کرد
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        KRD
    
							
    
								
        kord این واژه در سنسکریت کورد kurd و به معنی جهیدن، پریدن، خیزبرداشتن بوده است؛ زیرا کردها بسیار چالاکند. ****فانکو آدینات 09163657861
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        سوزن کرد. [ زَ ک َ ] (ن مف  مرکب ) چیزی  که  از سوزن  کرده  باشند. قلاب دوزی . (یادداشت  بخط مؤلف ) :  و از وی  [ از خوزستان  ] شکر و جامه های  گوناگ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        فراخ کرد. [ ف َ ک َ ] (ص  مرکب ) فراخ کرت . رجوع  به  فراخ کرت  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        روستای خلیل کـُرد ، از جملۀ روستاهای دهستان صالح آباد، در 33 کیلومتری شمال غربی همدان، در مسیر جادّۀ همدان ـ سنندج واقع شده است . مردم این روستا به زب...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کار و کرد. [ رُ ک َ ] (ترکیب  عطفی ، اِ مرکب ) کار و بار. (لسان  العجم  شعوری  ج  2 ورق  235) (آنندراج ) : فزاید ز کار جهان  رنج  و دردنبایست  مشغولی ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کرد زنگنه . [ ک ُ دِ زَ گ َ ن َ ] (اِخ ) تیره ای  از طایفه ٔ جانکی  گرمسیر ایل  چهارلنگ  بختیاری . (از جغرافیای  سیاسی  کیهان  ص  76).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قلعه  کرد. [ ق َ ع َ ک ُ ] (اِخ ) دهی  است  جزء دهستان  بهنام سوخته  بخش  ورامین  شهرستان  تهران ، واقع در 8هزارگزی  خاور ورامین  و 2هزارگزی  به  پیشو...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صارم  کرد. [ رِ م ِ ک ُ ] (اِخ ) وی  از مردم  کردستان  است  که  بر شاه  اسماعیل  صفوی  طغیان  کرد. خوندمیر گوید: در پاییز سال  912 هَ . ق . شاه  را خب...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        طراقی کرد. [ طَ ک ُ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  مرکزی  بخش  حومه ٔ شهرستان  بجنورد، واقع در 12هزارگزی  جنوب  خاوری  بجنورد و 4هزارگزی  جنوب شوسه ٔ ق...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حسین  کرد. [ ح ُ س َ ن ِ ک ُ ] (اِخ ) ملک  حسین خان  فعله گری . درگذشته ٔ 1300 هَ . ق . دیوان  شعر به  لهجه ٔ کردی  دارد. (ذریعه  ج 9 ص 252). و شاید ه...