خون
نویسه گردانی:
ḴWN
خون: در سنسکریت: صنه śoṇa (سرخ)؛ پارتی: goxan؛ اوستایی vuhuna (همه اش خوب)، خوئینه xvaina (روان، مذاب)؛ سغدی: yuxn، xurn؛ مانوی: xon؛ پهلوی: xon، xun.***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۲۰۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
گرم خون . [ گ َ ] (ص مرکب ) کنایه از بسیاردوست و بامحبت واختلاطکننده . (برهان ) (آنندراج ) (غیاث ) : شب نه در خوابم که بینی چشم حیرانم بهم...
تهمت خون[۱][۲] Blood libel /ritual murder libel/blood accusation تهمتی است به یهودیان[۳][۴][۵] که بیان میدارد آنها بچههای غیریهودیان (جنتیل) را دزدی...
خون افشان، خون ریزان (فروزانفر)
گر تیردوز گشت جگرهای ما از عشق بی زحمت جگر تو ببین خون چکاره ایم
(غزلیات شمس 4/1709/8)
گردش خون . [ گ َ دِ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دوران دم . گردیدن خون در رگها. رجوع به دوران دم شود.
غرق در خون ، در دریای خون غلطیدن
خون سیاه اژدهایی که به باور اساطیری مردم رامهرمز در جنگ با اسفندیار رویینتن به هلاکت رسید، هنوز از چشمه های قیر ماماتین می جوشد. بررسی لوحهایی که در...
خون گرمی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) مهربانی . رأفت . عطوفت . مهرورزی . (یادداشت مؤلف ). جنبش روح از روی مودت و مهربانی . (ناظم الاطباء). || تپ...
خون گریه . [ گ ِ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) اشک خونین . (از ناظم الاطباء). گریه ٔ خونین . (آنندراج ).
خون کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کشتن . قتل کردن . خون ریختن . (از ناظم الاطباء). قتل نفس کردن . آدمی کشتن . (یادداشت مؤلف ) : شحنه بودمست ...
خون فشانی . [ ف ِ ] (حامص مرکب ) عمل خون فشان . خون افشانی .