ذات
نویسه گردانی:
ḎʼT
این واژه در سنسکریت دهاتو dhātu (پایه، عنصر، عنصر اولیه، جوهر، ماده ی نخستین) و در اوستایی ذاته żāta بوده است با همان معنی سنسکریت؛ و واژه های: نیذاته niżāta (نژاد، نهاد، سرشت، فطرت، خوی، اخلاق، خُلق، ذات، گوهر. رفتار، کردار، کنش، فعل، عمل، اقدام) هوذاته hu-żāta (نیکوسرشت، خوش ذات) اهوره ذاته ahurażāta (دارای سرشت اهورایی، دارای ذات خدایی) و چندین واژه ی دیگر به خوبی نشان می دهد که ذات پارسی است.***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۳۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
ذات الجلامید. [ تُل ْ ج َ ] (اِخ ) موضعی است در نزدیکی بصره و بدان جا عرب را حرب ها بوده است . || ونام حربی از حروب عرب است و آن را یوم ...
ذات الثقبتین . [ تُث ْ ث ُ ب َ ت َ ] (ع اِ مرکب ) یکی از آلات فلکی که از او اختلاف منظر گیرند.
ذات التلافیف . [ تُت ْت َ ] (ع اِ مرکب ) روده های باریکی است در شکم . (منتهی الارب ).
ذات التنانیر. [ تُت ْ ت َ ] (اِخ ) عقبه ای است محاذی زباله و آن منزلی از منازل بربریة ۞ است . راعی گوید : فلمّا علا ذات التنانیر صوته ۞ تک...
ذات الشعبتین . [تُش ْ ش ُ ب َ ت َ ] (ع اِ مرکب ) یکی از آلات رصد است و ابن الندیم در شرح حال ابن ابی عباد ابوالحسن محمدبن عیسی منجّم گوید:...
ذات المسطرتین . [ تُل ْ م َ طَ رَ ت َ ] ۞ (ع اِ مرکب ) آلتی قدیم رصد را. ذات الشعاع .
نار ذات النور. [ رِ تُن ْ نو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) و این نار به خاطر نورانیت آن شریف است و پارسیان متفقاً آن را طلسم اردی بهشت می دانند....
ذات عادة مستقرة. [ ت ُ دَ تِن ْ م ُ ت َ ق ِر رَ ] (ع ص مرکب ) زن که ایام عادت او همه ماهه منظم باشد.
ذات عادة مضطربة. [ ت ُ دَ تِن ْ م ُ طَ رِ ب َ ] (ع ص مرکب ) زن که روزهای بی نمازی وی درهر ماهی بگونه ٔ دیگر بود یعنی مرتب و منتظم نبود.
ذات الرمح ابرق . [ تُرْ رُ ح ِ اَ رَ ] (اِخ ) موضعی بدیار بنی کلاب .