وغلبهم، وظهر کلامه علیهم، واعترفوا بفضله، وتلقوه بالتعظیم والتبجیل.[16] کان الوزیر نظام الملک زمیلاً للغزالی فی دراسته، وکان له الأثر الکبیر فی نشر المذهب الشافعی الفقهی، والعقیدة الأشعریة السنّی، وذلک عن طریق تأسیس المدارس النظامیة المشهورة، والتی قبل الغزالی عرض نظام الملک بالتدریس فی المدرسة النظامیة فی بغداد، وکان ذلک فی جمادى الأولى عام 484 هـ الموافق 1091، ولم یتجاوز الرابعة والثلاثین من عمره.[19]
[عدل]الغزالی فی بغداد
وصل الغزالی إلى بغداد فی جمادى الأولى سنة 484 هـ،[20] فی أیام الخلیفة المقتدی بأمر الله العباسی، ودرّس بالمدرسة النظامیة حتى أُعجب به الناس لحسن کلامه وفصاحة لسانه وکمال أخلاقه. وأقام على التدریس وتدریس العلم ونشره بالتعلیم والفتیا والتصنیف مدّة أربعة سنوات، حتى اتسعت شهرته وصار یُشدّ له الرّحال، ولُقّب یومئذٍ بـ "الإمام" لمکانته العالیة أثناء التدریس بالنظامیة فی بغداد،[21] ولقّبه نظام الملک بـ "زین الدین" و"شرف الأئمة".[20] وکان یدرّس أکثر من 300 من الطلاب فی الفقه وعلم الکلام وأصول الفقه،[21] وحضر مجالسه الأئمة الکبار کابن عقیل وأبی الخطاب وأبی بکر بن العربی،[18] حیث قال أبو بکر بن العربی: «رأیت الغزالی ببغداد یحضر درسه أربعمائة عمامة من أکابر الناس وأفاضلهم یأخذون عنه العلم»،[8]
انهمک الغزالی فی البحث والاستقصاء والردّ على الفرق المخالفة بجانب تدریسه فی المدرسة النظامیة، فألّف کتابه "مقاصد الفلاسفة" یبیّن فیه منهج الفلاسفة، ثمّ نقده بکتابه "تهافت الفلاسفة" مهاجماً الفلسفة ومبیّناً تهافت منهجهم.[22] ثمّ تصدّى الغزالی للفکر الباطنی (وهم الإسماعیلیة) الذی کان منتشراً فی وقته والذی أصبح الباطنیون ذوو قوّة سیاسیة،[23] حتى أنّهم قد اغتالوا الوزیر نظام الملک عام 485 هـ الموافق 1091، وتُوفی بعده الخلیفة المقتدی بأمر الله، فلما جاء الخلیفة المستظهر بالله، طلب من الغزالی أن یحارب الباطنیة فی أفکارهم، فألّف الغزالی فی الردّ علیهم کتب "فضائح الباطنیة" و"حجّة الحق" و"قواصم الباطنیة".[22]
[عدل]رحلة الغزالی
کتاب إحیاء علوم الدین أحد أهم الکتب التی ورّثها الغزّالی، وأحد أهمّ الکتب فی موضوع التصوف وعلم الأخلاق، والذی ألّفه خلال رحلة عزلته التی دامت 11 سنة، حیث ابتدأ التألیف به فی القدس، وأنهاه فی دمشق.[18] وکان أبو بکر ابن العربی من أول الجالبین لکتاب الإحیاء إلى المغرب العربی[3]
بعد خوض الغزالی فی علوم الفلسفة والباطنیة، عَکَف على قراءة ودراسة علوم الصوفیة، وصحب الشیخ الفضل بن محمد الفارمذی (الذی کان مقصداً للصوفیة فی عصره فی نیسابور، وهو تلمیذ أبو القاسم القشیری).[24] فتأثر الغزالی بذلک، ولاحظ على نفسه بعده عن حقیقة الإخلاص لله وعن العلوم الحقیقیة النافعة فی طریق الآخرة، وشعر أن تدریسه فی النظامیة ملیء بحب الشهرة والعُجُب والمفاسد، عند ذلک عقد العزم على الخروج من بغداد، یقول عن نفسه:[25]
ثم لاحظت أحوالی، فإذا أنا منغمس فی العلائق، وقد أحدقت بی من الجوانب، ولاحظت أعمالی - وأحسنها التدریس والتعلیم - فإذا أنا فیها مقبل على علوم غیر مهمة، ولا نافعة فی طریق الآخرة. ثم تفکرت فی نیتی فی التدریس، فإذا هی غیر خالصة لوجه الله تعالى، بل باعثها ومحرکها طلب الجاه وانتشار الصیت، فتیقنت أنی على شفا جرف هار، وأنی قد أشفیت على النار، إن لم أشتغل بتلافی الأحوال.. فلم أزل أتردد بین تجاذب شهوات الدنیا، ودواعی الآخرة، قریباً من ستة أشهر أولها رجب سنة 488 هـ. وفی هذا الشهر جاوز الأمر حد الاختیار إلى الاضطرار، إذ أقفل الله على لسانی حتى اعتقل عن التدریس، فکنت أجاهد نفسی أن أدرس یوماً واحداً تطییباً لقلوب المختلفة إلی، فکان لا ینطق لسانی بکلمة واحدة ولا أستطیعها البتة. ثم لما أحسست بعجزی، وسقط بالکلیة اختیاری، التجأت إلى الله التجاء المضطر الذی لا حیلة له، فأجابنی الذی یجیب المضطر إذا دعاه، وسهل على قلبی الإعراض عن الجاه والمال والأهل والولد والأصحاب
.
فکان خروجه من بغداد فی ذی القعدة سنة 488 هـ، وقد ترک أخاه أحمد الغزّالی مکانه فی التدریس فی النظامیة فی بغداد. وقد خرج إلى الشام قاصداً الإقامة فیها، مُظهِرَاً أنه متّجه إلى مکة للحجّ حذراً أن یعرف الخلیفة فیمنعه من السفر إلى الشام.[25] فوصل دمشق فی نفس العام،[8] ومکث فیها قرابة السنتین لا شغل له إلا العزلة والخلوة، والمجاهدة، اشتغالاً بتزکیة النفس، وتهذیب الأخلاق. فکان یعتکف فی مسجد دمشق، یصعد منارة المسجد طول النهار، ویغلق على نفسه الباب،[25] وکان یکثر الجلوس فی زاویة الشیخ نصر المقدسی فی الجامع الأموی والمعروفة الیوم بـ "الزاویة الغزالیة" نسبةً إلیه.[16] بعد ذلک رحل الغزالی إلى القدس واعتکف فی المسجد الأقصى وقبة الصخرة. ثم ارتحل وزار مدینة الخلیل فی فلسطین، وما لبث أن سافر إلى مکة والمدینة المنورة لأداء فریضة الحج، ثم عاد إلى بغداد، بعد أن قضى 11 سنة فی رحلته،[26] ألّف خلالها أعظم کتبه "إحیاء علوم الدین"، وقد استقر أمره على الصوفیة.
