ملاط
نویسه گردانی:
MLAṬ
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آژند āžand، تفور tafur، ساخن sāxen (دری) ختاب xetāb (خراسانی)***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
ملاط. [ م ِ] ۞ (ع اِ) گل دیوار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گلی که بین دو رده از دیوار گذارند و دیوار را بدان گل اندود کنند. ...
ملاط. [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش لنگرود است که در شهرستان لاهیجان واقع است و 850 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2...
ابن ملاط. [ اِ ن ُ م ِ ] (ع اِ مرکب ) ماه نو. (منتهی الارب ).
گل ملاط. [ گ ِل ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلی را گویند که ازبرای بهم وصل کردن اتصال آجر و سنگ و خشت و یا کشیدن بر روی دیوار استعما...
شمشه ملاط. [ ش ِ ش َ / ش ِ م َ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح بنایان ) قسمی شمشه که یک سوی لبه ٔ آن برجستگی سرتاسری دارد. (از یادداشت مؤلف ).
ملات . [ م َ ] (اِ) اصلاً اصطلاح بنایی است و ملات گلی است نرم که با آن جرزهای تمیز و نماهای آجری و روی کار را می چینند و طبیعی است که ...
ملعط. [ م َ ع َ ] (ع اِ) چراگاه که گیاهش را ستور لیسیده باشد یا چراگاه نزدیک که گرداگرد سراها باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطب...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.