طعمه
نویسه گردانی:
ṬʽMH
طعمه /to'me/ ۱. خوراکی که برای صید حیوانات و ماهیان استفاده میشود. ۴. جانور کوچکی که خوراک جانوران قویتر میشود. ۵. کسی یا چیزی که برای اهداف سوء مورد توجه و استفاده قرار گیرد. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. خوراک، غذا، نواله، خوردنی، رزق، روزی ۲. صید ۳. خوراک جانور
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
طامح . [ م ِ ] (ع ص ) زن که بی اجازت شوی در اهل خود رود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). زن نافرمان . سرکش . (غیاث اللغات ). || زن نگرنده بسوی ...
تامة. [ تام ْ م َ ] (ع ص ) تأنیث تام .ج ، تامات . رجوع به تام و تامات و فرهنگ نظام شود.
تأمه . [ ت َ ءَم ْ م ُه ْ ] (ع مص ) مادر گرفتن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
علت تامه . [ ع ِل ْ ل َ ت ِ تام ْ م َ / م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سبب کامل . امری که خود مستقلاً وجود چیزی را ایجاب کند. (از فرهنگ اصطلاحا...
طامة الکبری . [ طام ْ م َ تُل ْ ک ُ را ] (اِخ ) (الَ ...) لقب شیخ نجم الدین ، ابوالجناب ، احمدبن عمر الخیوقی است . رجوع به ابوالجناب شود.