وبحسب تاج الدین السبکی وابن الجوزی وغیرهما، فإن الغزالی خرج أولاً من بغداد إلى الحج سنة 488 هـ، ثم عاد منها إلى دمشق فدخلها سنة 489 هـ، فلبث فیها أیاماً، ثم توجّه إلى القدس، فجاور فیها مدّة، ثم عاد وبقی فی دمشق معتکفاً فی جامعها، ثم رحل وزار الإسکندریة فی مصر، واستمرّ یجول فی البلدان ویزور المشَاهد وَیَطوف على المساجد حتى عاد إلى بغداد للتدریس فیها.[16][18]
[عدل]عودته إلى طوس
مبنى الهارونیة فی طوس، حیث وُجد على مدخله لوحة أرضیة رخامیة مکتوب علیها بالفارسیة «بیاد بود امام محمد غزالی»، أی "ذکرى الإمام الغزالی".[27]
بعد قرابة 11 سنة من العزلة والتنقّل، عزم الغزّالی على العودة إلى بغداد، فکان ذلک فی ذی القعدة سنة 499 هـ،[26] ولم یدم طویلاً حتى أکمل رحلته إلى نیسابور ومن ثمّ إلى بلده طوس، وهناک لم یلبث أن استجاب إلى رأی الوزیر فخر الملک للتدریس فی نظامیة نیسابور مکرهاً، فدرّس فیها مدة قلیلة، وما لبث أن قُتل فخر الدین الملک على ید الباطنیة، من ثم ّ رحل الغزالی مرة أخرى إلى بلده طابران فی طوس، وسکن فیها، متخذاً بجوار بیته مدرسة للفقهاء وخانقاه (مکان للتعبّد والعزلة) للصوفیة، ووزّع أوقاته على وظائف من ختم القرآن ومجالسة الصوفیة والتدریس لطلبة العلم وإدامة الصلاة والصیام وسائر العِبَادات،[16] کما صحّح قراءة أحادیث صحیح البخاری وصحیح مسلم على ید الشیخ عمر بن عبد الکریم بن سعدویه الرواسی.[28] یروی بعض الناس حال الغزالی عند دخوله بغداد أول مرة، وحال دخوله إیاها بعد رحلته، فعن أبی منصور الرزاز الفقیه، قال: «دخل أبو حامد بغداد، فقوّمنا ملبوسه ومرکوبه خمسمائة دینار. فلمّا تزهد وسافر وعاد إلى بغداد، فقوّمنا ملبوسه خمسة عشر قیراطاً» وعن أنوشروان (وکان وزیراً للخلیفة) أنه زار الغزالی فقال له الغزالی: «زمانک محسوب علیک وأنت کالمستاجر فتوفرک على ذلک أولى من زیارتی» فخـرج أنوشروان وهو یقول: «لا إله إلا الله، هذا الذی کان فی أول عمره یستزیدنی فضل لقب فی ألقابه، کان یلبس الذهب والحریر».[18]
[عدل]وفاته
قبر یُعتقد أنه یعود لأبی حامد الغزّالی
بعد أن عاد الغزّالی إلى طوس، لبث فیها بضع سنین، وما لبث أن تُوفی یوم الاثنین 14 جمادى الآخرة 505 هـ، الموافق 19 دیسمبر 1111م، فی "الطابران" فی مدینة طوس،[5] روى أبو الفرج بن الجوزی فی کتابه "الثبات عند الممات"، عن أحمد (أخو الغزالی): «لما کان یوم الإثنین وقت الصبح توضأ أخی أبو حامد وصلّى، وقال: "علیّ بالکفن"، فأخذه وقبّله، ووضعه على عینیه وقال: "سمعاً وطاعة للدخول على الملک"، ثم مدّ رجلیه واستقبل القبلة ومات قبل الإسفار».[29] وقد سأله قبیل الموت بعض أصحابه:، فقالوا له: أوصِ. فقال: «علیک بالإخلاص» فلم یزل یکررها حتى مات.[18]
وأما عن تعیین قبره، فقد روى تاج الدین السبکی بأن الغزّالی دُفن فی مقبرة "طابران"، وقبره هناک ظاهر وبه مزار.[16] أمّا حالیاً فلا یُعرف قبر ظاهر للغزّالی، إلا أنه حدیثاً تم اکتشاف مکان فی طوس قرب مدینة مشهد فی إیران حیث یُعتقد بأنه قبر الغزّالی،[30] والذی أمر رئیس الوزراء الترکی رجب طیب أردوغان بإعادة إعماره خلال زیارته إلى إیران فی دیسمبر 2009.[31] وقد ادّعى الشیخ فاضل البرزنجی بأن قبر الغزالی موجود فی بغداد ولیس فی طوس، بینما یؤکد أستاذ التاریخ بجامعة بغداد الدکتور حمید مجید هدو، بالإضافة للوقف السنی فی العراق بأن قبره فی طوس، وأن ما یتناقله الناس حول دفن الغزالی ببغداد، مجرد وهم شاع بین العراقیین،[32] حیث أن المدفون فی بغداد هو شخص صوفی یلقب بالغزالی وهو مؤلف کتاب "کشف الصدا وغسل الرام"، وجاء إلى بغداد قبل نحو ثلاثة قرون، وبعد فترة من وفاته جاء من قال إن هذا قبر الغزالی، وهو وهم کبیر وقع فیه الناس.[33]
وقد رثى الغزّالی حین مات أبو المظفر الأبیوردی إذ قال:[34]
بَکَى على حجَّة الْإِسْلَام حِین ثوى من کل حَیّ عَظِیم الْقدر أشرفه
فَمَا لمن یمتری فِی الله عبرته على أبی حَامِد لَاحَ یعنفه
تِلْکَ الرزیة تستوهی قوی جلدی فالطرف تسهره والدمع تنزفه
فَمَاله خله فِی الزّهْد تنکره وَمَا لَهُ شُبْهَة فِی الْعلم تعرفه
مضى فأعظم مَفْقُود فجعت بِهِ من لَا نَظِیر لَهُ فِی النَّاس یخلفه
وقال فیه أیضاً القاضی عبد الملک بن أحمد بن محَمّد بن المعَافى:[34]
بَکَیْت بعینی واجم الْقلب واله فَتى لم یوال الْحق من لم یواله
وسیبت دمعا طَال مَا قد حَبسته وَقلت لجفنی واله ثمَّ واله
أَبَا حَامِد مُحی الْعُلُوم وَمن بَقِی صدى الدّین وَالْإِسْلَام وفْق مقاله
[عدل]الغزالی والفلسفة
الفیلسوف ابن سینا الذی تعرّض لنقد شدید من الغزّالی، حتى أنّه فی کتابه المنقذ من الضلال کفّره، فقال: «فوجب تکفیرهم وتکفیر شیعتهم من المتفلسفة الإسلامیین کابن سینا والفارابی وأمثالهما»[35]
کانت الفلسفة فی عصر أبی حامد الغزالی قد أثرت فی تفکیر الکثیرین من أذکاء عصره وسلوکهم، وأدى ذلک إلى التشکیک فی الدین الإسلامی والإنحلال فی الأخلاق، والاضطراب فی السیاسة، والفساد فی المجتمع.[36] فتصدّى أبو حامد الغزالی لهم بعد أن عکف على دراسة الفلسفة لأکثر من سنتین، حتى استوعبها وفهمها، وأصبح کواحد من کبار رجالها، یقول عن نفسه: «ثم إنی ابتدأت بعد الفراغ من علم الکلام بعلم الفلسفة، وعلمت یقیناً أنه لا یقف على فساد نوع من العلوم، من لا یقف على منتهى ذلک العلم، حتى یساوی أعلمهم فی أصل ذلک العلم.. فشمرت عن ساق الجد فی تحصیل ذلک العلم من الکتب.. ثم لم أزل أواظب على التفکر فیه بعد فهمه قریباً من سنة أعاوده وأردده وأتفقد غوائله وأغواره، حتى اطَّلعت على ما فیه من خداع، وتلبیس وتحقیق وتخییل، واطلاعاً لم أشک فیه»،[37] وألّف فی ذلک کتابه "مقاصد الفلاسفة" مبیّناً منهجهم. ثم بعد ذلک وصل إلى نتیجته قائلاً: «فإنی رأیتهم أصنافاً، ورأیت علومهم أقساماً وهم - على کثرة أصنافهم - یلزمهم وصمة الکفر والإلحاد، وإن کان بین القدماء منهم والأقدمین، وبین الأواخر منهم والأوائل، تفاوت عظیم، فی البعد عن الحق والقرب منه».[37]
تناول الغزالی الفلسفة بالتحلیل التفصیلی، وذکر أصنافهم وأقسامهم، وما یستحقون به من التکفیر بحسب رأیه، وما لیس من الدین، بذلک اعتُبر الغزالی أول عالم دینی یقوم بهذا التحلیل العلمی للفلسفة، وأول عالم دینی یصنّف فی علومهم التجریبیة النافعة، ویعترف بصحة بعضها.[38] إذ قسّم الغزالی علوم فلاسفة الیونان إلى العلوم الریاضیة، والمنطقیات، والطبیعیات، والإلهیات، والسیاسات، والأخلاقیات، وکان أکثر انتقاد الغزالی وهجومه على الفلاسفة ما یتعلق بالإلهیات، إذ کان فیها أکثر أغالیطهم بحسب الغزالی، وقد کفّر الغزالی فلاسفة الإسلام المتأثرین بالفلسفة الیونانیة فی 3 مسائل، وبدّعهم فی 17 عشر مسألة، وألّف کتاباً مخصوصاً للرد علیهم فی هذه ال 20 مسألة سمّاه "تهافت الفلاسفة"،[38] وفیه هاجم الفلاسفة بشکل عام والفلاسفة المسلمون بشکل خاص، وخاصة ابن سینا والفارابی فقد هاجمهم هجوماً شدیداً، ویُقال إنه قضى على الفلسفة العقلانیة فی العالم العربی، منذ ذلک الوقت ولعدة قرون متواصلة.[39] فجاء بعده ابن رشد فرد على الغزالی فی کتابین أساسیین هما "فصل المقال فیما بین الحکمة والشریعة من الاتصال"، ثم "تهافت التهافت".[39]
