سر
نویسه گردانی:
SR
سُر در گویش رودباری به معنای لَب است
واژه های همانند
۴۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
کلان سر. [ ک َ س َ ] (ص مرکب ) آنکه سر بزرگ دارد. سرگنده . و رجوع به کلان شود.
کاری سر. [ س َ ] (اِخ ) نام رود بابل آنگاه که رود بابل از چهل آب فیروزکوه سرچشمه میگیرد و در بابلسر بنام رود بابل نامیده میشود. || نام م...
کلیک سر. [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دابوست که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
کانی سر. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بریاجی بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع در4هزارگزی جنوب سردشت و 4 هزارگزی جنوب شوسه ٔ سردشت به مها...
میله سر. [ ل َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان منصوری بخش مرکزی شهرستان شاه آباد،واقع در 30هزارگزی جنوب خاور شاه آباد با 1300 تن سکنه . آب آ...
میان سر. [ س َ ] (اِ مرکب ) نوعی از زیور است که زنان دارند. (آنندراج ).
هلوم سر. [ هََ س َ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان آمل که 170 تن سکنه دارد. آب آن از رود هراز و محصول عمده اش برنج ، غله ، ذغال و ...
یانه سر. [ ن ِ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهریاری بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری واقع در 45000 گزی جنوب خاوری بهشهر. دارای 610 تن سکنه ا...
گشته سر. [ گ َ ت َ / ت ِ س َ ] (ص مرکب ) قلب سرگشته . (آنندراج ). سرگردان : گرچه بسوزد دل حربه ز تاب کی دهدش چشمه ٔ خورشید آب لیک چو خورشیدبود...