اجازه ویرایش برای همه اعضا

آفتاب خشک

نویسه گردانی: ʼAFTAB ḴŠK
آفتاب خشک. [ خُ. ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب). کشمش و میوه و چیزیی را گویند که نه با حرارت و دستگاه بلکه با نور طبیعی آفتاب خشک شده باشد. مقابل سایه خشک/سا خشک/ساخُش. سایه خشک. [ ی َ / ی ِ خ ُ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) خشک شده در سایه ( مرکب ). || کشمش سبز که در سایه خشک کنند و بدان سایه خشک گویند. ( مؤلف ). فرهنگ فارسی ( صفت ) تنبل بچه ننه . خشک شده در سایه فرهنگ معین ( ~ . خُ ) (ص مر. ) تنبل . فرهنگ عمید ۱. خشک شده در سایه. ۲. میوه ای که آن را در سایه خشک کرده باشند. محصرة لغت‌نامه دهخدا محصرة. [ م َ ص َ رَ ] (ع اِ) هر آنچه پینو و قروت را بر وی نهاده در آفتاب خشک کنند. (منتهی الارب ). هر چیزی که کشک و پینو را درروی آن گذاشته در آفتاب خشک کنند. (ناظم الاطباء). بینوک لغت‌نامه دهخدا بینوک . (اِ) دوغی که در آفتاب خشک سازند.(آنندراج ). بینو. پینو. پینوک . رجوع به پینو شود. داوداوة لغت‌نامه دهخدا داوداوة. [ وَ ] (اِ) نام درخت و میوه ای که آنرا در نوعی شیرینی خمیر و در آفتاب خشک کنند. (دزی ج 1 ص 420). مشرر لغت‌نامه دهخدا مشرر. [ م ُ ش َرْ رَ ] (ع ص ) گوشت در آفتاب خشک کرده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تشریر شود. موجل لغت‌نامه دهخدا موجل . [ م َ ج ُ ] (اِ) موجلک . در اصطلاح گناباد خراسان کشمش سیاه که در آفتاب خشک شود. (یادداشت پروین گنابادی ). بیش
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.