اجازه ویرایش برای همه اعضا

عضو

نویسه گردانی: ʽḌW
این واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: 1ـ آنگ ãng (سنسکریت: ãnga) 2ـ گاتر gâtr (سنسکریت: gâtra) 3ـ بیزاک bizâk (سغدی) **** فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
عظو. [ ع َظْوْ ] (ع مص ) زشت کردن . || هلاک نمودن به زهر خورانیدن . (از منتهی الارب ). بدی کردن به کسی و سؤقصد کردن به او و سم خورانیدن ...
ازو.[ اَ ] (حرف اضافه + ضمیر) مخفف از او : حضوری گر همی خواهی ازو غایب مشو حافظمتی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها.حافظ.
ازو. [ اَزْوْ ] (ع مص ) منقبض و کوتاه گشتن سایه . (اوقیانوس ).
ازو. [ اَ ] (اِخ ) موضعی است در بالا لاریجان از ناحیه ٔ لاریجان . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 114 بخش انگلیسی ).
ازو. [ اَ وِن ْ ] (ع اِ) اَزْواء. ج ِ زای یا زاء اخت راء.
(اوستایی) 1ـ شادمان، خوشحال، با روحیه 2ـ کوشش، سعی، تلاش، تکاپو، زندگی
ازو جز. [ اَ ج ُ ] (حرف اضافه + ضمیر + حرف اضافه ) جز از او : جز او هرگز اندر دل من مبادازو جز بر من میارید یاد.فردوسی .
عز و جز. [ ع ِزْ زُ ج ِزز/ ج ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) رجوع به عز و چز شود.- عزوجز کردن ؛ رجوع به ترکیب «عزوچز کردن » ذیل «عز و چز» شود.
عز و جل . [ ع َزْ زَ وَ ج َل ل ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) (از: دو فعل عزّ + جل ّ) هر دو صیغه ٔ ماضی است بمعنی غالب شد و بزرگ شد. و این ماضی ...
عز و چز. [ ع ِزْ زُ چ ِزز / چ ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) عز و جز. ظاهراً کلمه ٔ اول تلفظ شکسته ٔ عجز است ، بمعنی لابه و زاری . لابه و تضرع و اظهار...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.