وبحسب الباحثین أمثال یوسف القرضاوی وعباس محمود العقاد، فإن الغزالی یُعدّ فی کثیر من نظریاته النفسیّة والتربویة والاجتماعیة صاحب فلسفة متمیّزة، وهو فی بعض کتبه أقرب إلى تمثیل فلسفة إسلامیة، وأنه فیلسوف بالرغم من عدم کونه یرید ذلک،[36] وهذا ما صرّح به کثیرون من العرب والغربیین، حتى قال الفیلسوف المشهور رینان: «لم تنتج الفلسفة العربیة فکراً مبتکراً کالغزالی»،[40] وقد رأى کثیر من علماء المسلمین قدیماً أن الغزالی رغم حربه للفلسفة، لم یزل متأثراً بها، حتى قال تلمیذه أبو بکر بن العربی: «شیخُنا أبو حامد: بَلَعَ الفلاسفةَ، وأراد أن یتقیَّأهم فما استطاع».[41]
[عدل]الغزالی والتصوف
جزء من سلسلة
تاریخ التصوف
العقائد والعبادات
توحید · الشهادتین · الصلاة · الصوم · الحج · الزکاة
أعلام التصوف
الرفاعی · عبد القادر الجیلانی · أحمد البدوی · إبراهیم الدسوقی · المحاسبی · أبو حامد الغزالی · حسن البصری · أحمد السرهندی · ابن عربی · أبو الحسن الشاذلی · الجنید · القشیری
کتب التصوف
إحیاء علوم الدین · الرسالة القشیریة
الفتوحات المکیة · قواعد التصوف · الحکم العطائیة · قوت القلوب · التعرف على مذهب أهل التصوف · الجوهرة
طرق الصوفیة
الرفاعیة · القادریة · البدویة · الدسوقیة · النقشبندیة · السهروردیة · الشاذلیة · السنوسیة · المولویة · الإدریسیة التیجانیة · البکداشیة · العروسیة
مصطلحات علم التصوف
المحبة · المعرفة · فناء · بقاء · سالک · الشیخ · الطریقة · تجلی · وحدة الوجود
مساجد
المسجد الحرام · المسجد النبوی
المسجد الأقصى · جامع الأزهر
جامع الزیتونة · جامع القرویین
مسجد الدسوقی
بلاد التصوف
الأغواط · دمشق · خراسان · القدس · البصرة · الإسکندریة · فاس · دسوق
طنطا · بغداد
[عدل]المراحل الفکریة التی مرّ بها الغزالی
قبل أن یستقر أمر الغزالی على التصوف، مرّ بمراحل کثیرة فی حیاته الفکریة، کما یرویها هو نفسه فی کتابه المنقذ من الضلال، فابتدأ بمرحلة الشکّ بشکل لا إرادی، والتی شکّ خلالها فی الحواس والعقل وفی قدرتهما على تحصیل العلم الیقینی، ودخل فی مرحلة من السفسطة غیر المنطقیة حتى شُفی منها بعد مدة شهرین تقریباً.[42] لیتفرّغ بعدها لدراسة الأفکار والمعتقدات السائدة فی وقته، یقول: «ولما شفانی الله من هذا المرض بفضله وسعة جوده، أحضرت أصناف الطالبین عندی فی أربع فرق: المتکلمون: وهم یدعون أنهم أهل الرأی والنظر. والباطنیة: وهم یزعمون أنهم أصحاب التعلیم، والمخصوصون بالاقتباس من الإمام المعصوم. والفلاسفة: وهم یزعمون أنهم أهل المنطق والبرهان. والصوفیة: وهم یدعون أنهم خواص الحضرة، وأهل المشاهدة والمکاشفة»،[42] ویتابع ویقول: «فابتدرت لسلوک هذه الطرق، واستقصاء ما عند هذه الفرق مبتدئاً بعلم الکلام، ومثنیاً بطریق الفلسفة، ومثلثاً بتعلّم الباطنیة، ومربعاً بطریق الصوفیة».[42] فعکف على دراسة علم الکلام حتى أتقنه وصار أحد کبار علمائهم، وصنف فیه عدة من الکتب التی أصبحت مرجعاً فی علم الکلام فیما بعد مثل کتاب "الإقتصاد فی الإعتقاد"، إلا أنه لم یجد ضالته المنشودة فی علم الکلام، ورآه غیر واف بمقصوده، یقول عن نفسه: «فلم یکن الکلام (أی علم الکلام) فی حقی کافیاً، ولا لدائی الذی کنت أشکوه شافیاً».[43] بعد ذلک توجّه لعلم الفلسفة ودرسها وفهمها، ثم نقدها بشدة بکتابه تهافت الفلاسفة. ثم درس بعدها الباطنیة فردّ علیهم وهاجمهم. لیستقر أمره على علم التصوف.
[عدل]استقراره على التصوف
بعد تلک المراحل بدأ اهتمام الغزالی یتّجه نحو علوم التصوف، فابتدأ بمطالعة کتبهم مثل: قوت القلوب لأبی طالب المکی، وکتب الحارث المحاسبی، والمتفرقات المأثورة عن الجنید وأبی بکر الشبلی وأبی یزید البسطامی. کما أنه کان یحضر مجالس الشیخ الفضل بن محمد الفارمذی الصوفی، والذی أخذ عنه الطریقة،[18] فتأثر بهم تأثیراً کبیراً، حتى أدّى به الأمر لترکه للتدریس فی المدرسة النظامیة فی بغداد، واعتزاله الناس وسفره لمدة 11 سنة،[25] تنقل خلالها بین دمشق والقدس والخلیل ومکة والمدینة المنورة، کتب خلالها کتابه المشهور فی التصوف إحیاء علوم الدین، وکانت نتیجة رحلته الطویلة تلک أن قال:[25]
وانکشفت لی فی أثناء هذه الخلوات أمور لا یمکن إحصاؤها واستقصاؤها، والقدر الذی أذکره لینتفع به أنی علمتُ یقیناً أن الصوفیة هم السالکون لطریق الله تعالى خاصة وأن سیرتهم أحسن السیر، وطریقهم أصوب الطرق، وأخلاقهم أزکى الأخلاق.
[عدل]کتاب إحیاء علوم الدین
کان من أشهر مؤلفات الغزّالی فی التصوف کتابه إحیاء علوم الدین، والذی قد حاز شهرةً وانتشاراً ما لم یقاربه أی کتاب من کتبه الأخرى، حتى صارت نسخه المخطوطة مبثوثة فی مکتبات العالم.[44] وقد امتدح الکتاب غیر واحد من علماء الإسلام، مثل ما قاله عبد الرحیم العراقی المحدث الذی خرّج أحادیث الإحیاء، حیث قال عنه: «إنه من أجل کتب الإسلام فی معرفة الحلال والحرام، جمع فیه بین ظواهر الأحکام، ونزع إلى سرائر دقت عن الأفهام، لم یقتصر فیه على مجرد الفروع والمسائل، ولم یتبحر فی اللجة بحیث یتعذر الرجوع إلى الساحل، بل مزج فیه علمی الظاهر والباطن، ومرج معانیها فی أحسن المواطن، وسبک فیه نفائس اللفظ وضبطه، وسلک فیه من النمط أوسطه»، وقال غیره: «من لم یقرأ الإحیاء فلیس من الأحیاء»،[45] کما أُلّف الکثیر من الکتب فی شرح واختصار الإحیاء والدفاع عنه، مثل کتاب "الإملاء على مشکل الإحیاء" والذی ألفه الغزالی نفسه للرد على من انتقده فی عصره، وکذلک کتاب "إتحاف السادة المتقین بشرح إحیاء علوم الدین" للزبیدی، و"تعریف الأحیاء بفضائل الإحیاء" لعبد القادر العیدروس، وکذلک "المغنی عن حمل الأسفار فی تخریج ما فی الإحیاء من الأخبار" لعبد الرحیم العراقی. أما الإختصارات، فقد اختصره أخوه أحمد الغزّالی فی کتاب "لباب الإحیاء"، و"منهاج القاصدین" لابن الجوزی، وغیرها الکثیر.
وعلى العکس من ذلک، فقد ذمّ جمع من العلماء الإحیاء منتقدین فیه کثرة الأحادیث الضعیفة، وإیراده لقصص الصوفیة،[45] حتى ألّفوا الکتب فی الرد علیه، مثل کتاب "إحیاء میت الأحیاء فی الرد على کتاب الإحیاء" لأبی الحسن ابن سکر، و"إعلام الأحیاء بأغلاط الإحیاء" لابن الجوزی،[10] و"الضیاء المتلالی فی تعقب الإحیاء للغزالی" لأحمد ابن المنیّر، حتى وصل الأمر أن أُمر بحرق کتاب الإحیاء فی قرطبة على عهد علی بن یوسف بن تاشفین ثانی أمراء المرابطین.[44]
[عدل]تلامیذ الغزالی
کانت مدرسة الغزالی تضم عشرات التلامیذ الأذکیاء، وقد أثّر الغزالی ثأثراً کبیراً فی جمهور کبیر من تلامیذه، وذکر الزبیدی منهم:[46]
أبو النصر أحمد بن عبد الله بن عبد الرحمن الخمقدی، توفی سنة 544 هـ، وتفقّه فی طوس على الغزالی.
أبو منصور محمد بن إسماعیل بن الحسین العطاری، الواعظ فی طوس والملقّب بـ "جندة"، توفی 486 هـ، وتفقّه فی طوس على الغزالی.
أبو الفتح أحمد بن علی بن محمد بن برهان، وکان حنبلیاً، ثم تفقّه على الغزالی، وکام یدرّس فی المدرسة النظامیة علوم شتى، ودرّس إحیاء علوم الدین للطلاب، توفی 518 هـ.
أبو سعید محمد بن أسعد التوقانی، توفی 554 هـ.
أبو عبد الله محمد بن عبد الله بن تومرت المصمودی، الملقّب بـ "المهدی".
أبو حامد محمد بن عبد الملک الجوزقانی الإسفرایینی، تفقّه على الغزالی فی بغداد.
محمد بن یحیى بن منصور، وهو من أشهر تلامذته، تفقه على الغزالی، وشرح کتابه الوسیط.
أبو بکر بن العربی، القاضی المالکی، وهو من حمل کتابه إحیاء علوم الدین إلى المغرب العربی عند عودته من رحلته المشرقیة عام 495 هـ.
أحمد بن مَعَدّ بن عیسى بن وکیل التجیبی الدانی الأُقْلِیشی، لم یکن له لقاء مباشر مع الغزالی، فإن أخذه وروایته لمؤلفات الإمام، کانت عن طریق شیخیه أبو بکر بن العربی وعبَّاد بن سَرْحَان المَعَافِرِی.
[عدل]من أشهر کتب الغزّالی
صندوق لقلم یعود للإمام الغزّالی، موجودة فی متحف القاهرة
مخطوطة قدیمة لکتاب "کیماء السعادة" للغزالی
آخر صفحة من مخطوطة المنقذ من الضلال للغزالی
ألّف الإمام الغزّالی خلال مدة حیاته (55 سنة) الکثیر من الکتب فی مختلف صنوف العلم، حتى أنه قیل: إن تصانیفه لو وزعت على أیام عمره أصاب کل یوم کتاب. حیث بلغت 457 مصنفا ما بین کتاب ورسالة، کثیر منها لا یزال مخطوطا، ومعظمها مفقود[47]. ومن هذه الکتب:[48]
فی العقیدة وعلم الکلام والفلسفة والمنطق:
الاقتصاد فی الاعتقاد.
بغیة المرید فی مسائل التوحید.
إلجام العوام عن علم الکلام.
المقصد الأسنى شرح أسماء الله الحسنى.
المعارف العقلیة ولباب الحکمة الإلهیة.
القانون الکلی فی التأویل.
فیصل التفرقة بین الإسلام والزندقة.
فضائح الباطنیة.
حجّة الحق، فی الرد على الباطنیة.
قواصم الباطنیة.
مقاصد الفلاسفة.
تهافت الفلاسفة.
معیار العلم فی فن المنطق.
محک النظر فی المنطق.
میزان العمل.
فی علم الفقه وأصوله وعلم الجدل:
التعلیقة فی فروع المذهب.
البسیط فی الفروع.
الوسیط، فی فقه الإمام الشافعی.
الوجیز، فی فقه الإمام الشافعی.
فتاوى الغزالی.
غایة الغور فی درایة الدور.
المستصفى فی علم أصول الفقه.
المنخول فی علم الأصول.
تهذیب الأصول.
المبادیء والغایات.
شفاء الغلیل فی القیاس والتعلیل.
القسطاس المستقیم.
أساس القیاس.
المنتحل فی علم الجدل.
مآخذ الخلاف.
لباب النظر.
تحصین المآخذ فی علم الخلاف.
جواب مفصل الخلاف.
فی علم التصوف:
إحیاء علوم الدین.
الإملاء على مشکل الإحیاء.
بدایة الهدایة.
أیها الولد.
أسرار معاملات الدین.
روضة الطالبین وعمدة السالکین.
الأربعین فی أصول الدین.
مدخل السلوک الی منازل الملوک.
میزان العمل.
کیمیاء السعادة، (وقد کتبه بالفارسیة وتُرجم إلى العربیة).
زاد الآخرة، (وقد کتبه بالفارسیة وتُرجم إلى العربیة).
مکاشفة القلوب المقرب إلى حضرة علاّم الغیوب.
سر العالمین وکشف ما فی الدارین.
منهاج العابدین.
منهاج العارفین.
معارج القدس فی مدارج معرفة النفس.
مشکاة الأنوار.
الرسالة اللدنیة.
الکشف والتبیین فی غرور الخلق أجمعین.
تلبیس إبلیس.
متنوعات:
المنقذ من الضلال.
المضنون به على غیر أهله.
المضنون به على أهله.
جواهر القرآن ودرره.
حقیقة القرآن.
الحکمة فی مخلوقات الله.
التبر المسبوک فی نصحیة الملوک.
القصیدة المنفرجة.
شفاء الغلیل فی بیان الشبه والمخیل ومسالک التعلیل.
[عدل]أقوال العلماء فیه
[عدل]المؤیدون
کان أبو حامد الغزالی عند جمهور المتقدمین حجّة الإسلام ومجدد القرن الخامس الهجری،[49] ومحیی علوم الدین، وکان من أقوال مَن أثنى علیه ومدحه:
شیخه أبو المعالی الجوینی: الغزالی بحر مغدق.[16]
الذهبی: الشیخ الإمام البحر، حجة الإسلام، أعجوبة الزمان، زین الدین أبو حامد محمد بن محمد بن محمد بن أحمد الطوسی الشافعی، الغزالی، صاحب التصانیف والذکاء المفرط.[10]
ابن الجوزی: صنف الکتب الحسان فی الأصول والفروع، التی انفرد بحسن وضعها وترتیبها، وتحقیق الکلام فیها.[18]
تاج الدین السبکی: حجة الإسلام ومحجة الدین التی یتوصل بها إلى دار السلام، جامع أشتات العلوم، والمبرز فی المنقول منها والمفهوم، جرت الأئمة قبله بشأو ولم تقع منه بالغایة، ولا وقف عند مطلب وراء مطلب لأصحاب النهایة والبدایة.[16]
ابن النجار: أبو حامد إمام الفقهاء على الإطلاق وربانی الأمة بالإتفاق، ومجتهد زمانه وعین أوانه، وکان شدید الذکاء، قوی الإدراک، ذا فطنة ثاقبة، وغوص على المعانی.[50]
أبو الحسن الشاذلی: إذا عرضت لکم إلى الله حاجة فتوسلوا إلیه بالإمام أبی حامد.[51]
أبو العباس المرسی: إنا لنشهد له بالصدیقیة العظمى.[51]
ابن العماد الحنبلی: الإمام زین الدین حجة الإسلام، أبو حامد أحد الأعلام، صنف التصانیف مع التصون والذکاء المفرط والاستبحار فی العلم وبالجملة ما رأى الرجل مثل نفسه.[8]
ابن کثیر: کان من أذکیاء العالم فی کل ما یتکلم فیه.
أبو بکر ابن العربی: کان أشهر من لقینا من العلماء فی الآفاق، ومن سارت بذکره الرفاق لطول باعه فی العلم، ورَحب ذراعه، الإمام أبو حامد بن محمد الطوسی الغزالی.[52]
أسعد المیهنی: لا یصل إلى معرفة علم الغزالی وفضله إلا من بلغ أو کاد یبلغ الکمال فی عقله.[50]
عبد الغافر بن إسماعیل الفارسی: أبو حامد الغزالی حجة الإسلام والمسلمین، إمام أئمة الدین، من لم تر العیون مثله لساناً وبیاناً ونطقاً وخاطراً وذکاءً وطبعاً.
