نشان
نویسه گردانی:
NŠAN
نام دیگری ست برای هدف. نشانگیر به کمانداری گفته می شود که در این کار مهارت دارد. اشکانیان (پارتیان) در شمار بهترین کمانداران و نشانگیران سواره بحساب می آمدند. شکست رومی ها در جنک با اشکانیان (به رهبری سورنا ژنرال پارسی) مدیون مهارت ایشان بوده است. این کمانگیران با حیله خود را در حالت عقبگرد
در مقابل دشمن نشان می دادند . دشمن بدنبال ایشان حرکت می کرد ، غافل از مهارت بی نظیر اشکانیان در نشانگیری سواره با چرخش کامل روی اسب! در زبان انگلیسی اصطلاح Parting Shot بمعنی ایراد و نکته گیری ناگهانی در لحظه خروج از یک مناظره است که یادآور همین تاریخ در میان اروپاییان می باشد..!
واژه های همانند
۶۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
نشان بودن . [ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) انگشت نما بودن . (یادداشت مؤلف ).- نشان بودن به ... ؛ بدان صفت نام بردار و عَلَم بودن : صد از نامداران و...
نشان گذاری . [ ن ِ گ ُ ] (حامص مرکب )نشانه گذاری . علامت نهادن . رجوع به نشانه گذاری شود.
سلطان نشان . [ س ُ ن ِ ] (ص مرکب ) دارای علامت و نشان شاهی . شاه نشان : و سلطان نشانی و تاج بخشی میکرد امراء و خواجگان دولت بر وی حسد بردند...
تاریک نشان . [ ن ِ ] (ص مرکب ) اصطلاح قالی بافی است (در کرمان ).
خلیفه نشان .[ خ َ ف َ / ف ِ ن ِ ] (نف مرکب ) کسی که خلیفه را بر مسند خلافت نشاند. (یادداشت بخط مؤلف ) : و اکنون فرزندان او شیخ الشیوخ بغداد...
نشان کردن . [ ن ِ ک َ دَ ](مص مرکب ) علامت نهادن . علامت گذاشتن . علامت نهادن تا بازجستن آن آسان باشد. (یادداشت مؤلف ) : سوی چاهی کو نشان...
پیکان نشان . [ پ َ / پ ِ کان ْ، ن ِ ] (نف مرکب ) نشاننده ٔ پیکان . تیری که پیکان خود درتن مردم نشانده بود. (آنندراج ). || (ن مف مرکب ) پیکان...
پادشه نشان . [ دْ / دِ ش َه ْ ن ِ ] (نف مرکب ) نشاننده ٔ پادشاه . پادشاه نشان . پادشانشان . نشاننده ٔ شاه : ای شاه تاجدار که بر تکیه گاه ملک هم ...
الماس نشان . [ اَ ن ِ ] (ص مرکب ) مرصع به الماس . آنچه الماس در آن نگارند.
نشان رفتن . [ ن ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) در تیراندازی ، قراول رفتن . (یادداشت مؤلف ). نشانه رفتن . رجوع به نشانه رفتن شود.