اجازه ویرایش برای همه اعضا

شصت با اصلاح

نویسه گردانی: ŠṢT BA ʼṢLAḤ
شصت . [ ش َ ] (اِ) شست . قلاب ماهیگیری . (از ناظم الاطباء). شست . شص . دام ماهی . دام ماهیگیری . تور ماهیگیری . (یادداشت مؤلف ) : بحر فتاده‌ام چو ماهی تا یار مرا به شست گیرد حافظ. ز شست صدق گشادم هزار تیر دعا ولی چه سود یکی کارگر نمی آید حافظ. || ابهام . انگشت نر. انگشت کوتاه و درشت واقع در انتهای جانب انسی کف دست یا پا. شست . نر انگشت . (یادداشت مؤلف ). || زهگیر. شست . (یادداشت مؤلف ). - تیر از شصت [ شست ] رفتن یا بدر رفتن ؛ بیرون شدن تیر از زهگیر. تیر از کمان رفتن . - || کنایه است از قرار گرفتن در مقابل عمل انجام شده . در مقابل عملی قرار گرفتن که جبران و بازگشت آن میسر نباشد : چون برفت تیر از شصت بدر رفت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 320). رجوع به شست شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.