تلمیذه محمد بن یحیى: الغزالی هو الشافعی الثانی.[50]
الأسنوی: الغزالی إمام باسمه تنشرح الصدور وتحیا النفوس، وبرسمه تفتخر المحابر وتهتز الطروس، وبسماعه تخشع الأصوات وتخضع الرؤوس. وهو قطب الوجود والبرکة الشاملة لکل موجود وروح خلاصة أهل الإیمان والطریق الموصلة إلى رضا الرحمن یتقرب إلى الله به کل صدیق ولا یبغضه إلا ملحد أو زندیق.[8]
تلمیذه الشیخ أبو العباس الأقلیشی المحدّث الصّوفی، مدحه ومدح کتاب إحیاء علوم الدین فی قصیدة طویلة جاء فیها:[3]
أبا حامد أنت المخصص بالمجدِ وأنت الذی علمتنا سنن الرشدِ
وضعت لنا الإحیاء تحیی نفوسنا وتنقذنا من طاعة النازغ المردی
فربع عباداته وعاداته التی یعاقبها کالدر نظم فی العقدِ
وثالثها فی المهلکات وإنه لمنج من الهلک المبرح والبعدِ
ورابعها فی المنجیات وإنه لیسرح بالأرواح فی جنة الخُلْدِ
ومنها ابتهاج للجوارح ظاهر ومنها صلاح للقلوب من الحقدِ
[عدل]المعارضون
کان لأبی حامد الغزالی، کغیره من قادة الفکر، جماعة ممن انتقدوه، فأنکروا علیه بعض ما کتب فی کتبه، أو بعض ما تبنّاه من أفکار، أو بعض ما اختاره من طریق الزهد والتصوف، وحتى مَن انتقده فقد أشاد بعلمه وفضله،[49] فکان ممن انتقده:
أبو بکر الطرطوشی، والذی انتقد الغزالی فی هجرانه للعلوم الشرعیة، وإقباله على طریق الصوفیة، وإدخاله الفلسفة، وانتقاده فیما بعد للفقهاء والمتکلمین، حتى قال عنه أنه «کاد ینسلخ من الدین»، متهماً إیاه بأنه «غیر أنیس بعلوم الصوفیة ولا خبیر بمعرفتها». ولقد ردّ تاج الدین السبکی على انتقاد الطرطوشی، وقال بأن الغزالی درس الفلسفة لینقضها، وأنه «کان ذا قدم راسخ فی التصوف، وإِن لم یکن الغزالیّ یدری التصوف فَمن یدریه».[53]
المازری، والذی أنکر على الغزالی فی کتابه إحیاء علوم الدین إیراده الأحادیث الضعیفة، وأنکر علیه قراءته للفلسفة، فردّ علیه أیضاً تاج الدین السبکی، وبیّن علّة إنکاره على الغزالی، ألا وهی التعصّب لأبی حسن الأشعری فی علم الکلام، وتعصّبه لمالک بن أنس فی الفقه، فقد کان الغزالی ربما خالف أبا حسن الأشعری فی مسائل فرعیة فی علم الکلام حتى أن المازری قال «من خطأ شیخ السّنة أَبَا الْحسن الْأَشْعَرِیّ فَهُوَ المخطیء». کما رد علیه فی مسألة أحادیث کتاب الإحیاء، بأن الغزالی لم یکن ذا علم غزیر فی الأحادیث النبویة، وأن «عامة مَا فی الإِحیاء من الأخبار والآثار مبدد فی کتب من سبقه من الصوفیة والفقهاء».[53]
ابن الصلاح، وقد انتقده بسبب إدخاله المنطق فی علم أصول الفقه، وردّ أیضاً علیه تاج الدین السبکی.[53]
ابن الجوزی، له کلام فی مدح الغزالی، وله کلام فی انتقاده، وذلک فی عدة مواضع فی کتابه تلبیس إبلیس، وقد ألف أیضاً کتاباً فی الرد على إحیاء علوم الدین سمّاه "إعلام الأحیاء بأغلاط الإحیاء".[49]
ابن تیمیة، وقد انتقده بقوة أیضاً، وذلک فی مواضع متعددة فی فتاویه، وفی کتابه "الرسالة السبعینیة".[49]
[عدل]کتب وأبحاث عن الغزّالی
أبو حامد الغزالی المفکر الثائر، محمد الصادق عرجون، الدار القومیة للطباعة والنشر، مصر.
أبو حامد الغزالی دراسات فی فکره وعصره وتأثیره، کلیة الآداب والعلوم الإنسانیة بالرباط، المغرب.
أعلام المسلمین الإمام الغزالی، صالح أحمد الشامی، دار القلم، دمشق.
الأخلاق عند الغزالی، زکی مبارک، دار الجیل، بیروت.
الآداب التعاملیة فی فکر الإمام الغزالی، أحمد خواجة، المؤسسة الجامعیة للدراسات والنشر، بیروت.
الإمام الغزالی بین مادحیه وناقدیه، یوسف القرضاوی، مؤسسة الرسالة، بیروت.
الإمام الغزالی وعلاقة الیقین بالعقل، محمد إبراهیم الفیومی، دار الفکر العربی، القاهرة.
التربیة الإسلامیة عند الإمام الغزالی، أیوب دخل الله، المکتبة العصریة، بیروت.
التصوف السنّی حال الفناء بین الجنید والغزالی، مجدی محمد إبراهیم، مکتبة الثقافة الدینیة، القاهرة.
التصوف بین الغزالی وابن تیمیة، عبد الفتاح محمد سید أحمد، دار الوفاء، المنصورة.
الحقیقة فی نظر الغزالی، سلیمان دنیا، دار المعارف، مصر.
الإمام الغزالی وعلم الحدیث، محمد عقیل بن علی المهدلی، دار الحدیث، القاهرة.
الفیلسوف الغزالی، عبد الأمیر الأعسم، دار قباء للطباعة والنشر.
اللامعقول وفلسفة الغزالی، محیی الدین عزوز، الدار العربیة للکتاب، لیبیا.
المنهج الفلسفی بین الغزالی ودیکارت، محمود حمدی زقزوق، دار المعارف، القاهرة.
حجة الإسلام الإمام الغزالی، مأمون غریب، مرکز الکتاب للنشر.
دور الغزالی فی الفکر، حسن الفاتح قریب الله، مطبعة الأمانة، مصر.
مقارنة بین الغزالی وابن تیمیة، محمد رشاد سالم، دار القلم، الکویت.
مؤلفات الغزالی، عبد الرحمن بدوی، وکالة المطبوعات، الکویت.
[عدل]أعمال فنیة ومؤسسیة عن الغزّالی
إنشاء مرکز الکرسی المکتمل لفکر أبی حامد الغزالی فی باب الرحمة فی المسجد الأقصى وجامعة القدس، وذلک فی شهر ینایر عام 2013، وذلک بتوجیه من ملک الأردن عبد الله الثانی بن الحسین.[54]
تصویر فیلم وثائقی باللغة الإنجلیزیة بعنوان "الغزالی.. کیمیائی السعادة"، مدته 80 دقیقة، وذلک فی عام 2007.[55]
[عدل]المصادر
^ هکذا ظهر جیل صلاح الدین وهکذا عادت القدس، تألیف: ماجد الکیلانی، ص184.
^ الشیخ عبد القادر الکیلانی رؤیة تاریخیة معاصرة ، تألیف جمال الدین فالح الکیلانی ، مؤسسة مصر مرتضى ، بغداد ، 2011 ،ص63.
↑ أ ب ت نظم الأقلیشی فی الدفاع عن فکر الغزالی، الدکتورة حیاة قارة، کلیة الآداب، الرباط.
^ تحفة المهتدین بأخبار المجددین، السیوطی، کما هی منقولة فی کتاب "عون المعبود شرح سنن أبی داود"، ج11، ص265، دار الکتب العلمیة.
↑ أ ب ت معجم البلدان، یاقوت الحموی، ج4، 216-219.
^ الجانب الإلهی من التفکیر الإسلامی، محمد البهی، ص232، ط3.
↑ أ ب الفیلسوف الغزالی، عبد الأمیر الأعسم، ص27-32، دار قباء، ط1998.
↑ أ ب ت ث ج شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، ابن العماد الحنبلی
^ شذرات من ذهب فی أخبار من ذهب، ابن العماد، ج4.
↑ أ ب ت سیر أعلام النبلاء، الذهبی، ج19.
^ وفیات الأعیان، ابن خلکان، ج1، ص98.
^ معجم البلدان، یاقوت الحموی، ج3، ص561.
^ حجة الإسلام، العزیزی، ص35.
↑ أ ب طبقات الشافعیة الکبرى، تاج الدین السبکی، ج6، ص191-194.
↑ أ ب سیرة الغزالی، عبد الکریم العثمان، ص17.
↑ أ ب ت ث ج ح خ د ذ طبقات الشافعیة الکبرى، تاج الدین السبکی، ج6، ص195-201.
^ رجال الفکر والدعوة فی الإسلام، أبو الحسن الندوی، ص159.
↑ أ ب ت ث ج ح خ د المنتظم فی تاریخ الملوک والأمم، ابن الجوزی، ج9، سنة 505هـ.
^ الإمام أبو حامد الغزالی، مصطفى جواد، ص55.
↑ أ ب البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج16، ص118، أحداث سنة 484 هـ.
↑ أ ب التعلیم فی المدرسة النظامیة، مجلة المعلم الجدید العراقیة، حسین أمین، ج6، ج18، سنة 1955، ص35.
↑ أ ب الفیلسوف الغزالی، عبد الأمیر الأعسم، ص38-40، دار قباء، ط1998.
^ مختصر تاریخ العرب، أمیر علی، ص278.
^ طبقات الشافعیة الکبرى، تاج الدین السبکی، ج5، ص306.
↑ أ ب ت ث ج المنقذ من الضلال، أبو حامد الغزالی، ص170-177، دار الکتب الحدیثة.
↑ أ ب المنقذ من الضلال، أبو حامد الغزالی، ص180-190، دار الکتب الحدیثة.
^ جریدة القبس: الهارونیة.
^ البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج16، ص208، أحداث سنة 503 هـ.
^ الثبات عند الممات، ابن الجوزی.
^ موقع الإمام الغزالی: قبر الإمام الغزالی.
^ صحیفة ترکیة: إعادة إعمار قبر الإمام الغزالی.
^ جریدة المؤتمر: الوقف السنی: الإدعاء بأن قبر الغزالی فی بغداد غایته استغلال الناس.. وأکد ان القبر یقع فی مدینة طوس.
^ الجزیرة نت: جدل عراقی حول قبر الإمام الغزالی.
