اجازه ویرایش برای همه اعضا

کرد

نویسه گردانی: KRD
kord این واژه در سنسکریت کورد kurd و به معنی جهیدن، پریدن، خیزبرداشتن بوده است؛ زیرا کردها بسیار چالاکند. ****فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
مهره کرد. [ م ُ رَ / رِ ک َ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) کاغذ سفید. کاغذ از حریر سپید صمغ زده و صیقلی کرده . مهره . مهرق . (یادداشت مؤلف ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
روستای خلیل کـُرد ، از جملۀ روستاهای دهستان صالح آباد، در 33 کیلومتری شمال غربی همدان، در مسیر جادّۀ همدان ـ سنندج واقع شده است . مردم این روستا به زب...
کار و کرد. [ رُ ک َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کار و بار. (لسان العجم شعوری ج 2 ورق 235) (آنندراج ) : فزاید ز کار جهان رنج و دردنبایست مشغولی ...
صارم کرد. [ رِ م ِ ک ُ ] (اِخ ) وی از مردم کردستان است که بر شاه اسماعیل صفوی طغیان کرد. خوندمیر گوید: در پاییز سال 912 هَ . ق . شاه را خب...
قلعه کرد. [ ق َ ع َ ک ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بهنام سوخته بخش ورامین شهرستان تهران ، واقع در 8هزارگزی خاور ورامین و 2هزارگزی به پیشو...
حسین کرد. [ ح ُ س َ ن ِ ک ُ ] (اِخ ) ملک حسین خان فعله گری . درگذشته ٔ 1300 هَ . ق . دیوان شعر به لهجه ٔ کردی دارد. (ذریعه ج 9 ص 252). و شاید ه...
حسین کرد. [ ح ُ س َ ن ِ ک ُ ] (اِخ ) شبستری . پهلوان داستانی است که به نام «حسین کرد» معروف شده است . او در آن داستان دست پرورده ٔ حسن بی...
کرد زنگنه . [ ک ُ دِ زَ گ َ ن َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ جانکی گرمسیر ایل چهارلنگ بختیاری . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
طراقی کرد. [ طَ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد، واقع در 12هزارگزی جنوب خاوری بجنورد و 4هزارگزی جنوب شوسه ٔ ق...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.