کس
نویسه گردانی:
KS
kas: این واژه در پارتی: کژ kež (فرهنگ واژه های پارتی و مانوی ماری بویس)؛ در پهلوی: کچ kec و kas (فرهنگ واژه های پهلوی بهرام فره وشی)؛ در سنسکریت: کس kas (در واژه ی: kasya از کسی) (فرهنگ سنسکریت انگلیسی مونیر ویلیامز چاپ 1964) و در مانوی نیز kas بوده است.*** kos: این واژه در سنسکریت کسله kosala (شکاف) بوده و واژه ی گسل در پارسی نیز از آن ساخته شده است. در پهلوی آباج (خواهان آب) گفته می شده که واژه ی آبجی از آن ساخته شده است. . فانکو آدینات 09163657861'
واژه های همانند
۷۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
نال کس . [ ک ِ ] (اِ) سر دیوار. (برهان قاطع) (آنندراج ). سردیوار و کنگره . (ناظم الاطباء). رجوع به نلکس شود.
هیچ کس . [ ک َ ] (ضمیر مبهم مرکب ) کسی . شخصی . (فرهنگ فارسی معین ). || (ص مرکب ) ناچیز. بی چیز. بی ارزش . نالایق . (فرهنگ فارسی معین ). فعل ...
کس شعر [ک ُ ش ِ ] حرف مهمل و یاوه. چرند.
همان خایه مالی است اما در مورد زنان ،صفت
وسیله است شبیه آلت تناسلی زنان که با سفال در قدیم می ساختند و مردان از آن وسیله برای ارضاء شهوت استفاده می کردند . الآن این وسیله را از سیلیکون یا پلا...
اصطلاحی است عامیانه معادل کس خل یا کس میخ ،از 2 کلمه کس + مشنگ ساخته شده ،کس همان مادگی زن است و مشنگ به معنی انسان خل مانند یا گیج مثلا می گویند عجب...
کس کار. [ ک َ ] (اِ مرکب ) مردم با کاره و کاردان وکارآزموده و کارآمد. (ناظم الاطباء). اهل کار. کس ِ کار. || کس و کار. رجوع به کس و کار شو...
کس نزان . [ ک َ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرشیو بخش مرکزی شهرستان سقز، کوهستانی و سردسیر است و 1000تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ...