استاد
نویسه گردانی:
ʼSTAD
این واژه در اوستایی: ائیویشتی aiviŝti (کسی که به آرزوی والای خود که فراگیری دانش بسیار است رسیده و خواهان آن برای دیگران است)؛ و از دو بخش ساخته شده است: ائیوی (والا، بالا، فوق، صدر) و ایشتی (به هدف ـ آرزو ـ خواسته ـ مراد خود رسیده، دارا، غنی، بی نیاز)؛ و ایش به معنی آرزو کردن - خواهان چیزی بودن است. در مانوی و پهلوی: اَوِستاد avestād با همان معنی اوستایی.*** فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
پیش استاد. [ اُ ] (اِخ ) دهی از دهستان میمند بخش شهربابک شهرستان یزد واقع در 47 هزارگزی شمال خاوری شهر بابک و 16 هزارگزی راه فرعی نجف آباد...
استاد سرای . [ اُ دِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) استادالدّار. وکیل دار: و هم آنجا که نشسته بود استاد سرای را فرمود بمشافهه . (اسرارالتوحید چ ...
استاد شهید. [ اُ ش َ ] (اِخ ) شهید بلخی شاعر مشهور عهد سامانی : استادشهید زنده بایستی وآن شاعر تیره چشم روشن بین تا شاه مرا مدیح گفتندی بالفاظ...
استاد هرمز. [ اُ هَُ م ُ ] (اِخ ) رجوع به هرمز و الجماهر بیرونی ص 201 شود.
انجام دادن، خوردن (اصطلاح عامیانه امروزی)
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
پیر و استاد. [ رُ اُ ] (اِ مرکب ) مرشد کامل و معلم : هرچه از پیر و استاد دانسته بودن بکار بردن ؛ همگی تجربه و دانائی و علم خود بکار بردن . هرچ...
استاد رودکی . [ اُ رو دَ ] (اِخ ) رودکی شاعر مشهور عهد سامانی را بسبب فضیلت و تقدم در فنون ادب و شعر بدین لقب استاد شاعران خوانند : رودکی ا...
استاد اردشیر. [ اِ اَ دَ ] (اِخ ) شهری که طبق روایت به أمر اردشیر اول ساسانی بنا شد: از عمارت و شهرها که [اردشیر] کرد... استاد اردشیر، و هرم...
طاهوئیه استاد. [ ئی ی َ اُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ بخش مشیز شهرستان سیرجان ، واقع در 20هزارگزی باختر مشیز و سر راه مالرو گود ا...