اجازه ویرایش برای همه اعضا

رود

نویسه گردانی: RWD
رود /rud/ (اسم) [قدیمی] فرزند پسر یا دختر: ◻︎ زهی دولت مادر روزگار / که رودی چنین پرورد در کنار (سعدی۱: ۴۰)، ◻︎ خواهی که بر‌نخیزدت از دیده رود خون / دل در وفای صحبت «رود» کسان مبند (حافظ: ۳۶۲). فرهنگ فارسی عمید
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
برق رود. [ب َ ] (اِخ ) نام یکی از رساتیق قم است و آنرا برقه قم نیز گویند. گروهی از محدثان بدانجا منسوب و به برقی معروفند. رجوع به تاریخ قم...
سبک رود. [ س َ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از توابع ولوپی از دهات سوادکوه مازندران . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو).
سیه رود. [ ی َه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیزمار باختری بخش ورزقان شهرستان اهر. دارای 719 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ امیری و ارس . مح...
طاب رود. (اِخ ) رودی است که از وسط شهر ارجان میگذرد: آبش [ یعنی ارجان ] از رود طاب که در میان آن ولایت میگذرد. و بر آن آب پولی ساخته ان...
طرق رود. [ طَ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش نطنز شهرستان کاشان است . این دهستان در جنوب نطنز در دامنه و دره های کوه کرکس در طول و طر...
عجب رود. [ ع َ ج َ ] (اِ مرکب ) نام سازی است که مینوازند و بعضی گویند از قسم مزامیر است که سازهای نی باشد و بعضی صدا وآواز ساز نی را عجب ر...
رود فرب . [ دِ ف َ رَ ] (اِخ ) رجوع به فرب شود.
زاغ رود. (اِخ ) از شعب رودخانه ٔ لار است . رجوع به سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 67 بخش انگلیسی شود.
زرن رود. [ زَ رَ ] (اِخ ) زاینده رود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): سپاهان ، شهری عظیم است ... و او را رودیست که آنرا زرن رود خوانند که اندر کشت ...
رود شور. [ دِ ] (اِخ ) محلی است . در 59هزارگزی تهران میان شهر و پرندک و آنجا ایستگاه راه آهن است .
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۲۵ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.