اجازه ویرایش برای همه اعضا

رو

نویسه گردانی: RW
رو /ro[w]/ ۱. = رفتن ۲. رونده (در ترکیب با کلمه دیگر): تندرو، کندرو، خودرو. ۳. جای رفتن (در ترکیب با کلمه دیگر): پیاده‌رو، مالرو، ماشین‌رو. فرهنگ فارسی عمید. ////////////////////////////////////////////////////////// گُفتا بُرون شُدی به تَماشای ماهِ نو از ماه اَبروان مَنَت شَرم باد رو //////////////////////////////////////////////////////////حافظ. مترادف و متضاد ۱. چهره، رخ، رخسار، سیما، صورت، عارض، وجه ۲. پررویی، گستاخی، وقاحت ۳. رویه، سطح، عرشه ≠ پشت، ظهر فعل بن گذشته: رو انداخت بن حال: رو انداز
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
رو باز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نقاب از چهره برداشتن . کشف حجاب کردن . برقع از رخساره برافگندن : اکنون که تو روی باز کردی رو باز به خیر...
رو بازگشادن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) رو باز کردن . روی گشاده کردن . گشودن نقاب و حجاب از چهره : در روی تو گفتم سخنی چند بگویم رو بازگشادی و ...
رو گردانیدن . [ گ َ دَ] (مص مرکب ) رو گرداندن . گذاشتن و ترک کردن . (ناظم الاطباء). اعراض کردن . (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 44). روی گردان...
بر رو دویدن . [ ب َ دَ دَ ](مص مرکب ) شوخی کردن . (غیاث اللغات از بهار عجم ).
پشت رو کردن . [ پ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) وارون کردن بدانگونه که جانب انسی وحشی شود و ابره بزیر و آستر به روی افتد. وارونه کردن جامه و غیر...
وقتی موضوع شرم آور یا ناراحت کننده ای برای شخصی وجود داشته باشد و دیگری جلوی روی آن شخص به آن موضوع اشاره کند. به رو نیاوردن هنگامی است که شخصی کاری...
باعث افتخار شدن
رو سخت کردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اصرار و ابرام کردن . لجاج ورزیدن . مقاومت کردن . (یادداشت مؤلف ).
رو ترش کردن . [ ت ُ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ترشرویی کردن . گره بر ابرو افکندن . خود را عبوس نشان دادن . اخم کردن . کراهت نمودن : شکر یزدان طو...
رو دست رفتن . [ دَ رَت َ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، در مزایده و حراج بیش از دیگری بر قیمت متاع افزودن . (یادداشت مؤلف ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.