↑ أ ب طبقات الشافعیة الکبرى، تاج الدین السبکی، ج6، ص220-224.
^ المنقذ من الضلال، أبو حامد الغزالی، ص137.
↑ أ ب الإمام الغزالی بین مادحیه وناقدیه، یوسف القرضاوی، ص20-45، مؤسسة الرسالة، ط1.
↑ أ ب المنقذ من الضلال، أبو حامد الغزالی، ص126-127.
↑ أ ب التصوف بین الغزالی وابن تیمیة، عبد الفتاح محمد سید أحمد، ص64-72، دار الوفاء، ط1.
↑ أ ب البیان: الفلسفة فی القرون الوسطى، جون مارینبون، 2005.
^ دراسات فی تاریخ الفلسفة العربیة الإسلامیة ورجالها، عبده الشمالی، ص553.
^ سیر أعلام النبلاء، الذهبی، ج19، ص327.
↑ أ ب ت المنقذ من الضلال، أبو حامد الغزالی، ص112-118، دار الکتب الحدیثة.
^ المنقذ من الضلال، أبو حامد الغزالی، ص124، دار الکتب الحدیثة.
↑ أ ب أبو حامد الغزالی وکتابه إحیاء علوم الدین، عبد الله بن سالم البطاطی.
↑ أ ب الدرر السنیة، إحیاء علوم الدین.
^ إتحاف السادة المتقین بشرح إحیاء علوم الدین، الزبیدی المرتضى، ج1، ص55.
^ الإمام الغزّالی لمحات من منهج خلقی - موقع الإسلام أون لاین
^ مؤلفات الغزالی، عبد الرحمن بدوی، وکالة المطبوعات، ط1977.
↑ أ ب ت ث الإمام الغزالی بین مادحیه وناقدیه، یوسف القرضاوی، ص84-92، مؤسسة الرسالة، ط1.
↑ أ ب ت طبقات الشافعیة الکبرى، تاج الدین السبکی، ج6، ص202-203.
↑ أ ب لطائف المنن، ابن عطاء الله السکندری، ص97.
^ دور المرابطین فی نشر الإسلام فی غرب إفریقیا، عصمت دندش، ص195.
↑ أ ب ت طبقات الشافعیة الکبرى، تاج الدین السبکی، ج6، ص240-258.
^ مؤسسة الأقصى: افتتاح الکرسی المکتمل لفکر الغزالی فی الأقصى.
^ موقع أمازون: فیلم الغزالی.. کیمیائی السعادة.
[عدل]وصلات خارجیة
هناک المزید من الصور والملفات فی ویکیمیدیا کومنز حول: أبو حامد الغزالی
یوجد فی ویکی مصدر کتب أو مستندات أصلیة تتعلق بـ: أبو حامد الغزالی
موقع الإمام الغزالی
تصفح إحیاء علوم الدین
[أظهر]ع · ن · ت
أعلام التصوف
[أظهر]ع · ن · ت
فلاسفة العصور الوسطى
[أظهر]ع · ن · ت
علماء العصر الإسلامی
بوابة التصوف بوابة العلماء المسلمین
تصنیفات: فلاسفة فرسموالید 450 هـموالید 1058وفیات 505 هـوفیات 1111علماء دین سنةفلاسفة مسلمونأشاعرةشافعیةأعلام التصوفمتکلمون مسلمونأصولیونمجددون إسلامیون
قس انگلیسی
Abū Ḥāmed Muḥammad ibn Muḥammad al-Ghazālī (c. 1058 – 1111); (Arabic:ابو حامد محمد ابن محمد الغزالی), known as Al-Ghazali or Algazel to the Western medieval world, was a Muslim theologian, jurist, philosopher, and mystic of Persian descent.[4]
Al-Ghazali has sometimes been referred to by historians as the single most influential Muslim after the Islamic prophet Muhammad.[5]:14-16 Others have cited his movement from science to faith as a detriment to Islamic scientific progress.[6] Besides his work that successfully changed the course of Islamic philosophy—the early Islamic Neoplatonism developed on the grounds of Hellenistic philosophy, for example, was so successfully refuted by al-Ghazali that it never recovered—he also brought the orthodox Islam of his time in close contact with Sufism. The orthodox theologians still went their own way, and so did the mystics, but both developed a sense of mutual appreciation which ensured that no sweeping condemnation could be made by one for the practices of the other.[5]:14-16
Ghazali was given the unique title of Hujjat Al-Islam, meaning 'The Proof of Islam', a title given to no other scholar or personality in Islamic history, further displaying his status within the religion.[7] Furthermore, he is known by some as being, "literally the man who saved Islam."[8]
Contents [hide]
1 Life
2 School affiliations
3 Works
3.1 Incoherence of the Philosophers
3.2 Autobiography
3.3 The Revival of Religious Sciences
3.4 The Jerusalem Tract
4 Al-Ghazali's influence
5 List of works
5.1 Works in Persian
6 Criticism
7 See also
8 Notes
9 References
10 Further reading
11 External links
[edit]Life
Haruniyah structure in Tus, Iran, named after Harun al-Rashid, the mausoleum of Al-Ghazali is thought to be situated at the entrance of this monument
The traditional date of al-Ghazari's birth, as given by Ibn al-Jawzi, is 450 AH (March 1058–February 1059 CE), but modern scholars have raised doubts about the accuracy of Ibn al-Jawzi's information, and have posited a date of 448 AH (1056–1057 CE), on the basis of certain statements in al-Ghazari's correspondence and autobiography.[9]:23–25 He was born in Tabaran, a town in the district of Tus, which lies within the Khorasan Province of Persia (Iran).[9]:25
A posthumous tradition, the authenticity of which has been questioned in recent scholarship, arose that al-Ghazali's father died in poverty and left the young al-Ghazari and his brother Ahmad to the care of a Sufi. Al-Ghazali's contemporary and first biographer, 'Abd al-Ghafir al-Farisi, records merely that al-Ghazali began to receive instruction in fiqh (Islamic jurisprudence) from Ahmad al-Radhakani, a local teacher.[9]:26–27
He later studied under al-Juwayni, the distinguished jurist and theologian and "the most outstanding Muslim scholar of his time",[9]:29in Nishapur, perhaps after a period of study in Gurgan. After al-Juwayni's death in 1085, al-Ghazali departed from Nishapur and joined the court of Nizam al-Mulk, the powerful vizier of the Seljuq sultans, which was likely centered in Isfahan. After bestowing upon him the titles of "Brilliance of the Religion" and "Eminence among the Religious Leaders", Nizam al-Mulk advanced al-Ghazali in July 1091 to the "most prestigious and most challenging" professoriate at the time, in the Nizamiyya madrasa in Baghdad.[9]:34
He underwent a spiritual crisis in 1095, and consequently abandoned his career and left Baghdad on the pretext of going on pilgrimage to Mecca. Making arrangements for his family, he disposed of his wealth and adopted an ascetic lifestyle. After some time in Damascus and Jerusalem, with a visit to Medina and Mecca in 1096, he returned to Tus to spend the next several years in 'uzla (seclusion). This seclusion consisted in abstaining from teaching at state-sponsored institutions, though he continued to publish, to receive visitors, and to teach in the zawiya (private madrasa) and khanqah (Sufi monastery) that he had built.
Fakhr al-Mulk, grand vizier to Ahmad Sanjar, pressed al-Ghazali to return to the Nizamiyya in Nishapur; al-Ghazali reluctantly capitulated in 1106, fearing (rightly) that he and his teachings would meet with resistance and controversy.[9]:53-4 He later returned to Tus, and declined an invitation in 1110 from the grand vizier of Muhammad I to return to Baghdad. He died on the 18 December 1111. According to 'Abd al-Ghafir al-Farisi he had several daughters, but no sons.[9]:57–59
[edit]School affiliations
Al-Ghazali contributed significantly to the development of a systematic view of Sufism and its integration and acceptance in mainstream Islam. He was a scholar of orthodox Islam, belonging to the Shafi'i school of Islamic jurisprudence and to the Asharite school of theology. Al-Ghazali received many titles such as Sharaful A'emma (Arabic: شرف الائمه), Zainuddin (Arabic: زین الدین), Hujjatul Islam, meaning "Proof of Islam" (Arabic: حجة الاسلام).
He is viewed as the key member of the influential Asharite school of early Muslim philosophy and the most important refuter of Mutazilites. However, he chose a slightly different position in comparison with the Asharites; his beliefs and thoughts differ, in some aspects, from the orthodox Asharite school.[10]
[edit]Works
Al-Ghazali wrote more than 70 books on the sciences, Islamic philosophy and Sufism.
[edit]Incoherence of the Philosophers
His 11th century book titled The Incoherence of the Philosophers marks a major turn in Islamic epistemology. The encounter with skepticism led al-Ghazali to embrace a form of theological occasionalism, or the belief that all causal events and interactions are not the product of material conjunctions but rather the immediate and present Will of God.
