اجازه ویرایش برای همه اعضا

گذارش

نویسه گردانی: GḎʼRŠ
گذارش. [ گ ُ رِ ] (اِمص ) گذاشتن. نهادن. گذشتن. گذرانیدن. گذران عمر و زندگی. وانهادن. به حال خود گذاردن. روا داری، رخصت و فرصت و اجازه انجام کاری به کسی دادن. متعرض کس یا چیزی نشدن. آسیب نرساندن. صدمه نزدن. &&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&& چون دل تنگم نشد شاد به تو یک زمان باز گذارش به غم، کوبه غم ارزانی است ********************************************************************* فخرالدین عراقی $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ ||متعرض نشدن به کسی. آسیب نرساندن. صدمه نزدن: عمرو لیث را پیش خویش برد و امیدهای نیکو کرد و بنواخت و قصد کرد که بگذارد و گفت: این مرد بزرگ است. (تاریخ سیستان). پس آنکه مردنیست میمیراند و آن دیگر را میگذارد تا وقت موعود دررسد.(تاریخ بیهقی). یعقوب [ لیث ] را بگفتند و گفت بگذارید اما جعد و طره ٔ او باز کنید. (تاریخ طبرستان). || بازگذاشتن. رها کردن. ترک گفتن. واگذاشتن: از این ننگ بگذارم ایران زمین نخواهم بر این بوم و بر آفرین . فردوسی. جهان جای بقا نیست به آسانی بگذار به ایوان چه بری رنج و به کاخ و ستناوند. طیان . ای پسر جنگ بنه بوسه بیار اینهمه جنگ و درشتی بگذار. فرخی. آئین همه چیز تو داری و تو دانی آئین مَه ِ مهر نگهدار و بمگذار. فرخی. یا بکشدشان به بند یا بکشدشان به تیر یا بگذارد به تیغ یا بگذارد به غم . منوچهری.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
گذارش . [ گ ُ رِ ] (اِمص ) گذشتن . || ترک دادن . || گذرانیدن . (برهان ).
گزارش . [ گ ُ رِ ] (اِمص ) (از: گزار + ش ، پسوند اسم مصدر) (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تعبیر خواب را گویند. (برهان ). و بیان امور گذشته . (آنندراج )...
گزارش /gozāreš/ شرح و تفسیر قضیه؛ شرح و تفصیل خبر یا کاری که انجام‌یافته. ⟨ گزارش دادن: (مصدر متعدی) اطلاع دادن؛ خبر دادن. ⟨ گزارش کردن: (مصدر متعدی) ...
گزارش کن . [ گ ُ رِ ک ُ ] (نف مرکب ) معبر و مفسر و بیان کننده : گزارش کن زیور تاج و تخت چنین گفت کآنشاه فیروزبخت . نظامی .گزارش کن فرش این س...
گزارش کنان . [ گ ُ رِ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) درحال تفسیر. در حال شرح . در حال تعبیر : گزارش کنان تیز کن مغز راگزارش ده این نامه ٔ نغز را....
گزارش نامه . [ گ ُ رِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) کتاب تعبیر خواب . || کتاب تفسیر. (برهان ) (آنندراج ). آن را گزارشی نامه هم میگویند. رجوع به گزار...
گزارش پذیر. [ گ ُ رِ پ َ ] (نف مرکب ) لایق ادا کردن . (آنندراج ) : گزارای نقش گزارش پذیرکه نقش از گزارش ندارد گزیر.نظامی .
گزارش دادن . [ گ ُ رِ دَ ] (مص مرکب ) اطلاع دادن . خبر دادن : گزارش کنان تیز کن مغز راگزارش ده این نامه ٔ نغز را.نظامی .
گزارش کردن . [ گ ُ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شرح و تفسیر کردن : همچنان کاندر گزارش کردن فرقان بخلق هیچکس انباز و یار احمد مختار نیست . ناصرخسرو....
گزارشی است که به درخواست مالکان موسسات تجاری و صاحبان سهام شرکتها جهت اطلاع از صحت انجام امور و کنترلهای مربوطه توسط گروه حسابرسی منتخب آنان پس از برر...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.