اجازه ویرایش برای همه اعضا

عرعر

نویسه گردانی: ʽRʽR
عَرعَر یا آیلان (Ailanthus altissima) از خانواده (Simaroubaceae) می‌باشد.در گویش گیلکی به آن کول(کهل kol)دار گویند.

نام«عرعر»، که در متون فارسی آمده‌است، به گونه‌ای که دهخدا تذکر می‌دهد، این درخت نیست، بلکه منظور سرو کوهی بوده‌است. نام چینی اش مفهوم آسمانی دارد و به آن درخت بهشتی هم می‌گویند. املای عربی «عرعر» به‌گمان نادرست و «اَراَر» درست‌تر باشد.

خاستگاه
این درخت بومی چین و جنوب کره و ژاپن است. امروز در همه قاره‌ها با آب و هوای گرم تا معتدل یافته می‌شود.
گونه‌ای درخت است که رشد سریعی دارد. ریشه‌های آن به سرعت پراکنده می‌شوند، در شرایط مناسب تند و بوته‌وار می‌روید. جوانه‌های خرم و پربرگ از ریشه‌های پراکنده سرمی‌زنند و تا دو سه متر می‌بالند و منطقه نمناک را یکساله می‌پوشانند. درختان چنین جنگلی پس از بیست تا بیست و پنج سال به ارتفاع حدود سی متر می‌رسند.

جوانه‌ها صاف و قهوه‌ای و میانشان به نسبت پوک است. پوست تنه نوع ایرانی در بلوغ و پیری رفته رفته به سفیدی می‌گراید. تاج درخت چتری ناآراسته‌است. برگچه‌های بیضی شکل، صاف و براق بر دمبرگ سی تا نود سانتی روبروی هم ریسه شده و برگ پَروَش بزرگی فراورده‌اند.

عرعر ایرانی حدود فروردین جوانه می‌زند و برگ های سرخ‌فام سربر می‌آورند. برگریزانش دیرگاه پاییز روی می‌دهد و برگ ها نخست به زردی می‌گرایند. یکی از گیاهان دوپایه‌است، به این معنا که گل های نر بر درخت نر و گل های ماده بر درخت ماده پدید می‌آیند. گل های عرعر از پایان اردیبهشت می‌شکفند و بوی ناخوشایندی می‌پراکنند. گفته‌اند، این بو از گل نر برمی خیزد. در تیر ماه میوه‌های زبان گنجشک مانند، که مغز در میان پوسته بالداری درلمیده، بر خوشه‌های هزاردانه‌ای برون می‌ریزند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
عرعر. [ ع َ ع َ ] (اِ صوت ) بانگ خر.صدای الاغ . (فرهنگ فارسی معین ). بانگ درازگوش . آواز خر. (فرهنگ لغات عامیانه ). اسم صوت خر. حکایت صوت خ...
عرعر. [ ع َ ع َ ] (ع اِ) درخت سرو کوهی است . گویند میان آن درخت و نخل خرما عداوت است و یک جا نرویند. (برهان قاطع). درخت سرو پیوسته سبز، ف...
عرعر. [ ع َ ع َ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). نام جایگاهی است در شعر اخطل . و گویند آن کوهی است . و گمان میرود که یک وادی باشد و برخ...
عرعر. [ ع ُ ع ُ ] (ع اِ) مابین دوسوراخ بینی . (منتهی الارب ) ۞ . || زهار، و بن آن . (منتهی الارب ). مابین زهار و بن آن . (ناظم الاطباء). |...
عرعر بری . [ ع َ ع َ رِ ب َرْ ری ی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسم کوچک شربین است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
عرعر تلخ . [ ع َ ع َ رِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) درختی است از تیره ٔ عرعرها به ارتفاع بیست تا بیست و پنج متر که پوست تنه اش مایل به ...
عرعر کردن . [ ع َ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آواز برآوردن خر. بانگ کردن درازگوش . || آواز خر دادن . ادا کردن صوت خر را. نهیق . غان غان . رجوع به...
عرار. [ ع َ ] (ع اِ) هر چیزی که به سوی چیزی بازگردد. (منتهی الارب ). || زنان که همواره پسر زایند. || گیاه خوشبوی یا آن بهار دشتی است...
عرار. [ ع َ ] (اِخ ) نام ماده گاوی است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و عرب در مثل گوید: بأت عرار بکحل ، دو حریف را گویند که هر دو همزور ب...
عرار. [ ع َ ] (ع اِ) گناه . || جنایت . (از اقرب الموارد).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.