وتری
نویسه گردانی:
WTRY
وتری . [ و َ ت َ ] (ص. نسبی) منسوب به وتر به معنی پی. وتر دار، پُر وتر. پی ای. -|| پی. هر عصب که از بیرون عضله رسته است. (یادداشت دهخدا). اجسامی است شبیه به عصب در سپیدی و نرمی که بر اطراف عضله روید. (از بحرالجواهر). بند سپیدی که در منتهای عضله واقع شده و بدان عضله با استخوانهای بدن ملصق گشته و به آنها می پیوندد. انگلیسی: tendinous
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
وتری . [ وَ را ] (ع ق ) جداگانه و فرداً فرداً. (ناظم الاطباء).
علی وتری . [ ع َ ی ِوَ ت َ ] (اِخ ) ابن ظاهر وتری حسنی مدنی . ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی مدنی شود.
خشکی و تری . [ خ ُ ی ُ ت َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بر و بحر : بخشکی و تری و دریا و دشت بسی راه و بیراه را درنوشت .نظامی .