The Incoherence also marked a turning point in Islamic philosophy in its vehement rejections of Aristotle and Plato. The book took aim at the falasifa, a loosely defined group of Islamic philosophers from the 8th through the 11th centuries (most notable among them Avicenna and Al-Farabi) who drew intellectually upon the Ancient Greeks. Al-Ghazali bitterly denounced Aristotle, Socrates and other Greek writers as non-believers and labeled those who employed their methods and ideas as corrupters of the Islamic faith.[citation needed]
In the next century, Averroes drafted a lengthy rebuttal of al-Ghazali's Incoherence entitled the Incoherence of the Incoherence; however, the epistemological course of Islamic thought had already been set.[citation needed]
This long-held argument has been disputed. Some argue that al-Ghazali was the first intellectual to champion the separation between several disciplines wrongly classified under falsafa (Arabic word for philosophy but one that used to include physics, maths and logic).[11] "Al-Ghazali argued that some fundamentalists, who perceive falsafa to be incompatible with religion, tend to categorically reject all views adopted by 'philosophers', including scientific fact like the lunar and solar eclipse. And when that person is later persuaded of a certain view, he tends to blindly accept all other views held by philosophers".[11]
[edit]Autobiography
Last page of Al-Ghazali's autobiography in MS Istanbul, Shehid Ali Pasha 1712, dated AH 509 (AD 1115-1116).
The autobiography al-Ghazali wrote towards the end of his life, Deliverance From Error (Al-munqidh min al-ḍalāl) is considered a work of major importance.[12] In it, al-Ghazali recounts how, once a crisis of epistemological skepticism was resolved by "a light which God Most High cast into my breast...the key to most knowledge,"[13]:66 he studied and mastered the arguments of kalam, Islamic philosophy, and Ismailism. Though appreciating what was valid in the first two of these, at least, he determined that all three approaches were inadequate and found ultimate value only in the mystical experience and insight (the state of prophecy or nubuwwa) he attained as a result of following Sufi practices. William James, in Varieties of Religious Experience, considered the autobiography an important document for "the purely literary student who would like to become acquainted with the inwardness of religions other than the Christian" because of the scarcity of recorded personal religious confessions and autobiographical literature from this period outside the Christian tradition.[14]:307
[edit]The Revival of Religious Sciences
Another of al-Ghazali's major works is Ihya' Ulum al-Din or Ihya'u Ulumiddin (The Revival of Religious Sciences). It covers almost all fields of Islamic sciences: fiqh (Islamic jurisprudence), kalam (theology) and sufism. It contains four major sections: Acts of worship (Rub' al-'ibadat), Norms of Daily Life (Rub' al-'adatat), The ways to Perdition (Rub' al-muhlikat) and The Ways to Salvation (Rub' al-munjiyat). The book has attracted much positive criticism: "If all Islamic sciences were made to disappear, they could be taken back from Ihya'u Ulumiddin." He then wrote a brief version of this book in Persian under The Alchemy of Happiness (Kimiya-yi sa'ādat).
[edit]The Jerusalem Tract
At the insistence of his students in Jerusalem, al-Ghazali wrote a concise exposition of Islam entitled The Jerusalem Tract.[15]:29
[edit]Al-Ghazali's influence
Al-Ghazali had an important influence on both Muslim philosophers and Christian medieval philosophers. Margaret Smith writes in her book Al-Ghazali: The Mystic (London 1944): "There can be no doubt that al-Ghazali’s works would be among the first to attract the attention of these European scholars" (page 220). Then she emphasizes, "The greatest of these Christian writers who was influenced by al-Ghazali was St. Thomas Aquinas (1225–1274), who made a study of the Arabic writers and admitted his indebtedness to them. He studied at the University of Naples where the influence of Arab literature and culture was predominant at the time." In addition, Aquinas' interest in Islamic studies could be attributed to the infiltration of ‘Latin Averroism’ in the 13th century, especially at the University of Paris.
Al-Ghazali's influence has been compared to the works of Thomas Aquinas in Christian theology, but the two differed greatly in methods and beliefs. Whereas al-Ghazali rejected non-Islamic philosophers such as Aristotle and saw it fit to discard their teachings on the basis of their "unbelief," Aquinas embraced them and incorporated ancient Greek and Latin thought into his own philosophical writings.
Al-Ghazali also played a very major role in integrating Sufism with Shariah. He combined the concepts of Sufism very well with the Shariah laws. He was also the first to present a formal description of Sufism in his works. His works also strengthened the status of Sunni Islam against other schools. The Batinite (Ismailism) had emerged in Persian territories and were gaining more and more power during al-Ghazali's period, as Nizam al-Mulk was assassinated by the members of Ismailis. Al-Ghazali strictly refuted their ideology and wrote several books on refutation of Baatinyas which significantly weakened their status.
[edit]List of works
Al-Ghazali had mentioned the number of his works "more than 70", in one of his letters to Sultan Sanjar in the late years of his life. However, there are more than 400 books attributed to him today. Making a judgment on the number of his works and their attribution to al-Ghazali is a difficult step. Many western scholars such as William Montgomery Watt (The works attributed to Al-Ghazali), Maurice Bouyges (Essai de chronologie des oeuvres d'Al-Ghazali) and others prepared a list of his works along with their comments on each book.
Finally, Abdel Rahman Badawi, an Egyptian scholar, prepared a comprehensive list of al-Ghazali's works under 457 titles:
from 1 to 72: works definitely written by al-Ghazali
from 73 to 95: works of doubtful attribution
96 - 127: works which are not those of al-Ghazali with most certainty
128 - 224: are the names of the Chapters or Sections of al-Ghazali's books that are mistakenly thought books of his
225 - 273: books written by other authors regarding al-Ghazali's works
274 - 389: books of other unknown scholars/writers regarding al-Ghazali's life and personality
389 - 457: the name of the manuscripts of al-Ghazali's works in different libraries of the world
The following is a short list of his major works:
Theology
al-Munqidh min al-dalal (Rescuer from Error)
Hujjat al-Haq (Proof of the Truth)
al-Iqtisad fil-i`tiqad (Median in Belief)
al-maqsad al-asna fi sharah asma' Allahu al-husna (The best means in explaining Allah's Beautiful Names)
Jawahir al-Qur'an wa duraruh (Jewels of the Qur'an and its Pearls)
Fayasl al-tafriqa bayn al-Islam wa-l-zandaqa (The Criterion of Distinction between Islam and Clandestine Unbelief)
Mishkat al-Anwar (The Niche of Lights)
Tafsir al-yaqut al-ta'wil
Sufism
Mizan al-'amal (Criterion of Action)
Ihya' ulum al-din, "Revival of Religious Sciences", al-Ghazali's most important work
Bidayat al-hidayah (Beginning of Guidance)
Kimiya-yi sa'ādat (The Alchemy of Happiness) [a résumé of Ihya'ul ulum, in Persian]
Nasihat al-muluk (Counseling Kings) [in Persian]
al-Munqidh min al-dalal (Rescuer from Error)
Minhaj al-'Abidin (Methodology for the Worshipers)
Philosophy
Maqasid al falasifa (Aims of Philosophers) [written in the beginning of his life, in favour of philosophy and presenting the basic theories in Philosophy, mostly influenced by Avicenna's works]
Tahafut al-Falasifa (The Incoherence of the Philosophers), [in this book he refutes the Greek Philosophy aiming at Avicenna and Al-Farabi; and of which Ibn Rushd wrote his famous refutation Tahafut al-tahafut (The Incoherence of the Incoherence)]
Miyar al-Ilm fi fan al-Mantiq (Criterion of Knowledge in the Art of Logic)
Mihak al-Nazar fi al-mantiq (Touchstone of Reasoning in Logic)
al-Qistas al-mustaqim (The Correct Balance)
Jurisprudence
Fatawy al-Ghazali (Verdicts of al-Ghazali)
Al-wasit fi al-mathab (The medium [digest] in the Jurisprudential school)
Kitab tahzib al-Isul (Prunning on Legal Theory)
al-Mustasfa fi 'ilm al-isul (The Clarified in Legal Theory)
Asas al-Qiyas (Foundation of Analogical reasoning)
[edit]Works in Persian
Al-Ghazali wrote most of his works in Arabic and few in Persian. His most important Persian work is Kīmyāyé Sa'ādat (The Alchemy of Happiness). It is al-Ghazali's own Persian version of Ihya'ul ulumuddin (The Revival of Religious Sciences) in Arabic, but a shorter work. It is one of the outstanding works of 11th-century-Persian literature. The book was published several times in Tehran by the edition of Hussain Khadev-jam, a renown Iranian scholar. It is translated to English, Arabic, Turkish, Urdu and other languages.
Apart from Kimya, the most celebrated of al-Ghazali's works in Persian is Nasīhatul Mulūk (The Counseling Kings), written most probably for Sultan Ahmad Sanjar ibn Malekshah. In the edition published by Jalāluddīn Humāyī, the book consists of two parts of which only the first can reliably be attributed to al-Ghazali. The language and the contents of some passages are similar to the Kimyaye Sa'adat. The second part differs considerably in content and style from the well-known writings of al-Ghazali. It contains the stories of pre-Islamic kings of Persia, especially those of Anoshervān. Nasihatul Muluk was early translated to Arabic under the title al-Tibr al-masbuk fi nasihat al-muluk (The Forged Sword in Counseling Kings).
