اجازه ویرایش برای همه اعضا

رو

نویسه گردانی: RW
رو /ro[w]/ ۱. = رفتن ۲. رونده (در ترکیب با کلمه دیگر): تندرو، کندرو، خودرو. ۳. جای رفتن (در ترکیب با کلمه دیگر): پیاده‌رو، مالرو، ماشین‌رو. فرهنگ فارسی عمید. ////////////////////////////////////////////////////////// گُفتا بُرون شُدی به تَماشای ماهِ نو از ماه اَبروان مَنَت شَرم باد رو //////////////////////////////////////////////////////////حافظ. مترادف و متضاد ۱. چهره، رخ، رخسار، سیما، صورت، عارض، وجه ۲. پررویی، گستاخی، وقاحت ۳. رویه، سطح، عرشه ≠ پشت، ظهر فعل بن گذشته: رو انداخت بن حال: رو انداز
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
رو برگرداندن . [ ب َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) رو برگردانیدن . رجوع به رو برگردانیدن شود.
سر و رو کردن . [ س َ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بمعنی سر و رو درهم کشیدن است که کنایه از خشمگین شدن و خطاب و عتاب کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ...
بهر رو داشتن . [ ب َ رِ رو ت َ ] (مص مرکب ) جمیل بودن . خوشگل بودن . (یادداشت بخط مؤلف ).
گشاده رو شدن . [ گ ُ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بشاش شدن . خندان شدن .
رو به زوال و نابودی رفتن
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
بی چشم و رو. [ چ َ / چ ِ م ُ ] (ص مرکب ) سخت بی حیا. کسی که هر چیز را روشن و آشکار با بی ادبی تواند گفت . بی شرم . رک گو. (ازیادداشت بخط مؤل...
رو نهان کردن . [ ن ِ / ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رو پنهان کردن . رو بستن . کنایه از رو پوشیدن . مقابل رو گشادن و رو بازکردن . (از آنندراج ) : دل ...
رو برگردانیدن . [ ب َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) روی برگردانیدن . رو برتافتن . اعراض کردن . پشت کردن . چهره را از مخاطب به علامت مخالفت یا دل آزردگی...
کش و رو کردن . [ ک َ / ک ِ ش ُ رَ / روُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به چرب دستی دزدیدن و گریختن چنانکه کسی نداند. به حیله دزدیدن و چنانکه نبینند ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.