ماهیچه
نویسه گردانی:
MAHYCH
ماهیچه māhiče معنی برخی از گوشتهای بدن انسان یا حیوان که دارای دو سر باریک و شبیه ماهی کوچک است؛ عضله. مترادف عضله، کره، مایچه انگلیسی:muscle -|| درد سر و درد شکم و درد مفاصل درد عصب و سستی ماهیچه و ستخوان ملک الشعرا بهار. دو دست او همه بر پیچه اش بود دو دست بنده در ماهیچه اش بود. ایرج میرزا. خیز وَز شهر اَغنیا خیمه به مُلک فَقر زن تا بِسُپِهر برکشی ماهیچه توانگری. صامت بروجردی. فرداست که از مشرق نصرت کند اشراق ماهیچه تابان علم شاه جهاندار. قاآنی. . لبریزگوهر ازتوست گنجینه امانی ماهیچه لوایت آرد به درع و خفتان. حزین لاهیجی.
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
ماهیچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) ماهی خرد.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || پارچه گوشت گرد و درازی مانا به ماهی . عضله . (ناظم الاطباء).عضله ...
ماهیچه ای . [ چ َ / چ ِ ] (ص نسبی ) منسوب به ماهیچه .- بافت ماهیچه ای ؛ (اصطلاح پزشکی ) نسج عضلانی . رجوع به عضلانی و جانورشناسی عمومی تا...