اجازه ویرایش برای همه اعضا

شهید

نویسه گردانی: ŠHYD
کسی که در راه گسترش دین یا آرمانی که خود برگزیده یا از خانواده یا جامعه گرفته یا در دفاع از آن آرمان یا دین یا دفاع از میهن پس از رنج ها یا یکباره کشته شده است.(https://www.cnrtl.fr/definition/martyre) همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: پرنیبران parnibrân (پارتی)*** فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
صدر شهید. [ ص َ رِ ش َ ] (اِخ ) حسام الدین عمربن عبدالعزیزبن عمر. وی از اکابر حنفیه ٔ خراسان است مولد او به سال 483 هَ . ق . است و به سال 5...
شهید کردن . [ ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کسی را بدرجه ٔ شهادت فایز کردن . (ناظم الاطباء).
شهید گشتن . [ ش َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) شهید شدن : بختیار که عم او بود بر دست لشکر او شهید گشته بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 43).
شهید بلخی . [ ش َ ] (اِخ ) ابوالحسن شهیدبن حسین جهودانکی بلخی . شاعر و متکلم و حکیم قرن چهارم هجری (متوفی 325 هَ . ق .). او را با ابوبکر محم...
شهید ثالث . [ ش َ دِ ل ِ ] (اِخ ) این لقب به دو تن از علمای امامیه اطلاق شده ، مشهور بدین لقب بین متأخران حاج محمدتقی برغانی است و بعض...
شهید ثانی . [ ش َ دِ ] (اِخ ) زین الدین بن علی بن احمدبن محمدبن جمال الدین بن تقی الدین بن صالح . از بزرگان فقهای امامیه که در 911 هَ . ق . ...
شهیدحاکم . [ ش َ ک ِ ] (اِخ ) حاکم شهید، محمدبن محمدبن احمدبن عبداﷲبن عبدالمجیدبن اسماعیل بن الحاکم ملقب به ابوالفضل بلخی مروزی سلمی . وز...
امیر شهید. [ اَ رِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چند تن ازپادشاهان را بعد از اینکه کشته شده اند باین نام خوانده اند، ازجمله ابونصر احمدبن اس...
ابن شهید. [ اِ ن ُ ش َ ] (اِخ ) ابوعامر احمدبن عبدالملک . خطیب و شاعر بیعدیل اندلسی . وزیر ناصربن عبدالرحمن . در اداره ٔ امور ملک و سیاست کافی ....
شاه شهید. [ هَِ ش َ ] (اِخ ) شاه شهیدان . سیدالشهدا. لقبی است که روضه خوانها بحضرت حسین بن علی علیهماالسلام دهند. (یادداشت مؤلف ) : از نسل ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.