اجازه ویرایش برای همه اعضا

بی خاک مراغه کردن نزده رقصیدن

نویسه گردانی: BY ḴAK MRʼḠH KRDN NZDH RQṢYDN
مراغه کردن. [ م َ غ َ / غ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غلط زدن . غلتیدن در خاک . خرغلت زدن . به پهنا در خاک غلت زدن . غلت و وا غلت زدن : چون مراغه کند کسی بر خاک چون بود خاک از او چه دارد باک . عنصری . چون خاک یافتی مراغه دانستی کرد. (تاریخ بیهقی ). ایشان خود بی خاک مراغه کردندی. (چهارمقاله ٔ نظامی عروضی). معادل نزده رقصیدن /////////////////////////////////////////////////// صبا بر سر سبزه می ریخت سیم مراغه همی کرد بر گل نسیم. (از اوبهی). گریان به زمین فتاد و بی تاب بر خاک مراغه کرد چون آب . امیرخسرو. نظاره کن روانی این شعر بر ورق گوئی مراغه بر گل تر می کند شمال . امیرخسرو (از جهانگیری ). معاشران را بی دور باده مست کند مراغه کردن خوبان به سایه های چنار. امیرخسرو (از آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.