اجازه ویرایش برای همه اعضا

کله

نویسه گردانی: KLH
پارچه کتانی و نازک که هوا از آن عبور می کند و برای ساختن خیمه و چادر بکار می رفته...( این واژه می باید با کسره بر روی دو حرف اول خوانده شود)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۹ ثانیه
کله خود. [ ک ُ ل َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف کلاه خود. مغفر : بزد گرز بر ترگ رهام گردکله خود او گشت ز آن زخم خرد. فردوسی .و رجوع به کلاه خود شود.
کله دار. [ ک َل ْ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) در تداول عامه ، آدم مدبر و تیزهوش و فطن و سریعالانتقال وبا ذوق و ادراک . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالز...
کله دار. [ ک ُ ل َه ْ ] (نف مرکب ) کنایه از پادشاه جبار است . (برهان ) (آنندراج ). پادشاه جبار و غالب و پیروز. (ناظم الاطباء). پادشاه صاحب جاه...
کله درق . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان خروسلو است که در بخش گرمی شهرستان اردبیل واقع است و 109 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغر...
کله دره . [ ] (اِخ ) دهی از دهستان زهرا است که در بخش بویین شهرستان قزوین واقع است و 908 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
کله دشت . [ ] (اِخ ) دهی از دهستان مزدقانچای است که در بخش نوبران شهرستان ساوه واقع است و 395 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
کله دوز. [ ک ُ ل َه ْ ] (نف مرکب ) کلاه دوز. دوزنده ٔ کلاه . آنکه کلاه دوزد. آنکه شغل وی دوختن و ساختن کلاه باشد : چون سوزن باریک تو سازیم...
کله رود. [ ک َ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوشک است که در بخش بافت شهرستان سیرجان واقع است و 191 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
کله زان . [ ک ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سیاه منصور است که در شهرستان بیجار واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کله بست . [ ک َ ل ِ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودبست است که در بخش بابلسر شهرستان بابل واقع است و 900 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ...
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۲۲ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.