رود
نویسه گردانی:
RWD
رود /rud/ معنی نهر بسیاربزرگی که به دریا میریزد؛ شط. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. جدول، جویبار، جوی، رودخانه، نهر ۲. جگربند، جگرپاره، فرزند، کودک ۳. ساز دیکشنری انگلیسی ترکی عربی flow, river, watercourse
واژه های همانند
۲۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
رود آب . [ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رودخانه رودکده . رجوع به رود و رودخانه شود : چنین گفت با لشکر افراسیاب که چون من گذر یابم از رود آ...
رود زم . [ دِ زَ ] (اِخ ) رودخانه ای است مشهور. رودخانه ای است ، و بعضی گفته اند نام شهری است که این رود از پهلوی آن میگذرد. (حاشیه ٔ دیوان...
رودژم . [ دِ ژَ ] (اِخ ) نام رودخانه ای است مشهور. (برهان قاطع) (از آنندراج ). رجوع به رود زم شود.
رود نو. [ ن َ ] (اِخ ) دهی کوچک است از دهستان بهمئی سردسیر بخش کهگیلویه ٔ شهرستان بهبهان واقع در 17هزارگزی غرب قلعه اعلا مرکز دهستان و 30ه...
سه رود. [ س ِ ] (اِ مرکب ) سه تار است که طنبور سه تار بسته باشد و بعضی گویند چنگ ، رباب و بربط است . (برهان ) (ناظم الاطباء).
پل رود. [ پ ُ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه رامسر به لنگرود میان قلعه چای و شیرمحله در 514100 گزی طهران .
پل رود. [ پ ُ ] (اِخ ) رودخانه ای است که به بحر خزر میریزد و محل صید ماهی است . (از جغرافیای اقتصادی ایران تألیف کیهان ص 32).
پی رود. (اِخ ) ده کوچکی است ازدهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند. واقع در23هزارگزی جنوب خوسف و 2هزارگزی خاور راه مالرو عمومی سرچاه ....
جل رود. [ ] (اِخ ) نام رودی به خوار (... ورامین )، سرچشمه ٔ آن دماوند است . (از یادداشت های دهخدا).
جم رود. [ ] (اِخ )از چهارمحال اصفهان است . (مرآت البلدان ج 4 ص 266).