Zād-e Ākherat (Provision for the hereafter) is an important Persian book of al-Ghazali but gained less scholarly attention. The greater part of it consists of the Persian translation of one of his Arabic books, Bedāyat al-Hedāya (Beginning of Guidance). It contains in addition the same contents as the Kīmyāyé Sa'ādat. The book was most probably written during the last years of his life. Its manuscripts are in Kabul (Library of the Department of Press) and in Leiden.
Pand-nāma (Book of Counsel) is another book of advice and probably attributed to Sultan Sanjar. The introduction to the book relates that Al-Ghazali wrote the book in response to a certain king who had asked him for advice. Ay farzand (O son!) is a short book of counsel that al-Ghazali wrote for one of his students. The book was early translated to Arabic entitled ayyuhal walad. His another Persian work is Hamāqāti ahli ibāhat or Raddi ebāhīyya (Condemnation of antinomians) which is his fatwa in Persian illustrated with Quranic verses and Hadiths.
Faza'ilul al-anam min rasa'ili hujjat al-Islam is the collection of letters in Persians that al-Ghazali wrote in response to the kings, ministers, jurists and some of his friends after he returned to Khorasan. The collection was gathered by one of his grandchildren after his death, under five sections/chapters. The longest letter is the response to objections raised against some of his statements in Mishkat al-Anwar (The Niche of Light) and al-Munqidh min al-dalal (Rescuer from Error). The first letter is the one which al-Ghazali wrote to Sultan Sanjar presenting his excuse for teaching in Nizamiyya of Nishapur; followed by al-Ghazali's speech in the court of Sultan Sanjar. Al-Ghazali makes an impressing speech when he was taken to the king's court in Nishapur in 1106, giving very influential counsels, asking the sultan once again for excusing him from teaching in Nizamiyya and refuting the accusations made against him for disrespecting Imam Abu Hanifa in his books. The sultan was so impressed that ordered al-Ghazali to write down his speech so that it will be sent to all the ulemas of Khorasan and Iraq.
[edit]Criticism
Praise for al-Ghazali not withstanding, he also received criticism from within Islam:
Ibn Taymiyyah states:
“ If we assume that someone narrated the view of the salaf but what he narrated is far removed from what the view of the salaf actually is, then he has little knowledge of the view of the salaf, such as Abu’l-Ma’aali, Abu Hamid al-Ghazali, Ibn al-Khateeb and the like, who did not have enough knowledge of hadith to qualify them as ordinary scholars of hadith, let alone as prominent scholars in that field. For none of these people had any knowledge of al-Bukhari and Muslim and their hadiths, apart from what they heard, which is similar to the situation of the ordinary Muslim, who cannot distinguish between a hadith which is regarded as sahih and mutawatir according to the scholars of hadith, and a hadith which is fabricated and false. Their books bear witness to that, for they contain strange things and most of these scholars of ‘ilm al-kalam (science of kalam) and Sufis who have drifted away from the path of the salaf admit that, either at the time of death or before death. There are many such well-known stories. This Abu Hamid al-Ghazali, despite his brilliance, his devotion to Allah, his knowledge of kalam and philosophy, his asceticism and spiritual practices and his Sufism, ended up in a state of confusion and resorted to the path of those who claim to find out things through dreams and spiritual methods."[16] ”
Ibn Rushd (Averroes), a rationalist, famously responded that "to say that philosophers are incoherent is itself to make an incoherent statement."[citation needed] Rushd's book, The Incoherence of the Incoherence, attempted to refute al-Ghazali's views, though the work was not well received in the Muslim community.[neutrality is disputed]
[edit]See also
Mujaddid
Nasîhatnâme
[edit]Notes
^ a b Griffel, Frank (2006). Meri, Josef W.. ed. Medieval Islamic civilization : an encyclopedia. New York: Routledge. ISBN 0415966906.
^ The Influence of Islamic Thought on Maimonides Stanford Encyclopedia of Philosophy, June 30, 2005
^ Muslim Philosophy, Islamic Contributions to Science & Math, netmuslims.com
^ "Ghazali, al-". The Columbia Encyclopedia. Retrieved 17 December 2012.
^ a b Watt, W. Montgomery (1953). The Faith and Practice of Al-Ghazali. London: George Allen and Unwin Ltd.
^ Sawwaf, A. (1962) al-Ghazali: Etude sur la réforme Ghazalienne dans l’histoire de son développement (Fribourg).
^ http://www.thepenmagazine.net/imam-ghazali-the-sun-of-the-fifth-century-hujjat-al-islam/
^ http://sheikhhamza.com/transcript/Alchemy-of-Happiness
^ a b c d e f g Griffel, Frank (2009). Al-Ghazālī's Philosophical Theology. Oxford: Oxford University Press. ISBN 9780195331622.
^ R.M. Frank, Al-Ghazali and the Ash'arite School, Duke University Press, London 1994
^ a b "How the decline of Muslim scientific thought still haunts". thenational.ae. Retrieved 2012-10-04.
^ Böwering, Gerhard. "ḠAZĀLĪ". Encyclopædia Iranica. Retrieved 17 December 2012.
^ McCarthy, Richard Joseph (1980). Freedom and fulfillment : "al-Munqidh min al-Dalal" and other relevant works. Boston: Twayne. ISBN 0805781676.
^ James, William (2012). Bradley, Matthew. ed. The Varieties of Religious Experience.. Oxford Univ Press. ISBN 9780199691647.
^ Khalidi, Walid; Khalidi, commentary by Walid (1984). Before their diaspora : a photographic history of the Palestinians, 1876-1948. Washington, D.C.: Institute for Palestine Studies. ISBN 0887281435.
^ Majmoo’ al-Fataawa, part 4, p. 71
[edit]References
Haque, Amber (2004), "Psychology from Islamic perspective: contributions of early Muslim scholars and challenges to contemporary Muslim psychologists", Journal of Religion & Health 43 (4): 357–377, doi:10.1007/s10943-004-4302-z
Savage-Smith, Emilie (1995), "Attitudes toward dissection in medieval Islam", Journal of the History of Medicine and Allied Sciences 50 (1): 67–110, doi:10.1093/jhmas/50.1.67, PMID 7876530
[edit]Further reading
Laoust, H: La politique de Gazali, Paris 1970
Campanini, M.: Al-Ghazzali, in S.H. Nasr and O. Leaman, History of Islamic Philosophy 1996
Watt, W. M.: Muslim Intellectual: A Study of al-Ghazali, Edinburgh 1963
Zwemer, S. M. A Moslem Seeker after God, New York 1920
Nakamura, K. Al-Ghazali, Encyclopedia of Philosophy
Dougan, A. The Glimpse, A study of the inner teaching of the Mishkat al-Alwar (The Niche for Lights) by Abdullah Dougan ISBN 0-9597566-6-3
[edit]External links
Wikisource has original works written by or about:
Abu Hamid al-Ghazālī
Wikimedia Commons has media related to: Al-Ghazali
Al-Ghazali website
Ghazali and Islamic reform
Full text of Incoherence of the Philosophers, from Al-Ghazali website
Al-Ghazali entry by Frank Griffel in the Stanford Encyclopedia of Philosophy
Short commentary on The Alchemy of Happiness
The Alchemy of Happiness, by Mohammed Al-Ghazzali, the Mohammedan Philosopher, trans. Henry A. Homes (Albany, N.Y.: Munsell, 1873). See original text in The Online Library of Liberty.
"Al-Ghazali Contra Aristotle: An Unforeseen Overture to Science In Eleventh-Century Baghdad". Richard P. Aulie. PSCF 45. March 1994. pp. 26–46.
Review of Ghazali's Tahafat al-Falasifa
Abu Hamid Al-Ghazali, in http://www.intellectualencounters.org/
(French) Profession de Foi de l'Imam Al Ghazali
[show] v t e
Scholars of Khorasan
[show] v t e
Islamic philosophy
[show] v t e
Medieval philosophers
[show] v t e
Islamic theology
[show] v t e
Sufism and Tariqa
View page ratings
Rate this page
What's this?
Trustworthy
Objective
Complete
Well-written
I am highly knowledgeable about this topic (optional)
Submit ratings
Categories: 1058 births1111 deathsAutobiographersIranian SufisMedieval philosophersMujaddidMuslim philosophersPeople from Tus, IranPeople from MashhadPersian philosophersShafi'isSufi psychologySufi religious leadersPersian Sunni Muslim scholars of IslamIranian religious leaders
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
ابوحامد غزالی . [ اَ م ِ دِ غ َزْ زا ] (اِخ ) زین الدین محمدبن محمدبن طاوس طوسی ، ملقب به حجةالاسلام .مولد او بطوس 450 هَ . ق . ابتدا در نیشابور...