اجازه ویرایش برای همه اعضا

دمار

نویسه گردانی: DMAR
دمار در فرهنگ عربی ـ فارسی لاروس به معنی مرگ و نابودی آمده است؛ ولی چون در پارسی جداگانه یا با فعل کردن به کار نمی رود، و گفته نشده یا کسی نمی گوید دمار کردن یا شدن، بلکه با ترکیب در آوردن به کار می رود، و گفته شده و می گویند دمار کسی را درآوردن یا دمار از کسی درآوردن، پس اگر همان معنی دمار عربی را داشته باشد، می شود مرگ کسی را درآوردن یا مرگ از کسی درآوردن که عبارتی نادرست در پارسی می باشد. پس این واژه می بایست معنی دیگری داشته باشد که چون با درآوردن همراه شود، معنی نابودی دهد. تنها واژه ای که در باره هست، واژه ی سغدی تمار با تشدید میم tammAr به معنی تن، بدن، پیکر، جسم است؛ که در گذر زمان، د جایگزین ت شده است؛ زیرا این دو جایگزین هم می شوند؛ و تشدید میم نیز از میان رفته و تمار، دمار شده است؛ یعنی تن کسی را از وی در آوردن که به معنی جدا کردن تن از جان و همان نابودی است.*** فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
دمار. [ دَ ] (ع اِمص ) هلاک . (منتهی الارب ) (انجمن آرا) (از لغت محلی شوشتر) (شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء). انقراض . زوال . محو شدن . (فرهنگ...
دمار. [ دَ ] (اِ) دم و نفس . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (برهان ) (ناظم الاطباء). بقیه ٔ نفس . (یادداشت مؤلف ). فارسی است ...
دمار. [ دَ ] (ترکی ، اِ) چوبها که در میان برگ است : دمار تنباکو. دمار توتون ، و آن از «دمار» ترکی است که به معنی رگ و رگه می باشد. (از یادد...
دمار. [ دَ ] (نف مرکب ) آرنده ٔ دم ، ای آرنده ٔ خون . (شرفنامه ٔ منیری ):آرد برون زچشم بداندیش جان به دم تیغت که هست چشم بداندیش را دمار ...
دمار. [ دَ ] (ع مص ) هلاک شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (مقدمه ٔ لغت میر سیدشریف جرجانی ص 1) (المصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد) (از ناظم ا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.