اجازه ویرایش برای همه اعضا

حارک کاهل جدوگاه

نویسه گردانی: ḤARK KAHL JDWGAH
جَدوگاه/کاهل/حارِک (به انگلیسی: Withers) به برآمدگی میان استخوان‌های کتف چهارپایان و دیگر جانوران گفته می‌شود. جدوگاه که سر کتف هم نامیده می‌شود ستیغی است در قاعدهٔ گردن و بالای شانه‌های جانوران. جدوگاه بلندترین نقطه پشت جانوران است و از زائده‌های فقراتی پشتی مربوط به پنجمین تا نهمین مهره سینه‌ای تشکیل شده‌است. (هر اسب ۱۸ مهره سینه‌ای دارد). قد جانوران را معمولاً از زمین تا جدوگاه حساب می‌کنند زیرا این فاصله هنگام ثابت ایستادن جانور معمولاً ثابت است. سر جانوران برعکس سر انسان هر بار که می‌ایستند حالت و موضع دیگری بخود می‌گیرد و برای اندازه‌گیری قد مناسب نیست. هر نقطه‌ای از جدوگاه که فاقد مو باشد، نشانی از زخم قبلی التیام یافته‌است.[۱] زین بستن[ویرایش] قاچ جلو زین روی جدوگاه قرار می‌گیرد و باید از پهنای مناسب برخوردار باشد. میان قاچ جلو و جدوگاه بایستی به اندازه دو انگشت فاصله باشد.[۲] جدوگاه‌های متوسط معمولاً برای زین‌بندی بهترند زیرا جدوگاه‌های بلند و کوتاه کار زین‌بندی را دشوار می‌کنند. یک جدوگاه بلند به معنی سینه باریک است. منابع[ویرایش] • ویکی‌پدیای انگلیسی، نسخه ۱ نوامبر ۲۰۰۶. • فرهنگ دانشگاهی انگلیسی-فارسی آریانپور. • اسب ایرانی، باشگاه سوارکاری جم. نهفتن • ن • ب • و سوارکاری • زین • مهمیز • هویزه • افسار • اصطبل • ولگور • برگ • کمند • تریلر • مانع • قدم • یورتمه • چهارنعل • قشو • درساژ • نیم‌توقف • مانژ • اسپریس • علوفه • جدوگاه • ابسورباین • گام‌برداری • چوگان • تنگ • قلتاق • رکاب • دهنه • دستجلو • شامبون • تعلیمی • کلگی • مارتنگال • آبخوری • چوکا رده‌ها: • اندام‌شناسی سگ • سوارکاری • کالبدشناسی اسب • کالبدشناسی جانوران • این صفحه آخرین‌بار در ‏۱۴ فوریهٔ ۲۰۲۳ ساعت ‏۲۱:۰۴ ویرایش شده است. -|| کاهل . [ هَِ ] (ع اِ) میان دو کتف ستور. (غیاث ). قسمت بالای پشت بدن که گردن بدان پیوندد و آن ثلث بالای ستون فقرات است و در آن شش مهره است . یا میان دو کتف یا پیوندگاه گردن در پشت ... ج ، کواهل . (از اقرب الموارد). سر کتف و استخوان برآمده ٔ کرانه ٔ دوش ستور یا عام است یا دوش که سه یک حصه پشت سر است محتوی شش مهره یا مابین دو کتف ، یا بن گردن از پشت . ج ، کواهل . (منتهی الارب ) : برآوردم زمامش تا بناگوش فروهشتم هویدش تا به کاهل . منوچهری . || (ص ) مرد کهل گردیده یعنی سیاه و سپید موی شده . (منتهی الارب ) (محیطالمحیط). || گشن جوشان تیز شهوت . (منتهی الارب ). || (اِ) ذوکاهل ، کنایه از مرد خشمناک است . (منتهی الارب ). || شدیدالکاهل ، بلندجانب صاحب شوکت و قوت . (منتهی الارب). حارک حارک . [ رِ ] (ع اِ) سر کتف ستور. زوَرِ کتف اسب . (مهذب الاسماء). || رستنگاه یال اسب ازسوی پشت که سوار در دست گیرد. || استخوان میان دوش . استخوان دو دوش . استخوانی بلند از دو جانب دوش . || منتهای ما بین دو دوش . ج ، حوارک . || در عبارت ذیل معنی حارک اگر مصحف نباشد بتحقیق بر ما معلوم نیست : اما صواع و صاع و سقایة اشباهند و مفسران در او خلاف کردند بعضی گفتند شکل سقراقی بود که او (یوسف ) بدان آب خوردی زرین . این قول ابن زید است ، و گفتند سیمین بود بر شکل حارکی بود سیمین . (تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج 3 ص 148).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.