مثلث
نویسه گردانی:
MṮLṮ
این واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: تشرو teŝru (اوستایی) **** فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
مثلث . [ م ُ ث َل ْ ل َ ] (ع ص ، اِ) سه کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تثلیث شود. || سه گوشه . ...
مثلث . [ م َ ل َ ] (ع اِ) سه سه . ثُلاث . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || سوم تار از بربط. (ناظم الاطباء). تاری از تارها که ...
مثلث . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) سه شونده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اثلاث شود. || سخن چین و سعایت ...
مثلث . [ م ُ ث َل ْ ل ِ ] (ع ص ) سخن چینی کننده ٔ نزدیک سلطان از آن رو که سه تن رابه هلاک افکند، خود را و برادر و دوست خود را و سلطان را. (ا...
مثلث . [ م ُ ث َل ْ ل َ ] (اِخ ) لقب هرمس یعنی متصف به صفات نبی و ملک و حکیم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ادریس و هرمس و مث...
یال مثلث. (هندسه) خط راستِ بین دو رأس یک مثلث یا سه گوشه، ضِلع مثلث.
رجوع شود به یال.
عود مثلث . [ دِ م ُ ث َل ْ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ظاهراً نوعی از عود است : تو سومنات همی سوختی به بهمن ماه شهان دیگر عود مثلث و عنبر. ...
حسن مثلث . [ ح َ س َن ِ م ُ ث َل ْ ل َ ] (اِخ ) ابن حسن مثنی بن حسن سبطبن علی بن ابی طالب است . از فاطمه بنت الحسین . رجوع به حسن مثنی ش...
مثلث نشان . [ م ُ ث َل ْ ل َ ن ِ ] (نف مرکب ) دیگران را به ادب پیش خود مثلث نشاننده یعنی دوزانو نشاننده و ظاهر است که در حالت دو زانو نشست...