اجازه ویرایش برای همه اعضا

کوس

نویسه گردانی: KWS
کوس kus (و نه kos): این واژه در سنسکریت کوص kuś فعلی به معنی گفتن، داد زدن است؛ (Émile Burnouf. Dictionnaire classique sanscrit-français. Paris: 1866.) و این که در پارسی کوس رسوایی گفته می شود، از همین روست؛ بعدها این واژه در پارسی حالت نام به خود گرفت و به معنی شَندَف (طبل) یا دهل به کار رفت؛ ولی کس kos که به مادگی جانداران گفته می شود، در سنسکریت یا از واژه ی کسله kosala به معنی شکاف است که امروزه گسل گفته می شود یا از کس kos که فعل سببی از کوس kus (درآغوش گرفتن، بغل کردن) به معنی به در آغوش گرفتن برانگیختن می باشد که در پارسی به صورت نام به کار رفته یعنی چیزی که باعث بغل کردن ماده می شود؛ ولی چون تنها آدمی است که بغل می کند، پس می توان گفت که کس از همان کسله به معنی شکاف گرفته شده است. در واژه های پارتی و سغدی کُس به معنی کنج، گوشه، کنار، مرز؛ محله، منطقه، ناحیه می باشد که در پهلوی کُست آمده است.*** فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
کوس فروکوفتن . [ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) کوس زدن . کوس نواختن . (فرهنگ فارسی معین ) : چون روز شد کوس فروکوفتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 351). ...
کوس اندرآوردن . [ اَ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) در شاهد زیر از فردوسی ظاهراً بمعنی هجوم آوردن ، حمله کردن و آهنگ هجوم کردن آمده است : چو کیخسرو...
سالار هفت خروار کوس . [ رِ هََ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب است . (برهان ).
کوث . [ ک َ ] (ع اِ) کفش . (دهار). کفش و صندل . ج ، اکواث . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کفشی که به پا می پوشند. (از اقرب الموارد).
کوث . (اِخ ) شهری است در یمن . (از معجم البلدان ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.