اجازه ویرایش برای همه اعضا

قاف

نویسه گردانی: QAF
قاف ، نام کوهی اساطیری و از رمز‌های عرفانی است . فهرست مندرجات ۱ - واژه شناسی ۲ - داستان پیدایش ۳ - ویژگی‌ها ۴ - موقعیت مکانی ۵ - دیدگاه شیخ اشراق ۶ - دیده شدن در رویا ۷ - منابع ۸ - پانویس ۹ - منبع واژه شناسی [ویرایش] ریشه این واژه در زبان پهلوی احتمالا کوف و با واژة قفقاز در ارتباط است. [۱] برخی مفسران منظور از حرفمقطعه‌ی « ق » در قرآن [۲] را کوه قاف دانسته‌اند. [۳][۴][۵][۶] گفته شده که قاف کوهی است محیط بر عالم و گرد دنیا برآمده، جنس آن از یاقوت و زمرد سبز است. [۷][۸] از این رو آن را جبل‌الاخضر نیز ‌خوانده‌اند. [۹] آسمان اول که در اصل از مرمر سپید است، سبزی‌اش را از بازتاب رنگ آن گرفته‌است. [۱۰] از آن‌جا که در قرآن [۱۱] گفته شده کوه‌ها مایه تثبیت زمین هستند اعتقاد براین بود که خداوند کوه قاف را همچون میخی برای ثبات زمین قرار داده و دیگر کوه‌ها را از آن رویانیده [۱۲] و ریشه همة کوه‌ها را به آن پیوسته‌است و چون بخواهد بر قومی غضب کند، به فرشته ‌ای که بر این کوه موکل است فرمان می‌دهد که آن را بجنباند و از این طریق در آن زمین زلزله می‌افکند و جنبش این کوه همچنین می‌تواند تمام دنیا را ویران کند. [۱۳][۱۴] داستان پیدایش [ویرایش] در باره داستان پیدایش کوه قاف و وضعیت جغرافیایی آن نیز گفته شده که خداوند یاقوتی سبز از بهشت فرستاد که طول و عرض آن چند هزار سال راه بود و آن‌را بر کوهان گاو ی گذاشت که زمین بر روی آن قرار دارد و سپس از آن یاقوت، کوه قاف که دارای سر و صورت و دندان است، خلق شد. [۱۵][۱۶] ویژگی‌ها [ویرایش] فاصله قاف تا آسمان به‌ اندازه‌ی قامت یک مرد و آسمان بر فراز آن است و همچنین طلوع و غروب خورشید از آن‌جاست. [۱۷] ماورای آن عوالم و خلایق فراوانی هستند که حقیقت حالشان را کسی غیر از خدای تعالی نمی‌داند و آنچه در آن سوی قاف است، مرز‌های آخرت به شمار می‌آید [۱۸][۱۹] دو شهر جابلقا و جابلس ا در دو سوی این کوه قرار دارند. این کوه دارای هفت قلّه است و قلّه‌های آن هر کدام از یکی از انواع جواهرات ساخته شده و قوس ‌قزح یا رنگین‌ کمان در واقع بازتاب عکس این قلّه‌هاست [۲۰][۲۱] و چشمه آب حیات در تاریکی پشتِ کوه قاف قرار دارد .[۲۲] موقعیت مکانی [ویرایش] برخی معتقد بوده‌اند که قاف نامِ دیگری برای کوه البرز است [۲۳][۲۴] و مؤلف بندهش [۲۵] نام یکی از کوه‌های بوجود آمده از البرز را قاف یا کپک بیان کرده‌است ولی میرخواند [۲۶] عقیده دارد که قاف نام سلسله جبالی‌است که از میان مکّه و مدینه آغاز می‌شود و پس از گذر از شام و آسیای صغیر به نواحی جنوبی دریای خزر می‌رسد و با گذر از طوس و نیشابور و بلخ به سراندیب و دریای محیط منتهی می‌شود. دیدگاه شیخ اشراق [ویرایش] سهروردی ، شیخ اشراق ، معنای رمزی برای کوه قاف قائل شد. به عقیده او کوه قاف مجموعه یازده کوه و منشا و مقصد ارواح انسان ، رمز فلک نهم و مرز میان عالم محسوس و معقول است [۲۷][۲۸] و کنایه‌ از دشواری‌هایی-ست که نفس باید برای رسیدن به مقصود پشت سر بگذارد .