اجازه ویرایش برای همه اعضا

آتش

نویسه گردانی: ʼATŠ
آتش: در سنسکریت آصره Aśra و آصره Aśara (نابود کننده)؛ در اوستایی: آثره Aşra، آتَر Atar و آترش Atarsh؛ در پارتی و مانوی: آدور Adur؛ در سغدی: آتر Atar و در پهلوی: آدور Adur، آتور Atur و آتخش Ataxsh با همان معنی سنسکریت است. آتش نام نهمین روز هر ماه و نهمین ماه سال است.*** فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
خوان آتش . [ خوا / خا ن ِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آتشدان . محلی که در آن آتش افروزند.
أتش افشان : کوه آتش فشان، کوهی که از دهانۀ آن آب سیه وآتش خاکستر سوزان بیرون جهد. برکان.
تبادل عربی است و پارسی آن ویگور (کردی: وه گور) است و با واژه ی آتش بهتر است بگوییم و بنویسیم: ویگورآتش
فسرده آتش . [ ف ُ / ف ِ س ُ دَ / دِ ت َ ] (ص مرکب ) کسی که در درونش سوزی نیست . بی احساس . بی رگ . بی غیرت : سوختگان عشق را دود به سقف میرود...
پیشه آتش . [ش َ / ش ِ ت َ ] (اِ مرکب ) کنایه از کار شیطان بود. (انجمن آرا). کنایه از کارهای شیطانی باشد. (برهان ).
آتش موسی . [ ت َ ش ِ سا ] (اِخ ) آتشی که بر موسی علیه السلام تجلی کرد. آتش طور : یعنی بیا که آتش موسی نمود گل تا از درخت نکته ٔ توحید بشنو...
آتش نشانی . [ ت َ ن ِ ] (حامص مرکب ) فعل آتش نشان . || (اِ مرکب ) مجموع دستگاه و مأمورین فرونشاندن آتش در شهر یا قریه ای .
آتش کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) افروختن آتش . تأجیج .
آتش گردان . [ ت َ گ َ ] (اِ مرکب ) جوّاله . آتش سرخ کن .
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۴ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.