اجازه ویرایش برای همه اعضا

چای

نویسه گردانی: CAY
چای. (ا. تر.) رود، نهر کوچک، جوی. چایçay: کلمه ای ترکی به معنای اولیه رودخانه،رود کوچک،رود کم آب،ماسه،سیل،کم عمق،....احتمالا از ریشه "سایsay" باستانی. معنی اولیه "سای" ناحیه ای از زمین پوشیده با سنگ بود،با بسط معنی به بستر خشک رودخانه و سپس رودخانه ای کم عمق فصلی، رودخانه ای که در زمستان خشک است گفته میشود. از همینجا "سای"در طول زمان معنی کم عمق را پیدا کرده است.(" سای سو " به معنی آب کم عمق). لغت "سایدام saydamam"(سای + دام )به معنی شفاف نیزاز همین ریشه است، یعنی چیزی که درون آن به راحتی دیده می شود. فرمولهای گوناگون کلمه چای در زبانهای مختلف ترکی: چای ( ترکی میانه، آذربایجانی،ترکمنی،بالقار،یاقوت)سای(باشقوردی)شاییق(شور)، چایرام (آلتایی). (علاوه بر چای در زبان ترکی کلمات زیر نیز برای رودخانه بکار می روند: اؤگوزÖgüz:رودخانه، اؤگه نÖgən :نهر، اؤزه نÖzən:رودخانه، موره نMürən:رودخانه ( مغولی)،دره Dərə:رودخانه ،....).از همین ریشه است لغت "چاییرÇayır" به معنی آبگیر رودخانه و یا گیاهی که در کناره آب می روید. بهمن نصیر زاده
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
ارپه چای . [ اَ پ َ ] (اِخ ) نهری است در ارمنستان در حدود ترکیه و روسیه و آن از نزدیک قارص گذرد و به مسافت 50 میلی شمال اراراط و پس از طی ...
امام چای . [ اِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ملایعقوب بخش مرکزی شهرستان سراب . واقع در 22 هزارگزی جنوب خاوری سراب و 2/5 هزارگزی راه شوسه ٔ ...
ترمه چای . [ ت ِ م َ ] (اِخ ) نام رودی است در سنجاغ جانیک از ولایت طربزون (ترکیه ) مجرای تقریبی آن 80 هزار گز است و به دریای سیاه میریزد...
روضه چای . [ رَ ض َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای ششگانه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان اُرومیّه واقع در قسمت باختری بخش . هوای آن کوهستانی و معتدل ...
چای کندی . [ »َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان گرمادوز، بخش کلیبر شهرستان اهر که در 10500گزی خاور کلیبر و 10500گزی راه شوسه ٔ اهر به کلبیر واقع...
چای کندی . [ »َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر که در35500گزی باختر اهر و 13500گزی راه شوسه ٔ تبریز به اهر واقع شد...
چای کندی . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر که در 7هزارگزی جنوب ورزقان و 6500گزی راه ارابه رو تبریز به ا...
چای کاری . (حامص مرکب ) عمل چای کار. کشت و زرع چای .
چای صافی . (اِ مرکب ) چای صاف کن . رجوع به چای صاف کن شود.
چای فروش . [ ف ُ ] (نف مرکب ) چای فروشنده . فروشنده ٔ چای . آنکه چای فروشی را پیشه و شغل خود سازد. معامله گر چای . || چای چی . چای پز. قهوه چی ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۷ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.