[۲۹] احتمالا اولین پیوند سیمرغ و کوه قاف نیز در کلام سهروردی دیده شد. به عقیده او اگر هدهد ی به قصد رفتن به کوه قاف پر و بال خود را بکند و سایه کوه قاف بر او بیفتد آن هدهد پس از هزار سال به سیمرغ تبدیل می‌شود. [۳۰][۳۱] در برخی متون عرفانی نیز آشیان سیمرغ در کوه قاف است. عطار در منظومة منطق‌الطّیر سفر گروهی از مرغان به سوی سیمرغ را در کوه قاف شرح می‌دهد. [۳۲][۳۳] دیده شدن در رویا [ویرایش] کوه قاف به دلیل اهمیت نمادینش (مرز میان عالم محسوس و معقول) در رویاها و واقعات صوفیان نیز ظاهر می‌شود.از جمله روزبهان بقلی [۳۴] در یک رویا خداوند را به صورت یک شیر درنده بر سر کوه قاف می‌بیند و یا شیخ صفی‌الدین اردبیلی در کودکی خود را بر کوه قاف می‌بیند در حالی که نور ولایت بر او می‌تابد. [۳۵] منابع [ویرایش] (۱) قرآن کریم. (۲) ابن ‌بزاز اردبیلی، صفوه الصفا، چاپ غلامرضا طباطبایی مجد، تیریز۱۳۷۳ش. (۳) محمّدتقی پورنامداریان، رمز و داستان‌های رمزی در ادب فارسی، تهران ۱۳۷۵ش. (۴) ابو الفتوح رازی، روض‌الجَنان و روح‌الجِنان فی تفسیر القرآن، چاپ محمّدجعفر یاحقی و محمّدمهدی ناصح، مشهد ۱۳۷۸ش. (۵) روزبهان بقلی، مشرب‌الارواح، چاپ محرّم نظیف خواجه، استانبول ۱۹۷۳. (۶) یحیی‌ بن حبش سهروردی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تهران ۱۳۸۰ش. (۷) طبری، جامع. (۸) طبری، ترجمه‌ی تفسیر طبری، چاپ حبیب یغمایی، تهران ۱۳۶۷ش. (۹) محمَد ‌بن محمود طوسی، عجائب‌المخلوقات و غرائب الموجودات، چاپ منوچهر ستوده، تهران ۱۳۸۲ش. (۱۰) فریدالدین عطار نیشابوری، منطق‌الطّیر، چاپ محمّدرضا شفیعی‌کدکنی، ‌ تهران ۱۳۸۵ش. (۱۱) فَرْنبَغ دادَگی، بندهش، چاپ مهرداد بهار، تهران ۱۳۸۵ش. (۱۲) علی سلطانی گردفرامرزی، سیمرغ در قلمرو فرهنگ ایران، تهران۱۳۷۲ش. (۱۳) حمدالله مستوفی، نزهةالقلوب. (۱۴) مطهّر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس۱۸۹۹. (۱۵) ابوالفضل رشید‌الدین میبدی، کشف‌الاسرار و عده‌الابرار، چاپ علی‌اصغر حکمت، تهران ۱۳۶۱ش. (۱۶) میرخواند. (۱۷) ابراهیم‌ بن منصور خلف نیشابوری، قصص‌الانبیاء، چاپ حبیب یغمایی، تهران ۱۳۸۶ش. (۱۸) صادق هدایت، نیرنگستان، تهران ۱۳۵۶ش. (۱۹) هفت لشکر (طومار جامع نقالان)، چاپ مهران افشاری و مهدی مداینی، تهران ۱۳۷۷ش. (۲۰) یاقوت حموی. (۲۱) ابراهیم پور‌داود، یشت‌ها، تهران ۱۳۵۶ش. پانویس [ویرایش] ۱. ↑ تعلیقات بهار، فَرْنبَغ دادَگی، ج۱، ص۱۷۲، بندهش، چاپ مهرداد بهار، تهران ۱۳۸۵ش. ۲. ↑ ق/سوره۵۰، آیه۱. ۳. ↑ طبری، جامع، ج‌۲۶، ص‌۱۴۷. ۴. ↑ طبری، ترجمه‌ی تفسیر طبری، ج‌۷، ص‌۱۷۴۰، چاپ حبیب یغمایی، تهران ۱۳۶۷ش. ۵. ↑ ابوالفضل رشید‌الدین میبدی، کشف‌الاسرار و عده‌الابرار، ج‌۹، ص‌۲۷۴، چاپ علی‌اصغر حکمت، تهران ۱۳۶۱ش. ۶. ↑ ابو الفتوح رازی، روض‌الجَنان و روح‌الجِنان فی تفسیر القرآن، ج‌۱۸، ص‌۵۴ـ۵۵، چاپ محمّدجعفر یاحقی و محمّدمهدی ناصح، مشهد ۱۳۷۸ش. ۷. ↑ مطهّر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۲، ص۴۶، چاپ کلمان هوار، پاریس۱۸۹۹. ۸. ↑ یاقوت حموی، ج۴، ص‌۱۸. ۹. ↑ محمَد‌ بن محمود طوسی، عجائب‌المخلوقات و غرائب الموجودات، ج۱، ص‌۱۲۵، چاپ منوچهر ستوده، تهران ۱۳۸۲ش. ۱۰. ↑ مطهّر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۲، ص۶، چاپ کلمان هوار، پاریس۱۸۹۹. ۱۱. ↑ نبا/سوره۷۸، آیه۷. ۱۲. ↑ یاقوت حموی، ج‌۱، ص۲۲-۲۳. ۱۳. ↑ محمَد‌ بن محمود طوسی، عجائب‌المخلوقات و غرائب الموجودات، ج۱، ص۱۲۵ـ۱۲۶، چاپ منوچهر ستوده، تهران ۱۳۸۲ش. ۱۴. ↑ حمدالله مستوفی، نزهةالقلوب، ج۱، ص‌۱۹۸. ۱۵. ↑ مطهّر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۲، ص۴۷-۴۸، چاپ کلمان هوار، پاریس۱۸۹۹. ۱۶. ↑ یاقوت حموی، ج۱، ص۲۲-۲۳. ۱۷. ↑ یاقوت حموی، ج۴، ص‌۱۸. ۱۸. ↑ طبری، ترجمه‌ی تفسیر طبری، ج۷، ص۱۷۴۵، چاپ حبیب یغمایی، تهران ۱۳۶۷ش. ۱۹. ↑ یاقوت حموی، ج۴، ص‌۱۸. ۲۰. ↑ هفت لشکر (طومار جامع نقالان)، چاپ مهران افشاری و مهدی مداینی، ج۱، ص‌۵۶۰، تهران ۱۳۷۷ش. ۲۱. ↑ صادق هدایت، نیرنگستان، ج۱، ص۱۲۲، تهران ۱۳۵۶ش. ۲۲. ↑ فریدالدین عطار نیشابوری، منطق‌الطّیر،ص‌۳۳۰،چاپ محمّدرضا شفیعی‌کدکنی، ‌تهران ۱۳۸۵ش. ۲۳. ↑ یاقوت حموی، ج۴، ص‌۱۸. ۲۴. ↑ مطهّر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج‌۱، ص‌۳۰۳-۳۰۵، چاپ کلمان هوار، پاریس۱۸۹۹. ۲۵. ↑ فَرْنبَغ دادَگی، بندهش، ج۱، ص‌۷۱، چاپ مهرداد بهار، تهران ۱۳۸۵ش. ۲۶. ↑ میرخواند، ج۷، ص۴۲۱. ۲۷. ↑ یحیی ‌بن حبش سهروردی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج۳، ص۲۲۸-۲۲۹، تهران ۱۳۸۰ش. ۲۸. ↑ محمّدتقی پورنامداریان، رمز و داستان‌های رمزی در ادب فارسی، ج۱، ص۲۴۷، تهران ۱۳۷۵ش. ۲۹. ↑ علی سلطانی گردفرامرزی، سیمرغ در قلمرو فرهنگ ایران،ص۲۱۹ ،تهران۱۳۷۲ش. ۳۰. ↑ یحیی‌ بن حبش سهروردی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج۳، ص۳۱۴-۳۱۵، تهران ۱۳۸۰ش. ۳۱. ↑ محمّدتقی پورنامداریان، رمز و داستان‌های رمزی در ادب فارسی، ج۱، ص۴۲۴، تهران ۱۳۷۵ش. ۳۲. ↑ فریدالدین عطار نیشابوری، منطق‌الطّیر، ج۱، ص۲۶۳-۲۶۴، چاپ محمّدرضا شفیعی‌کدکنی، ‌ تهران ۱۳۸۵ش. ۳۳. ↑ فریدالدین عطار نیشابوری، منطق‌الطّیر، ج۱، ص۱۶۷، چاپ محمّدرضا شفیعی‌کدکنی، ‌ تهران ۱۳۸۵ش. ۳۴. ↑ روزبهان بقلی، مشرب‌الارواح، ج۱، ص۲۹۰، چاپ محرّم نظیف خواجه، استانبول ۱۹۷۳. ۳۵. ↑ ابن ‌بزاز اردبیلی، صفوه الصفا، ج۱، ص۸۷-۸۸، چاپ غلامرضا طباطبایی مجد، تیریز۱۳۷۳ش. منبع [ویرایش] دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «قاف»، جلد:۱ صفحه:۷۲۳۳.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
قعف . [ ق َ ] (ع مص ) از بیخ برکندن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). گویند: قعف النخلة؛ استأصلها. (اقرب الموارد). || خوردن آنچه در آوند است ...
قعف . [ ق َ ع َ ] (ع مص ) از بیخ برافتادن یا از پای برافتادن دیوار. فعل آن از باب سمع است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.