اجازه ویرایش برای همه اعضا

کند

نویسه گردانی: KND
کند (کُ) (ص .) 1 - مقابلِ تیز و تند. 2 - کودن و نادان . 3 - دلیر و پهلوان. فرهنگ فارسی معین. ////////////////////////////////////////////////////////// وِرا کُندرو خواندندی بنام به کُندی زدی پیش بیداد گام /////////////////////////////////////////////////////// حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
باراهی کند. [ ک َ ] (اِ مرکب ) بارای کند. گیاهی هندی . (ناظم الاطباء). بیخی است هندی . (الفاظ الادویه ٔ هندی ) (دِمزن ).
کند ویدستر. [ ک ُ دِ دَ ت َ ] (اِ مرکب ) به معنی جند بیدستر است که آش بچه ها باشد. و جند بیدستر معرب آن است و گویند که آن خایه ٔ سگ آبی است...
کند گردیدن . [ ک ُ گ َ دَ ] (مص مرکب ) کند شدن . از برندگی افتادن : هنر با خرد در دل مرد تندچو تیغی که گردد به زنگار کند.فردوسی .
خرابه ٔ کند. [ خ َ ب ِ ی ِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سربند بالا بخش سربند شهرستان اراک . واقع در سی هزارگزی جنوب باختری آستان و سه هزارگ...
شورقره کند. [ ق َ رِ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه است و 341 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
کند گرداندن . [ ک ُ گ َ دَ ] (مص مرکب ) از اثر انداختن . کم اثر و ضعیف گردانیدن . اکلال . (منتهی الارب ) : و گاه باشد که با این همه لعوق چیزی...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
تازه کند تهم . [ زَ ک َ دِ ت َ هََ ] (اِخ ) دهی جزو بخش مرکزی شهرستان زنجان است که در 24هزارگزی شمال زنجان و 24هزارگزی راه عمومی واقع است...
تازه کند چلان . [ زَ ک َ چ ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر است که در 17هزارگزی باختر اهر و 1500گزی جاده ٔ ارابه رو تبر...
تازه کند سعدل . [ زَ ک َ دِ س َدِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چالدران بخش سیه چشمه ٔ شهرستان ماکو است که در چهارهزارگزی شمال باختری سیه چشمه و 2...
« قبلی ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ صفحه ۱۲ از ۱۷ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.