اجازه ویرایش برای همه اعضا

قربان

نویسه گردانی: QRBAN
قربان /qorbān/ (اسم مصدر) [عربی، جمع: قَرابین] ۱. ذبح کردن حیوانی حلال‌گوشت مانندِ گاو، گوسفند، و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن. ۲. (اسم) عنوانی احترام‌آمیز در خطاب به آقایان. ۳. (اسم، صفت) [قدیمی] = قربانی ⟨ قربان کردن: (مصدر متعدی) ذبح کردن حیوانی حلال‌گوشت مانندِ گاو، گوسفند، و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن. فرهنگ فارسی عمید
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
قربان آباد. [ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتابای بخش پهلوی دژ شهرستان گنبدقابوس واقع در 11000 گزی جنوب پهلوی دژ. موقع جغرافیایی آن دشت ...
قربان آباد. [ ق ُ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان فیض آباد بخش فیض آباد و محولات شهرستان تربت حیدریه واقع در 19 هزارگزی فیض آباد. موقع جغرافیایی آ...
قربان آباد. [ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان انار شهرستان رفسنجان که در83 هزارگزی شمال باختری رفسنجان و 5000 گزی خاور شوسه ٔ رفسنجان به ی...
خون قربان . [ ن ِ ق ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شراب . خون خم . (ناظم الاطباء).
قربان کردن . [ ق ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فداکردن . به قربان کسی رفتن . قربان ساختن : بعید نیست که گر تو به عهد بازآئی به عید وصل تو من خویشت...
افعی قربان . [ اَ ی ِ ق ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از کمان تیراندازی است .(آنندراج ) (مؤید) (برهان ). کمان . (فرهنگ شعوری ).
دیزج قربان . [ زَ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هرزندات بخش زنوز شهرستان مرند با 958 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
قربان گردیدن . [ ق ُ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) رجوع به قربان شدن شود.
بله قربان گویی. عمل تصویب، و یا نیکوشماری، هر عقیده و پیشنهاد (بدون ابراز انتقاد) صادر شده از جانب یک شخص و یا گروهی از اشخاص که از لحاظ اداری، اجتماع...
غربان . [ غ ِ ] (ع اِ) ج ِ غُراب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ابن مالک در این بیت همه ٔ جموع غراب را آورده است : بالغرب اجمع غراباً ثم ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.