اجازه ویرایش برای همه اعضا

ابعد

نویسه گردانی: ʼBʽD
این واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: ویتر vitar (اوستایی: vitare)، اتیدور átidur (سنسکریت: átidura) ****فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۷۳۱ مورد، زمان جستجو: ۱.۴۴ ثانیه
عباد. [ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن الحصین بن یزیدبن عمرو الحبطی التمیمی ، مکنی به ابوجهضم و در عصر خود از فرسان بنی تمیم بود. وی از جانب ابن ز...
عباد. [ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن زیادبن ابیه برادر عبداﷲبن زیاد ومکنی به ابوحرب . وی از جانب معاویه ولایت سیستان یافت و به سال 100 هَ . ق ...
عباد. [ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن عبادبن حبیب بن مهلب بن صفر العتکی الازدی المهلبی البصری ، مکنی به ابومعاویه . وی از حفاظ حدیث و از ثقات بود...
عباد. [ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن عوام بن عبداﷲ کلابی واسطی ، مکنی به ابوسهل از رجال حدیث و ثقات بود وی به تشیع تظاهر میکرد. هارون الرشید وی ر...
عباد. [ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن محمدبن حیان البلخی ، مکنی به ابونصر از موالی کنده بود وی به سال 196 هَ . ق . از جانب مأمون ولایت مصر یافت...
عباد. [ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن یعقوب البخاری الرواجنی ، مکنی به ابوسعید. از فضلای کوفه بود بخاری و جز او از وی روایت کنند و او را کتبی است ...
اباد ا. [ اَ دَل ْ لاه ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ نفرینی ) خدا براندازد. خدا نیست کناد : اشکمش گفتی جواب بی طنین که اباد اﷲ کیدالکافرین . مولوی .- اب...
ابن عباد. [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) معتمدعلی اﷲ ابوالقاسم محمدبن معتضد باﷲ (431-488 هَ .ق .). از امرا و ملوک اندلس ، در نواحی اشبیلیه و قرطبه حکمران...
ابن عباد. [ اِ ن ُ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن ابراهیم بن عبداﷲ حمیری (733-792 هَ .ق .). فقیه شاعر صوفی اندلسی . مولد او بشهر رنده . چند...
ابن عباد. [ اِ ن ُ ع َب ْ با ] (اِخ ) رجوع به صاحب بن عباد شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳۷۴ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.